پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

عنوانِ شاعر ملی برازنده سیمین بهبهانی‌ست، مقاله، جلال سرفراز

شاعران آمدگانند
رفتگان اند و تنِ دوست 
دیر یا زود سیمین خانم هم باید می‌رفت، و رفت. جایش خالی ست. از این پس زندگی اش را در ذهن مردمی ادامه می‌دهد، که با کلام پرشور او به زندگی امیدوار می‌شوند. لقب شاعر ملی بی تردید برازنده‌ی نام سیمین بهبهانی ست.

واپسین بار سه سال پیش در خانه‌ی خانم نگار اسکندرفر دیدمش، با دولت آبادی، سپانلو، سیدعلی صالحی و دیگران. چشمهایش به درستی نمی‌دید، دو سه بار از من پرسید: پس کو فلانی؟ حال آن که فلانی کنارش نشسته بود. آن شب شاهد رویداد غیرمنتظره‌ای هم بودم: سیمین خانم آواز خواند. صدایی داشت خوش طنین و دلنشین، اما نه چندان رسا که بیمار بود، و توانِ چندانی در خود نمی‌دید، تا در صدایش رها شود. مجذوبش شده بودم. همیشه مجذوبش می‌شدم. مجذوب بی‌ادعایی، سادگی و بی‌شیله پیله‌گی‌اش. مجذوب جسارت و شجاعت خدشه‌ناپذیرش. هرگز در برج عاجی جا خوش نکرد، اما جایگاهی فراتر از برخی برج عاج‌نشینان این روز و روزگار داشت. با او می‌شد راحت بود. چون برادری کوچکتر با خواهرش. چون فرزندی با مادرش. چون دوستی با دوست. راحت از خود گفت و از او راحت شنید. یک بار هم در خانه‌اش بودم. دستپختش حرف نداشت.
به ایران برگشته بودم و مشتاق دیدارش، مثل بسیاری از آرزومندان سرزمین مادری، و خانه‌ی پدری. قبلن در برلین یکدیگر را دیده بودیم. گفت: خاطراتت را بنویس! گفتم: بهتر که فراموش کنیم. چیزی نبود جز افت و خیزی کوتاه، و پرتاب شدن به دایره‌های تودرتوی غربت. اگر اشتباه نکنم، سیمین خانم دوبار به برلین آمد، و هر دوبار فرصتی برای دستبوسی ایشان. شبی که جایزه‌ی اوسیتسکی را می‌گرفت، اشک شوق از چشمان دوستدارانش سرازیر شد. این جایزه نصیب هر کسی نمی‌شد. باید به قد و قواره و شجاعت شاعری چون سیمین بودی، تا با نام کارل فون اوسیتسکی، نویسنده و روزنامه‌نگار ضد فاشیست آلمانی، و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، قَدرَت را می‌دانستند. با جایزه‌ی اوسیتسکی روح بیدارِ قربانیان و زخم خوردگان فاشیسم از سیمین خانم سپاسگزاری می‌کرد، چرا که ساکت ننشسته بود. چرا که نمی‌توانست ساکت بنشیند و شاهد آزادی‌کشی، و سقوط ارزش‌های انسانی در سرزمینی باشد، که شیونِ مردمی خون دیده و رنج کشیده از در و دیوارش شنیده می‌شد. شبی در برلین، در محفلی با زنده یاد آقابزرگ علوی نشسته بودیم. سیمین خانم غزلی خواند. بیرون که آمدیم آقا بزرگ گفت: بزرگبانویی‌ست این زن. زبان این روزگار است.
سال ۵۵ یا ۵۶ گفت‌وگویی با زنده یاد نادر نادرپور داشتم – که شرح و تفصیل آن موضوع جداگانه‌ای ست برای نوشتن. نادرپور وسواس عجیبی داشت نکته‌ای نبود که از نظر دور بدارد. پیش از انتشار گفت‌وگو، مهمان سدار سنگور، رییس جمهور اتیوپی بود، که سالیانی در فرانسه با هم دوست شده بودند. از همانجا به من تلفن زد و خواست در فلان سطر و فلان صفحه‌ی گفت‌وگو تغییر یا تغییراتی بدهم. علت را پرسیدم. گفت: اخیرن سیمین بهبهانی در فلان جا مساله‌ای را عنوان کرده، که نمی‌توان به آن نپرداخت. یادم نیست چه مساله‌ای بود؟ اما بُرد حرف سیمین خانم در ذهن نادرپور برایم تازگی داشت.
تا آن زمان آشنایی من با سیمین خانم در حد یکی دو برخوردی بود که در حیاط رادیو، در میدان ارک، با او داشتم. سلامی می‌گفتم و پاسخی می‌شنیدم. پس از آن طبل انقلاب به صدا درآمد و سیمین خانم هم در میان جمع بیشتر آفتابی می‌شد. درگیرودار درگیری‌های کانون نویسندگان در تابستان و پاییز ۵۸ پای سیمین خانم هم به کانون باز شد. او نیز چون شاملو، از همان آغاز نشان داد که با وضعیت موجود سرِ آشتی ندارد. نمی‌توانست داشته باشد. از این یا آن گرایش سیاسی پیروی نمی‌کرد. حرف خودش را می‌زد، و کم نبودند کسانی که حرفش را با دل و جان می‌پذیرفتند.
از آن سالها سی و چند سال می‌گذرد، اما تصویری روشن از فروتنی، و در عین حال جسارت سیمین خانم در ذهن من بجا مانده است. مهمترین ویژگی سیمین خانم آزاداندیشی و آزادی خواهی بود و هست. حضورش را حس می‌کنم. اعتراض به رنجها و شوربختی‌های مردم در هر مقطع زمانی و انعکاس آنها در شعر، از ویژگی‌های دیگر او بود، که از دل برمی آمد و بر دل می‌نشست. سیمین خانم دچار رودربایستی و ملاحظه‌کاری‌های مرسوم نمی‌شد، در واقع خطر می‌کرد، و کمترین پی‌آمد این خطرهای پی درپی تیغ سانسور بود، که با قاطعیت بر کلماتش فرود می‌آمد. اما سانسور نمی‌توانست مانع انتشار شعرهایش شود. شعرها زبان به زبان می‌چرخید و به سرعتِ برق در درون و بیرون مرزها بر سر زبانها می‌افتاد. سیمین خانم زبان مردم بود. مثل افراشته یا اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) - البته با معیار و مقیاسی دیگر. می‌خواهم بگویم که بُرد شعر او فراتر از برخی همگنانش چون شاملو و اخوان و کسرایی و غیره بود. این عزیزان بیشتر در حوزه‌ی روشنفکری مطرح بودند، اما زبان ساده و ملموس سیمین خانم مخاطبان وسیع‌تری می‌طلبید، بی‌آن که از دید ارزشهای شاعرانه کم بیاورد.
سیمین خانم بی‌تردید در این دور و زمانه شاعر ملی ما بود و هست. یادش گرامی باد!


جلال سرفراز
برلین – ۲۰ اوت ۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست: