سیمین
بهبهانی بارها در گفتو گوهایی که انجام داده، از دشمنی و ضدیت حاکمیت گلایه کرده
بود. گفته میشود که غزل: «خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد/تا گود
هست، میاندارم، اهل کنار نخواهم شد» را هم در پاسخ به سید علی خامنهای، رهبر
جمهوری اسلامی سروده است.
حتی پس از مرگ سیمینبانوی غزل ایران هم صلهبگیران بیت رهبری، برای مثال یکی مثل علیرضا قزوه از توهین به او فروگذار نکردند.
هنوز چند
روزی از درگذشت سیمین بهبهانی نگذشته که پنجشنبه ۲۸ اوت/۶ شهریور
دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای دستنوشتهای از مهدی اخوانثالت را منتشر
کرد. اخوان ثالث این دستنوشته را در سال ۱۳۴۱ در
دفترچه خامنهای نوشته بوده است. دلیل این همه اصرار برای احراز صلاحیت ادبی چیست؟حتی پس از مرگ سیمینبانوی غزل ایران هم صلهبگیران بیت رهبری، برای مثال یکی مثل علیرضا قزوه از توهین به او فروگذار نکردند.
صلاحیت
ادبی آیتالله خامنهای
به یاد
ندارم که پیش از آنکه آیتالله خامنهای به رهبری جمهوری اسلامی برسد، نظر او
درباره شعر و ادبیات فارسی در حلقههای معتبر ادبی بازتاب پیدا کرده باشد. میگویند
با شاعران خراسانی رفت و آمد داشته و با کدکنی هم در یک حجره زندگی میکرده.
زمانی به شوخی میگفتم ماها در دوران بلوغ به چپ
گرایش پیدا میکنیم، بعد کارمند میشویم و به عرفان روی میآوریم و بعدش هم، قبل
از اینکه ریق رحمت را سر بکشیم متشرع و مذهبی از کار درمیآییم. آیتالله خامنهای
هم یک مرد ایرانیست. حتماً زمانی جوان بوده، احتمالاً جاهطلبیهای ادبی داشته،
بعدش هم به مبارزه با شاه روی آورده است.
زمان شاه، حزبی که در کار نبود. دو و تا نصفی
روزنامه رسمی منتشر میشد. باقی همه ادبیات بود. همه هم به زبان استعاره. پس
ادبیات، از جمله شعر به کار مبارزه هم میآمد. قبل از انقلاب، مذهبیها با محافل
چپ در ارتباط بودند. جریان اصلی ادبیات کشور هم به چپ گرایش داشت. این نشست و
برخاستها در او که به کتاب علاقه دارد احتمالاً مؤثر بوده است.
میگویند وقتی جنید بغدادی مرد، جنازه او را بار
خورجین الاغی کردند. یک ور خورجین نعش جنید را گذاشتند، ور دیگر خورجین کتابهای
او را. دیدند، ای دل غافل، جنید هموزن جنازهاش کتاب خوانده است. پس نام او در
تاریخ به عنوان یک کتابخوان ماندگار شد. اما آیا واقعاً کتاب خواندن صلاحیت ادبی
میآورد؟
کتاب خواندن که مهم نیست. مهم این است که ذهن آدم
چه تأثیری بپذیرد از کتاب. اگر با نگاه ایدئولوژیک کتاب بخوانیم، مدام دنبال نشانهای
برای درست بودن عقایدمان میگردیم. این نگاه جزمیست.
دعوای
مکلا و معمم
هر موقع درباره صلاحیت ادبی آخوندها صحبت میکنیم،
یادمان باشد که از مشروطه به اینسو یک دعوای تاریخی هم بین معمم و مکلا بوده. علی
دشتی اوایل آخوند بود. مکلا که شد، محفل انسش رونق گرفت. دل عاشقپیشهای هم داشت
و شمع محافل اعیان زمان خودش شده بود.
آخوندها آن زمان را از یاد نبردهاند. کدام زن
عاشقپیشه و اهل دلی آخوند را تحویل میگرفت؟ همه میرفتند اشعار مهدی سهیلی را از
رادیو میشنیدند و گمان میکردند عاشق شدهاند. منبرها سوت و کور بود. اگر میخواهید
به تحول ادبی در این سالها پی ببرید، مشاعره سیمین بهبهانی با ابراهیم صهبا را
گوش بدهید و مقایسه کنید با جلسات شعرخوانی در بیت رهبری.
https://www.youtube.com/watch?v=dE35zcUO2j0
ریشه
بسیاری از دعواها اتفاقاً ایدئولوژیک نیست. ما از این مرحله سالهاست که عبور کردهایم.
دعوا بر سر به دست آوردن صحنه است. فکر میکنند چراغ خانه ما را خاموش کنند، در
کورسوی نور شمعی که در دست گرفتهاند بیشتر به چشم میآیند. در این بین چه فرقی میکند
غزلی درباره غزه سروده شود، یا شعری درباره تنهایی یک انسان پریشانحال؟ مهم این است
که هردو از شعر بیبهره ماندهاند. این دستاورد آقای خامنهای است و شاعران صلهبگیری
که اطرافش را گرفتهاند و برخی از مهمترین امکانات کشور را در انحصار خودشان
درآوردهاند. یک فرهنگ باد کرده و متورم و از ریختافتاده. اگر بینشی در کار بود
که حاصلش یک فرهنگ از ریختافتاده از کار درنمیآمد. اگر بینشی در کار بود، دستخط
اخوان ثالث را به عنوان معیار صلاحیت ادبی جا میزدند؟
یک فرهنگ
باد کرده و از ریخت افتاده
اجازه
بدهیم به حقیقتی اعتراف کنم: آخرین کتاب خوبی که خواندم، کتابی که واقعاً ذهن مرا
عمل آورده، «شب هول» هرمز شهدادی بود که سال ۵۷ منتشر
شده است. در این مدت کتاب خوب زیاد درآمده، فیلم خوب زیاد ساخته شده، شعر خوب هم
کم نداریم. اما تورم فرهنگی بیداد میکند. دوغ و دوشاب را با هم قاطی کردهاند.
این فرهنگ مثلاً مستقل ماست.
جلسات شعرخوانی در بیت، تفریظهایی که بر برخی
کتابها نوشته میشود، سیاستهای امپراطوریهای فرهنگی مانند حوزه هنری، نویسندههایی
که عمل میآورند، همه اینها نشانگر بیصلاحیتی ادبی زمامدار است.
مشکل از زمامدار نیست. مشکل از ماست که همچنان
فکر میکنیم اگر کسی چهار بیت شعر از حفظ داشت، صلاحیت ادبی دارد.
در فرهنگ اسلامی«کلمه» اهمیت دارد. در فرهنگ
یونانی «لوگوس». اینها با هم فرق دارند. قدیمها آخوندها صاحب مکتب بودند، یعنی
صاحب کتاب و کلمه بودند. الان هم گمان میکنند باید همچنان صاحب کلمه باشند. این
تصور غلط که آخوند صلاحیت ادبی دارد، با تاریخ جامعه مدنی ما و چگونگی شکلگیری
مدارس در ایران ربط دارد.
مخالفت آیتالله خامنهای با سیمین بهبهانی هم ربط دارد به تجدد.
مخالفت آیتالله خامنهای با سیمین بهبهانی هم ربط دارد به تجدد.
سیمین بهبهانی یک زن کاملاً آگاه و کاملاً متجدد
بود و طبعاً زن در شعر او صاحب فردیت میشود. از این گذشته سیمین بهبهانی، بعد از
انقلاب از یک بینش تاریخی هم برخوردار شد. خودش در گفتوگو با جمشید برزگر میگوید
که غزلیاتی که بعد از انقلاب سروده همه بازتابدهنده رویدادهای بعد از انقلاب است.
تاریخ هم دارد. یعنی اگر در مجموعه اشعارش تورق کنیم، مثل این است که تاریخ بعد از
انقلاب را داریم میخوانیم. آیتالله خامنهای و نهادهای وابسته به بیت همه تلاششان
را کردهاند که تاریخ را تحریف کنند. این را هم از اتحاد جماهیر شوروی آموختهاند.
حالا کی این درس را به آنها تفهیم کرده، معمایی است که بعداً گشوده میشود. پس
لاجرم از اثر مستقلی که سندیت تاریخی داشته باشد، خوششان نمیآید.
غزلیات سیمین بهبهانی آنچه را دارد که همه خوبان
دارند: هم مقفی است، یعنی ذهن خموده و عادت کرده به وزن عروض را مغلوب میکند، هم
سندیت تاریخی دارد وهم اینکه سرایندهاش یک زن متجدد است. پس خواهناخواه یکی مثل
علیرضا قزوه باید از سیمین بهبهانی نفرت داشته باشد. اما نکته اینجاست که او و
مانند او در همان حال سیمین بهبهانی را تحسین میکنند.
رابطه صلهبگیران با شعر سیمین بانوی غزل ایران
رابطه یک کلفتزاده با خانماش است. امیدوارم تعبیر طبقاتی نکنید. با آوردن کلمه
«کلفتزاده» میخواهم به یک دینامیسم روحی اشاره کنم: به وابستگی نوکر یا کلفت به
اربابش. ابراهیم گلستان و صادق چوبک و مهشید امیرشاهی در داستانهایی به این موضوع
اشاره کردهاند. در ادبیات جهان، ژان ژنه و ساموئل بکت هم به این موضوع پرداختهاند.
کلفتزاده حتی اگر به جاه و جلال هم برسد، اگر خودش را از تاریخ و پیشینهاش و از
وابستگی و رعیتی رها نکرده باشد، در خفا، هم از خانماش نفرت دارد و هم او را
تحسین میکند.
توهین علیرضا قزوه به سیمین بهبهانی پس از درگذشت
او و همچنین انتشار دستخط مهدی اخوان ثالث در دفترچه آیتالله خامنهای در این متن
قابل مطالعه است. در متن تاریخ سرسپردگی ساموراییهای بیارباب.
برگرفته از: شنبه 30 اوت 2014 اهالی ایران وایر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر