در سال های گذشته، رمانی به نام «مردگان باغ سبز» به قلم
محمدرضا بایرامی، به زبان فارسی از سوی انتشارات «سورهء مهر» منتشر شد. پس از
انتشار این کتاب، کاوه بیات، تاریخنگار معاصر [1]، و نيز کاظم آذری [2] در نوشته
هایی مسئلهء تبلیغ تجزیه طلبی در پوشش این رمان را افشا کردند. با انتشار این
افشاگری ها، چاپ این کتاب متوقف شد؛ اما در سال های بعد، از این کتاب رفع توقیف
شد. محمدرضا بایرامی، در جوابیه ای به نقدهای کاوه بیات و کاظم آذری، منکر هر گونه
ارتباط با هواداری های شناخته شده از فرقه ی دموکرات و پیشه وری چی ها، زیر پوشش
ادبیات، شد [3].
اکنون اما خبر می رسد که این کتاب – باز هم با امکانات و
سرمایهء ایرانیان – به زبان روسی ترجمه شده و در بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب
روسیه عرضه شده و به عنوان «کتاب برگزیده!؟» هم دست یافته است.
متن خبر منتشر شده از سوی خبرگزاری ایسنا در این باره را بی
کم و کاست و عیناً منتشر می کنیم؛ شاید کسی پیدا شود و به ایرانیان بگوید، چگونه
در این کشور، یک نهاد، چنین کتابی را به عنوان اثری ایرانی، به زبان روسی ترجمه و
منتشر می کند؟ نکتهء جالب در این خبر، عادی بودن و مشروع بودن « اعلام استقلال یک
شهر در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم» است.
متن خبر خبرگزاری ایسنا :
معرفی ترجمهء روسی «مردگان باغ سبز» در مسکو:
ترجمهء روسی
«مردگان باغ سبز» به عنوان یکی از 10 کتاب برگزیدهء بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی
کتاب مسکو انتخاب شد.
به گزارش
ایسنا، بنا بر اعلام اداره کل روابط عمومی و اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات
اسلامی، ترجمهء روسی رمان «مردگان باغ سبز» اثر محمدرضا بایرامی به عنوان یکی از
10 اثر برگزیدهء بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو معرفی شده است.
در
متن معرفی این کتاب میخوانیم:
«رمان "مردگان باغ سبز " به وقایع غمانگیز حملهء
نیروهای شاه به فرقهء دموکرات آذربایجان طی سالهای 1945 و 1946 میپردازد. این
شهر شمال غرب ایران حتی در ابتدا استقلال خود را اعلام کرد، اما دولت شوروی، به دلیل
درگیری در جنگ جهانی دوم، مجبور به خروج بخشی از نیروهای ارتش سرخ از ایران شد.
بسیاری از اعضای فرقه دموکرات که احساس خطر کرده بودند، برای نجات جان خود به سمت
مرزهای شوروی رفتند که یکی از آنها "بالاش" قهرمان داستان کتاب حاضر و
مدیر رادیوی جمهوری بود که همراه با پسرش به شوروی پناه بردند. اما مرزها به مدت
یک هفته بسته شده بود و اجازهء عبور و مرور نمیدادند و تنها راه نجات را که مرز
میان دو کشور بود بستند. لحظاتی در زندگی انسان پیش میآید که به اندازهء ده سال
طول میکشد.
"بله، آن روز تمام نشدنی بود، به اندازهء یک قرن گذشت!
و در آن روز و در آن لحظاتی که تمام امیدهای بالاش یکی پس از دیگری ناامید میشدند،
قهرمان ما اعتقاد و باورش را به همه چیز از دست داد. چطور میتوانست انتظار داشته
باشد که دوستان انقلابیاش از شمال به این سادگی او را فروخته باشند؟ در ازای چه –
نفت سیاه؟ اما، حتی برای نفت هم نبود، بلکه فقط در ازای وعدهای توخالی، و به طور
دقیقتر، وعدهای دروغین دست به چنین کاری زده بودند! آیا تصورش ممکن بود؟"
بالاش میمیرد و پسرش به طور معجزه آسایی زنده مانده، به زندگی در میان کشاورزان
ادامه میدهد، بی آنکه حتی چیزی راجع به پدر و مادر خود بداند. توصیف زندگی آرام
کشاورزی پس زمینهء حوادث داستان و مبارزه بدون امید و همراه با اضطراب است…"
ترجمهء روسی رمان «مردگان باغ سبز»، که توسط بنیاد مطالعات
اسلامی مسکو و با مشارکت انتشارات صدرا و نشر وچهء مسکو منتشر شده است، در
نمایشگاه بین المللی کتاب مسکو عرضه شد.» (پايان مطلب خبرگزاری ایسنا )
***
در جوابیه ای که بایرامی آن را در اختیار مجلهء «جهان
کتاب» قرار داده است، او با هر ابزار می کوشد ارتباط با انگاره های تجزیه طلبانه
را منکر شود و دغدغهء اصلی خود را « مظلومیت انسان و مسائل انسانی» اعلام می کند.
شاید اکنون او با خواندن نظری که ناشر کتاب او در روسیه در بارهء «استقلال شهری در
شمال غرب ایران»! در خبر انتشار کتاب او به زبان روسی درج کرده و در اختیار
خبرگزاری ها نهاده است، باور کند که کتاب او در راستای « اهداف » بعضی ها است.
پی نوشت ها:
1. بیات، کاوه. «مقالهء مردگان باغ سبز» در مجلهء «جهان کتاب»،
شمارهء 254، تیر 1389؛ نيز مقالهء «همان حضرات» ، در مجلهء «جهان کتاب»، شمارهء
259/258، آبان – آذر 1389، صفحات 78/79.
2. آذری، کاظم. «مقالهء جعل و تحریف در تاریخ آذربایجان»، در مجلهء
«جهان کتاب»، شمارهء 259/258، آبان – آذر 1389، صفحات 18/23.
3. بایرامی، محمدرضا. «مقالهء کدام حضرات،
حضرت؟»، در مجلهء «جهان کتاب»، شمارهء 255/257، امرداد – مهر 1389. در
بارهء منبع الهام محمدرضا بایرامی برای گزینش نام کتاب «مردگان باغ سبز» نگاه کنید
به: کتاب «ما و بیگانگان» (خاطرات سیاسی دکتر نصرت الله جهانشاهلو : عضو گروه 53
نفر، موسس سازمان جوانان حزب توده و معاون جعفر پیشه وری)، به کوشش: نادر پیمانی.
تهران، انتشارات سمرقند، (چاپ دوم)، 1388، صفحهء 193. دکتر جهانشاهلو در اين کتاب،
با ارائهء گزارش هایی تکان دهنده از سرنوشت فراریان عضو فرقهء دموکرات آذربایجان و
حزب توده [ی ایران] به اتحاد جماهیر شوروی، دین خود را به هم میهنان خود ادا کرده
است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر