امید منتظری*: به
رسم پیشگفتار برای روشن شدن چهارچوب نظری و طرح موضوع و پیش از آنکه مستقیماً به
سراغ سالهای حول و حوش انقلاب ۵۷ برویم، اگر بپذیریم ژانرهای ادبی هر دوره تا
حدودی با خصوصیت واقعیِی «اشکال زندگی»ی مردم در آن دوران سازگار است، میتوان
آثار ادبی را به نحوی بازنمود نوعی «آگاهیی جمعی» هم دانست.
بر
این اساس آيا میان «فورمهای ادبی»ی یک دوره از یکسو و تجربهی خاص مواجههی
انسانها با اشیاء، دیگر انسانها و بهطور کلی جهان از سوی دیگر، رابطهی
معناداری وجود دارد؟ علاوه بر این آیا در ایران تحلیل درونیی متون ادبی - در اینجا
تاریخ رمان فارسی- امکانی برای شناختِ گفتارهای اجتماعی - سیاسی، فورم زندگیی
مردم و روح زمانه فراهم میسازد؟
بهروز شیدا**: در
پاسخ به پرسش شما اجازه دهید به سه نکته
اشاره کنم:
نکتهی نخست: هنگامی که در ژانرهای ادبیی گوناگون به جستوجوی «آگاهیی
جمعی» میرویم، از منظری به ادبیات برخورد میکنیم که به یک کلام
میتوان آن را برخورد فرامتنی خواند. از این منظر نه درجستوجوی چهگونهگیی
ادبیت متن، که در جستوجوی چراییی تولدِ متن هستیم.
نکتهی دوم: جستوجوی رد پای «آگاهیی جمعی» در «فورمهای ادبی» هم
جستوجوی عنصر یا عناصری فرامتنی در متن است. حاصل چنین جستوجویی
بسیاری از اوقات میتواند یافت رابطهای معنادار «میان فورمهای ادبی» و آگاهیی
جمعی هم باشد.
نکتهی سوم: روشن است که در همهی دورانها و در همهی آرایشهای
اجتماعی تنها یک نوع «آگاهیی جمعی» وجود ندارد؛ که چندین نوع «آگاهیی جمعی»
وجود دارند؛ به ویژه در جوامعی چون ایران که حضور جمعهای ناهمخوان ویژهگیی آن
است.
و بله. با نگاه به تاریخ رمان
فارسی میتوان به شناخت «روح» یا «روحهای» زمانه هم رسید.
امید منتظری: بر
این اساس با تولد رمان فارسی، آیا میتوان گفتمان حاکم بر این رمانها را
شناسایی و تفکیک کرد تا با میانجیی آن به خصوصیات روح ادوار مختلف تاریخ
معاصر ایران پی برد؟ میتوان نمونههایی به دست داد از رمانهایی که این گفتمان
را نمایندگی میکردند ؟
بهروز شیدا: پیش
از پاسخ به پرسش شما باز هم باید به دو نکته اشاره کنم:
نکتهی نخست: رمانهای فارسیی بسیاری وجود دارند که بهتمامی در
تقسیمبندیی گفتمانی قرار نمیگیرند.
نکتهی دوم: در میان همهی رمانهایی که در تقسیمبندیی گفتمانی
قرار میگیرند اما نمونهها بر مبنای دو محدودیت نام برده میشوند؛ محدودیت حجم
مصاحبه و محدودیت ذهن من؛ که چه رمانها که جایشان در میان نمونهها خالی است.
از دوران مشروطیت تا کنون
حضور پنج گفتمان را در رمان فارسی میتوان تشخیص داد: گفتمان اسلامی، گفتمان «مدرن»
آمرانه، گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشهی عصر روشنگری، گفتمان اندیشهی ایرانیی
پیش از اسلام، گفتمان چپ. در کنار این پنج گفتمان باید از دو نوع گفتمان دیگر نیز
سخن گفت: سکوت گفتمانها، گفتمان سکوت.
سکوت گفتمانها به دو صورت
ظاهر میشود: نخست به صورت «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران
مشروطیت؛ دوم به صورت انکارِ کلان روایتها.
گفتمان سکوت یعنی این که از
دوران مشروطیت تاکنون به جز سالهایی از دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، ماههای
آخر سلطنت محمدرضاشاه، سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷، در رمان داخل کشور همهی گفتمانها سخت
در چهارچوب مرزهای مُجاز سخن محصور اند؛ یعنی پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان
گفت؛ پارهای از چیزها را هم همیشه باید طور دیگری گفت.
از دوران مشروطیت تا روز پیروزیی
انقلاب اسلامی را میتوان به پنج دوران تقسیم کرد: دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰،
سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۳۲، سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲.
گفتمان غالب در رمانهای
دوران مشروطیت، آمیختهای است از نوعی از گفتمان اسلامی و گفتمان «مدرن» برآمده از
اندیشهی عصر روشنگری؛ از آن میان حکایت یوسف شاه و ستارگان فریبخورده، نوشتهی
فتحعلی آخوندزاده؛ جهودکشان، نوشتهی نویسندهی ناشناخته، به تصحیح هارون وهومن.
در سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰ دو
نوع گفتمان در دو نوع رمان غالب اند: گفتمان اندیشهی ایرانیی پیش از اسلام در
رمانهایی چون سلحشور، نوشتهی عبدالحسین صنعتیزاده؛ نوعی از گفتمان اسلامی در
رمانهایی چون تهران مخوف، نوشتهی مرتضی مشفق کاظمی.
در سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰ نوعی
از گفتمان چپ در رمان فارسی غالب است؛ از جمله در رمانهایی چون حاجی آقا، نوشتهی
صادق هدایت؛ چشمهایش، نوشتهی بزرگ علوی.
در سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۳۲ رنج و یأس برآمده از کودتای ۲۸ مرداد در رمان
فارسی غالب است؛ «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت؛
نوعی سکوت گفتمانها؛ از آن میان ملکوت، نوشتهی بهرام صادقی.
در سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲ رد
پای گفتمان اسلامی، گفتمان چپ، گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشهی عصر روشنگری، هر
سه، در رمان فارسی پیدا است؛ از آن میان
نفرین زمین، نوشتهی جلال آل احمد، نوعی گفتمان اسلامی را حمل میکند؛ همسایهها،
نوشتهی احمد محمود، نوعی گفتمان چپ را؛ شازده احتجاب، نوشتهی هوشنگ گلشیری، نوعی
گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشهی عصر روشنگری را.
رمان بعد از انقلاب ماجرای
دیگری است. مهمترین ویژهگیی ماجرای رمان بعد از انقلاب این است که در دو مکان
متولد میشود؛ در داخل کشور، در خارج از کشور. گفتمانهای غالب در رمان بعد از
انقلاب در داخل کشور را شاید بتوان این گونه شماره کرد: گفتمان اسلامی، گفتمان چپ
که به ویژه در سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷ به چشم میخورد، سکوت گفتمانها. گفتمانهای
غالب در رمان خارج از کشور را شاید این گونه: گفتمان چپ، گفتمان اندیشهی «مدرن»
برآمده از عصر روشنگری، سکوت گفتمانها، گفتمان اندیشهی ایرانیی پیش از اسلام.
نخست نمونههایی از رمانهای
داخل کشور: نوعهایی از گفتمان اسلامی در سه نوع رمان به چشم میخورد: رمان
اسلامی، رمان پاورقی گونه، رمان «کیفی». از میان رمانهای اسلامی میتوان به درهی
جذامیان، نوشتهی میثاق امیر فجر؛ قیدار، نوشتهی رضا امیرخانی، اشاره کرد؛ از
میان رمانهای پاورقی گونه به باغ مارشال، نوشتهی حسن کریم پور؛ اتوبوس آبی،
نوشتهی شاهین اعتمادی؛ از میان رمانهای «کیفی» به شهربانو، نوشتهی محمد حسن
شهسواری، قلعه مرغی: روزگار هرمی، نوشتهی سلمان امین.
در میان رمانهایی که سکوت
گفتمانها، به معنای «نقد» هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران
مشروطیت را بازتاب میدهند، شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: آینههای دردار،
نوشتهی هوشنگ گلشیری؛ سوء قصد به ذات همایونی، نوشتهی محمدرضا جولایی؛ باورهای
خیس یک مرده، نوشتهی محمد محمدعلی؛ سفرکردهها، نوشتهی حسین نوشآذر؛
شاه کلید، نوشتهی جعفر مدرس صادقی.
در میان رمانهایی که سکوت
گفتمانها به معنای انکار کلان روایتها را بازتاب میدهند، شاید به این رمانها: آزاده
خانم و نویسندهاش، نوشتهی رضا براهنی؛ کتاب اعتیاد، نوشتهی شهریار وقفی پور؛
فرانکولا یا پرومتهی پسامدرن،
نوشتهی پیام یزدانجو؛ تهران، کوچهی اشباح، نوشتهی سیامک گلشیری؛ خالهی سرگردان
چشمها، نوشتهی فرخنده حاجی زاده.
در میان رمانهایی که نوعهایی
از گفتمان چپ را بازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره
کرد: روضهی قاسم، نوشتهی امیرحسن چهل تن؛ کلاغها و آدمها، نوشتهی جمال
میرصادقی؛ سالهای ابری، نوشتهی علی اشرف درویشیان.
بعد نمونههایی از رمان
خارج از کشور: درمیان رمانهای خارج از کشور که سکوت گفتمانها، به به معنای «نقد»
هر پنج گفتمان حاکم بر تاریخ ایران بعد از دوران مشروطیت را را بازتاب میدهند،
به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: سوره الغراب، نوشتهی محمود
مسعودی؛ مرگ دیگر کارولا، نوشتهی محمود فلکی؛ چاه بابل، نوشتهی رضا قاسمی؛ فرار
به سامراء، نوشتهی ایرج رحمانی؛ خسرو خوبان، نوشتهی رضا دانشور؛ مقدمهای بر
ادبیات معاصر دانمارک، نوشتهی اکبر سردوزامی؛ بدون شرح شرح حال نسل خاکستری،
نوشتهی مهدی استعدادی شاد؛ گسل، نوشتهی ساسان قهرمان؛ فریدون سه پسر داشت، نوشتهی
عباس معروفی.
در میان رمانهایی که نوعهایی از گفتمان چپ
رابازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به این رمانها اشاره کرد: گدار،
نوشتهی حسین دولتآبادی؛ تبعیدیها، نوشتهی محسن حسام؛ بچههای اعماق، نوشتهی
مسعود نقره کار؛ قفس طوطی جهان خانم، نوشتهی نسیم خاکسار.
در میان رمانهایی که
گفتمان اندیشهی پیش از اسلام را بازتاب میدهند، به عنوان نمونه شاید بتوان به
این رمان اشاره کرد: رقص پروانهها، نوشتهی شهرام خلعتبری.
امید منتظری: انقلاب
۵۷ چه تأثیری در رمان فارسی پس از انقلاب و تغییر گفتمان مسلط بر آن داشت؟ از طرف
دیگر رمان فارسی تا چه حد توانست وضعیت سیاسی و اجتماعیی ایران را در گسست انقلاب
و پس از آن بازنمایی کند؟
بهروز شیدا: بخش
اول پرسش شما البته پاسخ روشنی دارد: «انقلاب ۵۷» تأثیر بسیار بر «رمان فارسی پس
از انقلاب و تغییر گفتمان مسلط بر آن» داشت. گفتیم که در رمان فارسی، در فاصلهی سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۲
نوعی گفتمان اسلامی، نوعی از گفتمان چپ، نوعی از گفتمان «مدرن» برآمده از عصر
روشنگری در رمان فارسی حضور پررنگتری داشتند. انقلاب اسلامی پیروزیی نوعی از
گفتمان اسلامی، با یاریی نوعی از گفتمان چپ و نوعی گفتمان «مدرن» برآمده از عصر
روشنگری بود.
در رمان داخل کشور، گفتمان
چپ به صورت «رمان گریز»، یعنی رمانی که دوران محمدرضا شاه را موضوع داشت، حضور
پیدا کرد. گفتمان اسلامی حضوری همهجا گستر پیدا کرد. گفتمان «مدرن» برآمده از عصر
روشنگری هرگز غالب نشد. گفتمان اندیشهی پیش از اسلام از صحنه حذف شد.
در رمان خارج از کشور اتفاق
دیگری رخ داد: گفتمان چپ در رمانهایی تسلط پیدا کرد که زندانها و اعدامهای جمهوریی
اسلامی را موضوع داشتند؛ سرکوبها و گریزها را؛ سرگذشت یک نسل را. گفتمان اسلامی یک
سره غایب بود. سکوت گفتمانها، یعنی «نقد» همهی گفتمانها، یعنی تأکید بر «شباهت»
هر «پنج گفتمان» به هنگام بحرانها یا حضور در قدرت تسلط پیدا کرد. گفتمان اندیشهی
پیش از اسلام گاهی چهره نشان داد.
در این جا البته باز هم
باید بر حضورِ گفتمان سکوت در رمان داخل کشور و غیاب گفتمان سکوت در رمان خارج از
کشور تأکید کنیم؛ حضور و غیابی که بر آرایش گفتمانیی رمان فارسیی پس از انقلاب
تأثیری تعیینکننده دارد.
بخش دوم پرسش شما هم البته
پاسخ روشنی دارد: رمان فارسیی بعد از انقلاب «وضعیت سیاسی و اجتماعیی ایران را
در گسست انقلاب و پس از آن» «بازنمایی» کرده است. ابعاد این «بازنمایی»، منظرهای
گوناگونی که میتوانند این «بازنمایی» را تبیین کنند، سکوتها و صداهای این «بازنمایی»،
اشکال این «بازنمایی»، در این مختصر نمیگنجند.
امید منتظری: نسبت
صورتبندیی شما با بوطیقای رمان به طور کل چیست؟ برای مثال چرا از مفاهیمی نظیر
رمان رئالیستی، رئالیسم انتقادی، رمان تاریخی، رمان مدرن و … استفاده نمیکنید؟
آیا فکر نمیکنید در متدولوژی شما مبنی بر تحلیل گفتمانی آثار، صرفاً رمان از منظر
محتوا قرائت شده و فرم را نادیده میگیرد، و این موضوع تکینکی و منحصر به فرد بودن
نویسنده و رمان را نادیده میگیرد؟
بهروز شیدا: درست
است. در خوانش گفتمانیای که در اینجا پیشنهاد میکنم، «منحصر به فرد بودن
نویسنده و رمان» نادیده گرفته میشود؛ چه خوانش من خوانشی فرامتنی است که بر مبنای
اشتراک گفتمانیی گروهی از رمانها در این یا آن دورانِ تاریخی صورت میگیرد؛ نوعی
تقسیمبندی که در آن «ادبیت» رمانها در
پرانتز قرار میگیرند.
از مفاهیمی مثل «رمان
رئالیستی، رئالیسم انتقادی، رمان تاریخی، رمان مدرن» هم استفاده نمیکنم، چه از
منظر دیگری به ماجرا نگاه میکنم؛ چه خوانش من خوانش دیگری است. منظری که شما پیشنهاد
میکنید، پاسخ پرسش دیگری است؛ رابطهی فورمها و مکتبها است با دوران تاریخی و
شرایط سیاسی - اقتصادی - اجتماعیای که رمانها در آن نوشتهمیشوند؛ شاید رویکردی
است که در تئوریی جورج لوکاچ جوان یا
لوسین گلدمن عمده است.
خوانش من یک پیشنهاد است؛
پیشنهادی که تنها بر ضلع تاریخ رمان و
قارهی تاریخ وجود انسان متکی است. برای دریافت «فورم»، «ویژهگیهای منحصر به فرد»
یک رمان، حضور یا مرگ «نویسنده»ی یک رمان، باید ضلعهای دیگر رمان یا قارههای
دیگر وجود انسان را خواند. ضلع متن یا خواننده یا نویسندهی رمان را؛ قارهی نوعیت
یا روان یا ملیت یا اسطورهای وجود انسان را.
و چه بسیار خوانشهای دیگر
که ممکن است.
امید منتظری: رمانهای
فارسی داخل کشور با توجه به سیاستهای کنترلیی دولت و صنعت فرهنگ سازی
بعد از انقلاب تا چه حد توانستند فضاهای اجتماعی- سیاسی - به طور خاص مسئلهی
جنگ زدهگان و تبعات جنگ را روشن کنند؟ یعنی به جای آنکه در ورطهی بازنمایی
و دنباله رویی رسانههای مسلط باشند، بتوانند به صداهای حاشیهی جنگ بپردازند یا
زبانی برای مردم بیصدا باشند؟
بهروز شیدا: «سیاستهای
کنترلیی دولت و صنعت فرهنگسازی» بیش از هرچیز منجر به جستوجویراههایی برای
گریز از این «سیاستها و صنعت» میشود. این گریز میانخطهای رمان را گسترده میکند.
یعنی منجر به فورمهایی میشود که میتوان آنها را فورمهای اجباری خواند. فورمهای
اجباری در گریز از گفتمان سکوت، ایهام میسازند. در اینجا تنها «هنریت» عامل تولد
فورم نیست؛ سر دزدیدن از «سیاستهای کنترلیی دولت» هم دخالتها دارد؛ در زبانها،
ساختارها، طرحها، پایانها.
البته همهی رمانهایی که
به «فضاهای اجتماعی - سیاسی» یا «مسئلهی
جنگ» میپردازند، راه گریز را انتخاب نمیکنند. در میان رمانهایی که در داخل کشور
به جنگ در داخل کشور پرداختهاند، شاید بتوان به سه گروه رمان اشاره کرد: گروه نخست
رمانهای اسلامی که ستایش از اسلام، حضور معجزههای الهی، ستایش شهادت در آنها
برجسته است؛ از آن میان نه آبی نه خاکی، نوشتهی علی مؤذنی؛ باغ بلور، نوشتهی
محسن مخملباف؛ زخمه، نوشتهی داوود غفارزادهگان. گروه دوم رمانهای «کیفیای» که
ستایش جنبهی حماسی، ایثار «رزمندهگان اسلام»، نقش آنها در دفاع از میهن برجسته
است؛ از آن میان زمین سوخته، نوشتهی احمد محمود؛ کشتهی عشق، نوشتهی، اسماعیل
فصیح. گروه سوم رمانهایی که تلاش میکنند «صداهای حاشیهی جنگ» را برجسته کنند؛
از آن میان عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکد قربان،
نوشتهی حسین مرتضائیان آبکنار.
در خارج از کشور «صداهای حاشیهی جنگ» را از
جمله میتوان در لبخند مریم، نوشتهی قاضی ربیحاوی، شنید.
امید منتظری: آیا
رمان فارسی بعد از دوران انقلاب و جنگ تحت تاثیر خاطره نویسی قرار گرفته است یا
نه؟ و آیا ما چنین جریانی تحت عنوان خاطره نویسی در این دوران به عنوان فورم غالب
نوشتار روزمره داشتهایم یا نه؟ در واقع از طریق خاطرات آیا میتوان
تاثیر فعالیتهای روزمرهی
مردم در این شرایط اضطراری را در جریانهای آیندهی ادبی و هنری دید یا نه؟
بهروز شیدا: گمان
میکنم در دوران بعد از انقلاب رمان و خاطره نویسی در داخل و خارج کشور در کنار
دیگر زیستهاند. اما بله. خاطره نویسی در این سالها یکی از فورمهای غالب نوشتار بوده
است؛ ظرف هر پنج گفتمان تاریخ ما بعد از مشروطیت؛ در داخل کشور ظرف گفتمانهایی؛
در خارج از کشور ظرف گفتمانهایی دیگر.
همین جا باید بر این نکته
پای فشرد که شاخههایی از خاطرات تنها در خارج از کشور امکان تولد داشتهاند؛ خاطراتی
که تصویری تمام قد از دوران جمهوریی اسلامی به دست دادهاند؛ از آن میان خاطرات
زندانیان سیاسی در دههی ۱۳۶۰، خاطرات سردمداران و باورمندان رژیم محمدرضا شاه،
خاطرات سردمداران و باورمندان به سازمانهای سیاسی، خاطرات نویسندهگان تبعیدی.
گفتمان سکوت در داخل کشور بیان بخش بزرگی از ماجراهای «پشت پردهی» جمهوریی
اسلامی را ناممکن کرده است؛ در خارج از کشور این ماجراها در «خاطرات» بر پرده آمدهاند.
و تأثیر «فعالیتهای
روزمرهی مردم» در جریانهای آیندهی ادب و هنر؟ چهگونهگیی این تأثیر را تنها
«آینده» نشان خواهد داد.
امید منتظری: با
توجه به سانسور و تبعیضهای جنسیتی بعد از انقلاب به نظر میرسد جهش چشمگیر زنان
در عرصهی داستان نویسی را شاهدیم. شما دلیل این موضوع را چه میبینید؟ و آیا این
تغییرات شامل محتوای رمان و توجه به مسائل زنان نیز میشود یا نه؟
بهروز شیدا: به
بخش اول این پرسش میتوان پاسخی تکراری داد: فشار شدید جمهوریی اسلامی به زنان،
تلاش برای حذف آنها از صحنهی اجتماع، سبب ساز تلاش - ستیز - فریاد همیشهی آنها
شد؛ سبب سازِ ستیز همیشهی زنانی که در دورانی غریب از تاریخ یک سرزمین ماجراها از
سر گذرانده بودند. رمان شاید هم ظرف مناسب همهی این ماجراها بود هم راهی برای
فریاد هویتی که از آنها سخت دریغ شده بود.
و اما: رمانی که توسط زنان
در ایران و خارج از کشور نوشته شده است را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: گروه
اول: رمان اجتماعی که شرایط اقتصادی - سیاسیی یک دوران یا دورانهایی از تاریخ را
محور رمان میکند؛ از آن میان در داخل کشور، جزیرهی سرگردانی، نوشتهی سیمین
دانشور؛ خانهی ادریسیها، نوشتهی غزاله علیزاده؛ در خارج از کشور بر بال باد
نشستن، نوشتهی شهرنوش پارسیپور؛
در حَضر، نوشتهی مهشید امیرشاهی؛ بیگانهای در من، نوشتهی شکوه میرزادهگی.
گروه دوم: رمان پاورقی گونه
که حضور مرد آرمانی، ستایش عشقهای رمانتیک، توصیه به حفظ عفاف زنانه، ستایش نوعی
از اندیشهی مذهبی از عناصر اصلیی آن است؛ از آن میان در داخل کشور همخونه،
نوشتهی مریم ریاحی؛ پنجره، نوشتهی فهیمه رحیمی؛ بامداد خمار، نوشتهی فتانه حاج
سیدجوادی؛ سبکباران ساحلها، نوشتهی شهره وکیلی.
گروه سوم: رمان زنانه که در
ترسیم وضعیت زنان در جامعهای مردسالار نوشته میشود. رمان زنانه در داخل کشور را
شاید بتوان به دو شاخه تقسیم کرد.
پارهای از عناصر شاخهی اول
رمان زنانه در داخل کشور را شاید بتوان اینگونه شماره کرد: تقابل دنیای زنانه و
مردانه، حضور پدران سرکوبگری که تنها پیری و مرگ خلع سلاحشان میکند، حضور برادران
نازپرورده، حضور مادران برباد رفته، حضور معشوق - همسرانی که از زبان و جهان
زنانه چیزی نمیدانند. از میان این شاخه از رمانهای زنانه در داخل کشور به عنوان
نمونه میتوان اشاره کرد به پرندهی من، نوشتهی فریبا وفی، انگار گفته بودی لیلی،
نوشتهی سپیده شاملو؛ چه کسی باور میکند رستم؛ نوشتهی روح انگیز شریفیان؛ چراغها
را من خاموش میکنم، نوشتهی زویا پیرزاد؛ آسمان خالی نیست، نوشتهی شیوا ارسطویی.
شاخهی دوم رمان زنانه در
داخل کشور تقابل جهان زنانه و جهان مردانه را کم رنگتر میکند، تقابل نسلها را
برجستهگی میبخشد، ویرانی - تنهایی - سرگردانی - اسارت مشترک زنان و مردان جوان
در جامعهای سرکوبگر را بنیان میکند. از میان این شاخه از رمانهای زنانه در داخل
کشور به عنوان نمونه میتوان اشاره کرد به نگران نباش، نوشتهی محسا محب علی؛
احتمالاً گم شدهام، نوشتهی سارا سالار.
از میان رمانهای زنانه در
خارج کشور به اینرمانها میتوان اشاره کرد: شالی به درازای جادهی ابریشم، نوشتهی
مهستی شاهرخی؛ سایهها، نوشتهی منظر حسینی؛ ایشتار، نوشتهی ژیلا مساعد؛ آنیموس،
نوشتهی کتایون آذرلی؛ یک سرگذشت و دو نامه، نوشتهی رباب محب.
برگرفته از سایت بی بی سی؛ 11 فوریهی 2014، 22 بهمن 1392
*امید منتظری
پژوهشگر و روزنامهنگار است. نویسندهی روایت چند فیلم مستند نیز بوده است. در
تعدادی از روزنامههای ایران، از جمله «کارگزاران» و «فرهنگ و آشتی»، کار کرده
است. در سال 1388 در ارتباط با مجلهی «سرپیچ» و «تجمعات خیابانی» دستگیر و به شش
سال زندان محکوم شده است. هم اکنون در رادیو زمانه کار میکند.
**بهروز شیدا، نویسنده، منتقد و پژوهشگر ادبی، تا کنون هیجده کتاب منتشر کرده است. یازده کتاب، در زمینهٔ نقد و پژوهش ادبی است؛ یک کتاب ویراستاری خاطرات زندان. بهروز شیدا سالها
پیش از این چهار کتاب ترجمه کرده و دو مجموعه شعر انتشار دادهاست. به اتفاق عباس صفاری و حسین نوش آذر سردبیر نشریه
ی فرهنگی – ادبی سنگ بودهاست. بهروز شیدا جلدِ اولِ کتابهای زندان، خاطرات، را نیز
ویراستاری کرده است؛ با نامِ کابوسِ بلندِ تیزدندان. بهروز شیدا ویراستار فرهنگ
سوئدی – فارسی لکزین نیز بوده است. بهروز شیدا سردبیر مهمان نشریه ی باران شماره ی
۱۶، ویژه ی تبعید، سردبیر مهمان نشریه ی باران شماره ی ۲۵ – ۲۴، ویژه ی نقد و
پژوهش ادبی، سردبیر مهمان نشریهٔ باران شمارهٔ ۳۹–۳۸، ویژهنامهٔ صداها و سکوتها
و دبیر مهمان بخشِ داستان نویسی و نقد و پژوهش ادبی ی نشریه ی آرش شماره ی ۱۰۰
نیز بوده است. آثار بهروز شیدا در بسیاری از نشریات خارج از کشور منتشر و در
تعدادی از نشریات الکترونیکی باز چاپ شدهاست. وی در سال ۱۹۹۴ جایزهٔ ادبی
باران را
در قلمرو نقد ادبی به اتفاق پرتو نوری علاء به صورت مشترک دریافت کردهاست.[۱] بهروز
شیدا بورسهای یکساله، دوساله، پنجسالهٔ بنیاد نویسندهگان سوئد و بورس سالانهٔ
پرنس ویلهمِ سوئدی را نیز دریافت کرده است.
بهروز
شیدا دکترای ایرانشناسیی خود را از دانشگاه یاگلونیانِ کراکوف دریافت کرده است؛
با موضوعِ مقایسهٔ ده رمان فارسیی داخل کشور و ده رمان فارسیی خارج از کشور؛ در
سه زمینهٔ تصویر انقلاب اسلامی، نقش قهرمان، مفهوم شهادت؛ از منظر «تئوریی
ساختارگرایانهی» رولان بارت و «تئوریی گفتمان» میشل فوکو.
۱ نظر:
مصاحبه ای بسیار جالب که به بسیاری از گوشه های ادبیات ایران پرتو افکنی می کند .آنچه بیش از همه خود نمایی میکند نگاه دقیق وپا سخ های روشن وهمه جانبه مصاحبه شونده است.مصاحبه شونده با استفاده از کلماتی چون شاید ،وجود پاسخ های دیگر را منتفی ندانسته وسعت نظر خود را به نمایش می گذارد
ارسال یک نظر