محمد تنگستانی شاعر، نویسنده و
روزنامه نگار، متولد نوامبر ۱۹۸۲درآبادان
است. در حال حاضر، او ساکن بلژیک است. برخی از منتقدین ادبیات ایران، تنگستانی
را شاعر شعرهای جنگزده نامیدهاند. او خودش میگوید در این آثار به لحظات منحصر
به فردی دست پیدا کرده و از شعر جنگزده موهات شدُم مادر مثال میآورد که راوی آن یک مین جنگزده، انساندوست و بیزار از جنگ
است.
"هر خمپاره
وعدهای از صلح است":
هدیه مانا نیستانی به شعر محمد تنگستانی
گل
آفتابگردان
یا تو بیدارم کن
یا به مرغان دریایی اصفهان بگو
فرض را بر این بگذار
طبق معمول در حال دم کردن قهوهام
فرض کن کل روز منتظرت نبودهام
امروز برای بار دهم با ابراهیم گلستان گفت وگو نکردهام
و اسماعیل خوئی دیگر کسالت ندارد
اصلاً فرض کن به جای تو، زن همسایه را
به کافهای بردهام
فرض را بر این بگذار که دوستت ندارم
امروز اول آوریل است
بیخیال این فرضیات نه تو میرزاخانی هستی و نه من
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
اصلاً تو فلسطین ، من هدیهای عاشقانه
مهر شده به تاریخ یکم آوریل
ارسالی از اورشلیم
اصلاً فرض را بر این بگذار در هیچ شعری تو را به خورشید تشبیه نکردهام، سینهام را به گندمزاری
بر گونهات ملخهای بیشماری لانه کردهاند برای روز مبادا
سرت را روی سینهام بگذار
این سینه درد میکند برای تو
گندمهایم آذوقه زمستان آیندهی دولت اسلامیاند
اصلاً بیا در غروب یکی از همین روزها
من و تو
و تمام نطفههایی که در زباله، کنار تخت در اجتماعی مدنی، زندگی میکنند
به بهانه انقراض یوزپلنگ ایرانی
همگی
دستهجمعی خودکشی کنیم.
نداری و فقر تنها مایملک ماست
میبخشم به بیچارهای که چشمان سخاوتمندی داشت
گور پدر هرچه ساختهایم
بیا برویم دهلینو از عشق کهنهمان برای بچهها نمد ببافیم و زندگی کنیم
بگذار خیالت را راحت کنم
من آدم ماندن با کسی
به جز تو نیستم
امسال
یا اصلاً بگذار خیالت را راحت کنم
من زنباره نیستم، شاعرم
درد و فراق بیماری مزمن عاشقانههای جهان سوم است
این را حتی مصباح یزدی هم میداند در چشمان تو پادگانیست
که چند سرباز کم دارد
امروز اول آوریل است
باران رد تمام بوسههای شب گذشته را شسته است
اصلاً بگذار اعتراف کنم
اعتراف به تو اصلاً سخت نیست
تو گل آفتابگردانی
روییده در کرانه باختری
امروز خورشید از سوریه طلوع کرده است
دختران لعنتی در عراق، لیبی و سودان گرمای کمتری دارند
سوریه شمال چشمان توست
بچرخ گل آفتابگردان
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
هر خمپاره وعدهای از صلح است
ما وعدههای بیشماری را طلب داریم
مثل مادربزرگم که بشکهای نفت از انقلاب طلب داشت
معادلش یک متر زمین به نامش کردند
مهرش نبود، حقش بود
دنیایش شد
سالهاست پنجشنبهها به دنیای مادربزرگ سر میزنیم
دنیاهای دیگری، همجوارش بودند
مثلا دنیای پدربزرگم
پدربزرگت
پدرت، دنیای عجیبیست
جوانی چند دهه پیش در سوسنگرد خمپارهای را با نان و پنیر صبحانه خورد
چند خیابان آن طرفتر در عراق منفجر شد
حتی مردم سوسنگرد هم میگویند دنیای عجیبیست
همه پسرهای متولد شده در عراق را هاشماند
و من همچنان مشغول دم کردن قهوهام
ما در خاورمیانه وعدههای بیشماری را طلب داریم
نداری و فقر تنها مایملک ماست
ما فرزندان سرماخورده انقلاب
ما فرزندان نیروهای مسلح
ما فرزندان کارکنان و کارمندان ارادت دولتی
ما فرزندان معلمین حقالتدریس وزارت آموزش و پروش
ما فرزندان بازنشسته از جنگ خاورمیانه
ما فرزندان خمپاره و خرماهای پنجشنبهها
ما معترضین هشتاد و هشت
ما عاشقانههای جهان سوم بودیم
فرض را بر این بگذار
طبق معمول در حال دم کردن قهوهام
فرض کن کل روز منتظرت نبودهام
امروز برای بار دهم با ابراهیم گلستان گفت وگو نکردهام
و اسماعیل خوئی دیگر کسالت ندارد
اصلاً فرض کن به جای تو، زن همسایه را
به کافهای بردهام
فرض را بر این بگذار که دوستت ندارم
امروز اول آوریل است
بیخیال این فرضیات نه تو میرزاخانی هستی و نه من
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
اصلاً تو فلسطین ، من هدیهای عاشقانه
مهر شده به تاریخ یکم آوریل
ارسالی از اورشلیم
اصلاً فرض را بر این بگذار در هیچ شعری تو را به خورشید تشبیه نکردهام، سینهام را به گندمزاری
بر گونهات ملخهای بیشماری لانه کردهاند برای روز مبادا
سرت را روی سینهام بگذار
این سینه درد میکند برای تو
گندمهایم آذوقه زمستان آیندهی دولت اسلامیاند
اصلاً بیا در غروب یکی از همین روزها
من و تو
و تمام نطفههایی که در زباله، کنار تخت در اجتماعی مدنی، زندگی میکنند
به بهانه انقراض یوزپلنگ ایرانی
همگی
دستهجمعی خودکشی کنیم.
نداری و فقر تنها مایملک ماست
میبخشم به بیچارهای که چشمان سخاوتمندی داشت
گور پدر هرچه ساختهایم
بیا برویم دهلینو از عشق کهنهمان برای بچهها نمد ببافیم و زندگی کنیم
بگذار خیالت را راحت کنم
من آدم ماندن با کسی
به جز تو نیستم
امسال
یا اصلاً بگذار خیالت را راحت کنم
من زنباره نیستم، شاعرم
درد و فراق بیماری مزمن عاشقانههای جهان سوم است
این را حتی مصباح یزدی هم میداند در چشمان تو پادگانیست
که چند سرباز کم دارد
امروز اول آوریل است
باران رد تمام بوسههای شب گذشته را شسته است
اصلاً بگذار اعتراف کنم
اعتراف به تو اصلاً سخت نیست
تو گل آفتابگردانی
روییده در کرانه باختری
امروز خورشید از سوریه طلوع کرده است
دختران لعنتی در عراق، لیبی و سودان گرمای کمتری دارند
سوریه شمال چشمان توست
بچرخ گل آفتابگردان
ما آوارهتر از خمپارههای مهاجر به خاورمیانهایم
هر خمپاره وعدهای از صلح است
ما وعدههای بیشماری را طلب داریم
مثل مادربزرگم که بشکهای نفت از انقلاب طلب داشت
معادلش یک متر زمین به نامش کردند
مهرش نبود، حقش بود
دنیایش شد
سالهاست پنجشنبهها به دنیای مادربزرگ سر میزنیم
دنیاهای دیگری، همجوارش بودند
مثلا دنیای پدربزرگم
پدربزرگت
پدرت، دنیای عجیبیست
جوانی چند دهه پیش در سوسنگرد خمپارهای را با نان و پنیر صبحانه خورد
چند خیابان آن طرفتر در عراق منفجر شد
حتی مردم سوسنگرد هم میگویند دنیای عجیبیست
همه پسرهای متولد شده در عراق را هاشماند
و من همچنان مشغول دم کردن قهوهام
ما در خاورمیانه وعدههای بیشماری را طلب داریم
نداری و فقر تنها مایملک ماست
ما فرزندان سرماخورده انقلاب
ما فرزندان نیروهای مسلح
ما فرزندان کارکنان و کارمندان ارادت دولتی
ما فرزندان معلمین حقالتدریس وزارت آموزش و پروش
ما فرزندان بازنشسته از جنگ خاورمیانه
ما فرزندان خمپاره و خرماهای پنجشنبهها
ما معترضین هشتاد و هشت
ما عاشقانههای جهان سوم بودیم
برگرفته از: شعر
زمانه
۲۹ بهمن ۱۳۹۴
----------
اسماعیل
خویی، شاعر نامآشنای ادبیات معاصر ایران، دربارۀ شعر جدید "آفتابگردان"
میگوید: "شعر تنگستانی نمونه دلنشین و ارجمندی از شعر جوان ایران است. در شعر
جوان ایران هرچند که به اوزان عروضی اهمیت داده نمیشود اما خیالپردازی گسترش
یافته، نگاه ژرفتر شده است و تکسوینگری جای خود را به چندسوینگری داده است.
ایدئولوژی و جهاننگرانه اندیشیدن جای خود را به آزادانه اندیشیدن و یا رندانه
اندیشیدن داده است. شعر در نسل من خواهان دموکراسی و در آرزوی دموکراسی بود،
امروزه با توجه به این شعر باید گفت شعر امروز ایران در درون خودش دموکراتیزه شده
است و این پیشرفت خوبی برای شعر است. این شعر نشان میدهد که نویسنده آن با ناامیدهای جامعه رشد کرده.
متأسفانه ناامیدی بخش از ادبیات امروز ایران شده، هرچند که گره زدن موقعیت
عاشقانه با این ناامیدی برای من، شخصاً لذتبخش بود."
به
گفته هرمز علیپور(شاعر موج ناب) محمدتنگستانی شاعریست که کلمه را به خوبی می شناسد
و این اصلی برای شناخت شاعر از غیرشاعر است .
حسین
نوشآذر داستان نویس و مترجم آثار ریچارد براتیگان و روزنامهنگار می گوید : عشق
به آبادان، رویکرد به طنز، بهرهگیری از زبان کوچه و خیابان و لحن، اینها ویژگیهای
شعر تنگستانی ست. شعر او شعر صحنه است.
پانویس
"محمد تنگستانی" در سال
۲۰۱۲ به ناچار به کشور بلژیک پناهنده شد و بلافاصله در رسانههای فارسی زبان شروع به
کار کرد. او از سال ۲۰۱۱ یکی از مدیران کمپین خانواده بزرگ "زندانیان
سیاسی" شد و درهمان سال به عضویت کانون "نویسندگان ایران در تبعید"
درآمد.
کتابهای منتشرشده:
مجموعه شعر "من روی به نام تو بود افتاد" انتشارات پاندا
2005
مجموعه شعر «فیلم کوتاه» انتشارات شعر پاریس 2008
آلبوم شعر صدا "Word" زیر زمینی 2009
مجموعه شعر "امیر زهرا" نشر h&s لندن 2014
"شهروندجهان" دو جلد (مجموعه مصاحبهها و یادداشتها) 2015
کتابهای در دست چاپ:
فیلم هندی (مجموعه شعر)
کربلایی (مجموعه داستان)
یابانجی لیدی (مجموعه داستان)
خورشید خان و خانم ماه (مجموعه داستان)
سابقه روزنامهنگاری
خارج از ایران:
نویسندگی و خبرنویسی رادیو فردا
نویسندگی ایرانوایر
نویسندگی رادیو کوچه
نویسندگی رادیو زمانه
نویسندگی در روزآنلاین
داخل ایران :
مقالهنویسی روزنامه روزان
دبیر سرویس فرهنگ هنر روزنامه نسل فردا
دبیر سرویس فرهنگ هنر ایسنای اصفهان
دبیر سرویس فرهنگ هنر هفتهنامه آوای خوزستان
دبیر سرویس هفتهنامه پنج مهر
نویسندگی، ماهنامه عروسک سخنگو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر