پانته آ بهرامی
شهلا، راوی داستان هنگام دوچرخهسواری
زمین میخورد و کارش به بیمارستانی در کلن میکشد.
او هم مانند کاساندرا با مرگ و زوال میجنگد.
شهلا، راوی داستان هنگام دوچرخهسواری
زمین میخورد و کارش به بیمارستانی در کلن میکشد.
او هم مانند کاساندرا با مرگ و زوال میجنگد.
فهیمه فرسایی جزو گروهی از نویسندگان مهاجر
است که آثارشان را به زبان کشور میزبان هم منتشر میکنند. خوانندگان آلمانیزبان
نه تنها او را از طریق رمانهایش میشناسند، بلکه از اواخر سالهای دهه ۱۹۸۰ از
طریق نقدهای ادبی او در روزنامههایی مثل «فرایتاگ» و «تاتس» با جلوههایی از
ادبیات معاصر ایران نیز آشنا شدهاند. اینبار از فهیمه فرسایی مجموعه داستان
«کاساندرا مقصر است» توسط نشر ارزان به زبان فارسی منتشر شده است.
«کاساندرا مقصر است» شامل سه داستان است: «کاساندرا مقصر است»، «دروغهای
مقدس» و «زندگی آب رفته» است. چالشهای انسان مهاجر و تنشهای او با خودش، با
فرهنگش و با کشور میزبان را میتوان در همه آثار فهیمه فرسایی بازیافت. این درگیریها
در کانون پذیرش یا عدم پذیرش برای تغییر رخ میدهد.
در این میان آنچه «کاساندرا مقصر است» را از داستانهای دیگر این کتاب
متمایز میکند، استفاده از روابط بینامتنی است: فرسایی از اسطوره یونانی
«کاساندرا» برای شکل دادن به شخصیت «شهلا» بهره برده است.
شهلا، راوی داستان هنگام دوچرخهسواری زمین
میخورد و کارش به بیمارستانی در کلن میکشد. او هم مانند کاساندرا با مرگ و زوال
میجنگد. شهلا نه برای زیبایی بلکه برای مقابله با مرگ خود رابه چاقوی جراحی میسپارد،
همچنانکه کاساندرا برای مبارزه با فنا آرزو میکند پیشگو شود.
نویسنده برای پیشبرد داستان از تکنیک
«تکرار» بهره برده: تکرار برخی از گفتهها، موقعیتها و حرکات ولی هر بار با لحن،
معنا و طنینی متفاوت. با این ترفندها نویسنده تغییر شخصیت شهلا را در طول داستان
نشان میدهد. افزون بر آن فرسایی با بکارگیری زبان طنز، گیرایی ویژهای به این اثر
بخشیده است.
داستان «دروغهای مقدس» چنان زندگی روزمره،
ملموس و واقعی را در قالب طنز بیان کرده که نمیخواهی کتاب را قبل از به پایان
رساندن آن به زمین بگذاری. بنمایه اصلی داستان، رابطه پرتنش یک مادر مهاجر با
پسرش است. آنها بخشی از فرهنگ ایرانی را حفظ کردهاند و بخشی از فرهنگ آلمانی را
نیز پذیرفتهاند. اما داستان نقدی است بر ساختار شخصیتی زنی که قصد دارد با دروغهایش
بر رفتارهای ناپسند پدر در مقابل فرزندش سرپوش بگذارد، در عین حال نگاهی انتقادی
به پسر دارد که حاضر نیست در ۱۸ سالگی سنتها را کنار بگذارد و از خود برای پذیرش
ارزشهای جدید عبور کند.
داستان «زندگی آبرفته» نقدی است بر شوهای
تلویزیونی «رئالیتی تی وی» که در اواخر سالهای دهه ۸۰ میلادی در اروپا و آمریکا
تولید شد و نمونه مشهور آن «بیگ برادر» یا برادر بزرگ بود. بسیاری از شرکتکنندگان
این برنامهها دچار افسردگی یا خودکشی شدند.
ویژگی این داستان در این است که از زاویه
دید یک بزهکار فکری، یک نژادپرست به جنبههای متفاوت تضادها و تقابلهای فرهنگی
میپردازد و آن را در قالب داستانی انتقادی درباره رسانههای مدرن بازگو میکند.
معمولاً این موضوع از نگاه قربانیها، یعنی کسانی که به اصطلاح حقشان پایمال شده،
به تصویر کشیده میشود.
۱۱ دی ۱۳۹۳
برگرفته از سایت رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر