از راست به چپ: هوشنگ ایرانی، نیما یوشیج، شمس کسمائی، تندر کیا.
نشسته: محمد مقدم و صادق هدایت در حال بازی تخته نرد.
بخش ششم
رضا خان سردار سپه، با شعار جمهوریخواهی، به قدرت رسیده بود. اما پس از چندی، رژیم سلطنت پهلوی را بنیان گذاشت و خود را شاه ایران معرفی کرد. گرچه از ایران دورۀ قاجار ویرانه ای به جای مانده بود، اما با توجه به فضای عمومی، و آشنائی کم و بیش ایرانیان با پیشرفت و تجدد غرب، و مفاهیمی همچون آزادی، برابری و استقلال که در دوران مشروطه رواج پیدا کرده بود، و خواستۀ خودِ رضا شاه، ایران کم کم چهره عوض کرد و بسوی مدرنیت و پیشرفت های اجتماعی، اقتصادی و صنعتی گام نهاد. او با مدل قرار دادن کشور ترکیه و برخی کشورهای غربی، با به عقب راندن روحانیون از صحنۀ سیاست و جلوگیری از دخالت مذهب در حکومت، با کشف حجاب، و دادن آزادی تحصیل و کسب مشاغل به زنان، و ایجاد کارخانه های متعدد صنعتی، نساجی و ترابری، بسرعت ایران را در مسیر ترقی و پیشرفت انداخت. اما از آن جا که رضا شاه، به لحاظ خو و خصلت های شخصیتی، فردی مستبد و یکسونگر بود، تحمل شنیدن هیچ نقد و نظر متفاوتی را، نسبت به تصمیماتش نداشت و با آن مبارزه می کرد.
به همین
دلیل است که عصر رضا شاه را یکی از دوره های متناقض برای ایران و ایرانی خوانده
اند. از یکسو رضا شاه خواهان مدرنیزه کردن کشور و آب و آبادانی آن بود و از سوی
دیگر ابزار اصلی این خواسته که همانا آزادی بیان بود را سرکوب می کرد و از بازتاب
هرگونه اندیشۀ متفاوت، جلوگیری می کرد. به همین دلیل در عصر رضا شاه، بار دیگر
مطبوعات به زیر سانسور رفت، دهان آزادیخواهان و صاحبان رأی و عقیده بسته شد، اقلیت
های قومی، تحت کنترل مستقیم دولت مرکزی درآمدند و مطبوعات و رسانه ها، طبق ضوابطی
که دولت تعیین می کرد، قادر به ادامه کار خود بودند. وضع روزنامه نگاران،
نویسندگان و شاعران و هنرمندانِ آزادیخواه و وطن پرست و نوجو از همه بدتر بود.
همانطور
که قبلن ذکر کردم، بسیاری از نوآوری ها و بدعت ها در زمینه هنر و ادبیات، در همین
دوران گذاشته شد. در زمینۀ پیدایش شعر نو ، و آمیختن تعهدات اجتماعی و سیاسی در
شعر، به درستی علی اسفندیاری ملقب به نیمایوشیج بزرگترین نقش را در شعر نو و در
تاریخ ادبیات معاصر فارسی داشته است. اما چون در عصر نیما شاعران دیگری که ادعای
نوآوری در شعر کهن ایران را داشتند، آثاری خلق و منتشر کردند، که در چند دهۀ بعد،
روی شعر برخی از شاعران اثر گذاشتند، لازم است به نگاه و اندیشه و شعر آنان نیز
پرداخته شود.
نيما يوشيج در سال ۱۲۷۵خورشیدی، در یوش مازندران به دنیا
آمد و در ۱۳۳۸ در تهران درگذشت
هوشنگ
ایرانی، در ۱۳۰۴ خورشیدی در همدان به دنیا آمد و در ۱۳۵۲ در
فرانسه درگذشت
با توجه
به تاریخ تولد این شاعران نوپرداز، ملاحظه می کنیم که نیما از آن سه دیگر، مسن تر
بود و هرگز به خارج از ایران نرفته بود. محمد مقدم تحصیلاتش را در آمریکا گذرانده
بود و تندر کیا و هوشنگ ایرانی، تحصیل کردۀ فرانسه بودند. اما نیما گرچه تحصیلاتی
در خارج از ایران نداشت، اما بخاطر تحصیل در مدرسۀ سن لوئی در تهران، همچو دیگران
از تحولات ادبی جهان مطلع بود و بویژه بخاطر آشنائی مستقیم، با زبان فرانسه، بر
شعر و نحلۀ های ادبیِ فرانسه نیز تسلط کامل داشت.
محمد
مقدم، پس از اتمام تحصیلات
ابتدائی و متوسطه برای ادامهٔ تحصیل به آمریکا رفت. پس از ده سال به ایران بازگشت.
در سفر بعدی به آمریکا، درجۀ دکترای خود را در ۱۳۱۷ در رشتهٔ زبانشناسی از دانشگاه
پرینستون دریافت کرد. دکتر محمد مقدم چندی به تدریس
گذراند و در ۱۳۴۳ گروه زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی را دردانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بنیاد گذاشت و تا ۱۳۴۷ مدیریت آن را به عهده داشت. دکتر محمد مقدم
همزمان با تدریس در دانشگاه با همکاری چند تن از دانشمندان از جمله صادق کیا و ذبیح بهروز نشریهٔ ایران کوده را منتشر کرد.
مقدم
ضمن تحصیل در رشتۀ زبان شناسی، در آمريکا،
بسیار تحت تأثير والت ويتمن، شاعر آمریکائی و نوآوریهای او بود. محمد مقدم به سال
۱۳۱۲ مجموعه شعری به نام «راز نيم شب» منتشر کرد که نه به وزن و نه به
تساوی مصراعها در شعر کلاسيک وفادار مانده بود.
من مرغ شبآويزم ........ روز پنهانم و از روشنيش پرهيزم
آشيانم کس نديده هرگز ...... تاريک چو شد، بيرون پَرم و خوانم
من مرغ شبآويزم ........ روز پنهانم و از روشنيش پرهيزم
آشيانم کس نديده هرگز ...... تاريک چو شد، بيرون پَرم و خوانم
تندر کیا خود معترف بود که "در هفت سالی که در
فرانسه بودم، نه فارسی شنیده و نه گفته بودم." یا "کمکم دریافتم که نفس
پیوسته در تکامل ام دارد سایهای میاندازد که مژدهٔ سبک تازهای است. سایه، روشن
گردید. در آغاز سال ۱۳۱۷ شالودهٔ شاهین ریخته شده بود... باید هرچه زودتر شاهینی
ساخت و از نگار به کردار درآمد."
تندر کیا، اعلامیه ای منتشر می کند و دفتر شعر خود، شاهینِ
۱را چنین وصف می کند "شاهین نیرویی است که می بایست به سبک گذشتۀ ادبیات
فارسی خاتمه دهد." " شاهین پیکی است که شیوهٔ تازهای در سخن درآورده
است. شاهین دفتریست که قرنها محور ادبیات ایران خواهد بود." " این
نهیب جنبش ادبی را حتماً بخوانید. از خواندن «تیسفون» که نگارش دکتر تندر- کیا و یکی از شاهکارهای ادبیات زبان فارسی میباشد
نیز غفلت نکنید."
این
اعلانیه، بنا بود هشت بار در روزنامه اطلاعات، منتشر شود، ولی پس از سه چاپ، آن
چنان با اعتراض شاعران کلاسیک یا علاقمندان جدّیِ شعر نو، روبرو شد که روزنامۀ
اطلاعات از چاپ های دیگر خودداری کرد. اما هیاهو پیرامون شاهین، کافی بود که این
کتاب نایاب شود. کیا در اواخر ۱۳۱۹ شاهین ۲ را برای چاپ آماده کرد، اما
وزارت فرهنگ اجازۀ انتشار آن را نداد. کیا یا پرتو (لقبی که وی برای خود انتخاب
کرده بود) شاهین ۲ را در پنجاه نسخه ماشینکرده پخش کرد و یک نسخهٔ ماشینشده
بهاضافهٔ دستنویسش را به کتابخانهٔ مجلس سپرد و رسید گرفت.
در
آذرماه ۱۳۲۰نیز "نهیب جنبش ادبی" شاهینهای ۲ و ۳ را به انضمام شاهین
۱، در ۱۲۸ صفحه منتشر کرد. شاهین سه که تاریخ نگارش دی ۱۳۱۹ را دارد مجموعاً
شش صفحه است که چهار صفحه مطلب دارد. بعدها،
در آبان و آذر ۱۳۲۲ شاهینهای ۴ تا ۲۵ در ۳۱ صفحه منتشر شد؛ بعدترها باز بر تعداد
آن افزود؛ ولی آخرین شاهین و نخستین شاهین تفاوت کیفی با هم ندارند، هرچند خود پرتو دکتر تندر-کیا شعر ایران را به پیش از ۱۳۱۸ (پرواز نخستین
شاهین) و بعد از آن تقسیم میکند.
تندر کیا از طرفداران سر سخت رضا شاه بود و تنها کسانی که
توانستند در آن عصر کتاب شعر نو چاپ و منتشر کنند تندر کیا و محمد مقدم بودند.
تندر کیا معتقد بود که شعرهای نو، (منظورش اشعار نیماست) که تاریخ
پیش از ۱۳۱۸ را دارد همه تقلبی است. او مینویسد: «روزی که نخستین شاهین منتشر شد،
هنوز چند روزی نگذشته بود که در یکی از مجلات دیدم یک شعر شکسته با یک تاریخ قبلی
و جعلی درج شده، کمی شکسته، خندیدم و فهمیدم قاچاق و چاخان شروع شده... اینها
خیال میکنند سرّ پیروزی نغمات شاهینی، در دراز و کوتاه بودن آنهاست، عجب خرهایی
هستند پیرهخرفتهای چاخانچی......"
یکی از
اشعار تندر کیا، شاهین ۲۹
شعر مار
هنوز هم من هنوز در هیر و ویرم / بگیرم زن، بگیرم یا نگیرم؟!
هنوز هم من هنوز در هیر و ویرم / بگیرم زن، بگیرم یا نگیرم؟!
در این
شش و بش بودم که خواب، گرمهگرمه ربودم، آی مار، ماری ماری دیدم دراز و باریک از
سوراخسمبهها سر بیرون کشید و نرمهنرمه آمد و آمد تا میان اتاق نیمهتاریک چمبه
زد، سفید بود مانند دمبه، از جا پریدم! کجا میگریزی، بنشین، ببین درها بسته و
بیرون هم همهجا مار نشسته، باز همان بهتر که از جایت برنخیزی، بسیار خوب، اینهم
که از این، نشستیم!
قسمت این
بود و همین، قرعهٔ ما مار افتاد / آخر ای مار مرا با تو سر و کار افتاد
زهرها
ریخت به جانم بزنی یا نزنی / بکشم یا نکشم زندگیم زار افتاد
وحشت
افتاد در این خانه چه روزش چه شبش
بروی یا
نروی وحشت بسیار افتاد
من از
ترسم میخواندم و مار از طرب سوتش را میزد، چه سوتی، بهتر از هر فلوتی، کمکم
بجنبید و سوتزنان میرقصید، استاد بود، استاد، به مادام هولیود درس میداد.
آرتیست ایستاد! سوتش افسون رقصش سحر، گاه افسانه، گاهی شعر، فریبش مرا به مرور
گرفت چنانکه اصل خطرم از یاد برفت، عجب، هرچه اندوخته بودم همه بر باد برفت
دیگر او
نیست فریبی که فریبائی بود....
مار نه،
دختر لختی، زن زیبائی بود / پر از آتش و نشاط / ای بد ذات!
ما ز
دیدار تو شادیم ولیکن چه کنیم / ذکر خیرت به لب مردم بیعار افتاد
ای فدای
تو و سوت تو، بزن، سوت بزن
که از
این سوت تو سوت خطر از کار افتاد
آُه چه
گیرا نفسی داشت گرفتار شدم / هرکه را زد نفست گیر و گرفتار افتاد
من که
تسلیم شدم مژدهات ای زن، تسلیم / تا ببینیم ز ما با که خدا یار افتاد
خانم
خرامانخرامان به سویم آمد و رویم جست و چسبید، آی مار، به دادم برسید که به
پاهایم پیچید. ولی دیر شده بود و دیگر مارپیچ و اسیر شده بودم.
تن گرم و نرمی داشت مانند گربه سرش را روی صورتم گذاشت اما نگزیدم، میلیسید و همین طور میپیچید تا کارش به فشار کشید، هی خود را میفشرد و بیشتر میفشردم، دِه، دست وردار، من هم کیف میبردم از این فشار، بهبه، و از زور درد میخندیدم قهقه، قاهقاه که لذتِ استخوان درد، بهترین لذتهاست و فشارش دواست. هرچند وهن است ولی نمیبینید خانمها کتک خورهشان پهن است؟!
تن گرم و نرمی داشت مانند گربه سرش را روی صورتم گذاشت اما نگزیدم، میلیسید و همین طور میپیچید تا کارش به فشار کشید، هی خود را میفشرد و بیشتر میفشردم، دِه، دست وردار، من هم کیف میبردم از این فشار، بهبه، و از زور درد میخندیدم قهقه، قاهقاه که لذتِ استخوان درد، بهترین لذتهاست و فشارش دواست. هرچند وهن است ولی نمیبینید خانمها کتک خورهشان پهن است؟!
باری
ناگهان با وحشت دیدم در آئینه، که شدهام ماری، ریختِ انسانی ام ریخته
و ماری
با ماری گلاویخته!
از تو
بیزارم و از ضجه و جیغت محظوظ
بـفـشـارم،
بـچـلان، لـذتم آزار افـتاد؟!
بگزم،
باز بگز، باز، پدرسوخته باز
تف به چشمت، دِه بگز، نیش تو خوش هار افتاد؟!
پس چرا باز شدی، بیشرف، اُخ زهرت ریخت؟!
تف به چشمت، دِه بگز، نیش تو خوش هار افتاد؟!
پس چرا باز شدی، بیشرف، اُخ زهرت ریخت؟!
میروی
هرزه؟! به کی وعدهٔ دیدار افتاد؟!
به راه
افتاد و رفت توی سوراخ!
خورد شدم، درد دارم، آخ!
............
سست و بیحال از خواب پریدم، / چه خوابی دیدم!
هنوز هم من هنوز در هیر و ویرم
بگیرم زن، بگیرم یا نگیرم؟!
خورد شدم، درد دارم، آخ!
............
سست و بیحال از خواب پریدم، / چه خوابی دیدم!
هنوز هم من هنوز در هیر و ویرم
بگیرم زن، بگیرم یا نگیرم؟!
تندرکیا گرچه همچنان شعرهای بهظاهر سوررئالیستی میگفت و
پخش میکرد، ولی نوشتههای او فاقد معیارهای زیبائی شناختی بود، و چیزی برای جلب
توجه نداشت. جریان شعری که تندر کیا راه انداخت، نه تنها مورد توجه علاقمندان به شعر قرار نگرفت که
تنفر گروههای مختلفی از سنتی تا نیمایی را برانگیخت. کتابفروشیها هم از پذیرفتن
این نوع آثار سر باز میزدند. گفته شده روزی طرفداران صادق هدایت در کافۀ فردوسی، کتک مفصلی به او
زدند و از آن روز به بعد دیگر نامی از تندرکیا شنیده نشد. با این همه او یکی از سردمداران شعر نوی ایران بود. از تأثیر شعر او
در شعر شاعران نوآور دهه های بعد سخن خواهم گفت.
هوشنگ
ایرانی بی
پرواترین و نوگراترین شاعر اواخر دهۀ بیست و سال های نخست دهۀ سی و نخستین منادی
سوررئالیسم در شعر ایران بود. هوشنگ ایرانی، مترجم، نقاش، و منتقد پیشرو معاص، پدر
شعر نو عرفانی و از نخستین شاعران شعر منثور ایران نیز محسوب می
شد. او با کمتر از چهل شعر و چند مقاله پرچمدار تحولخواهی در شعر ایران می شود. ایرانی
پس از کودتا، خسته و مأیوس و سرخورده از بیتوجهی جامعه، شعر را رها کرده، و
تنهائی را برگزید. گاه فقط به ترجمهٔ متون بودیستی میپرداخت و نقشی در پیشبرد این
نحلهٔ نوِ در حال تکوین نداشت.
اصطلاح
«جیغ بنفش» از ترکیبات ساختهٔ هوشنگ ایرانی است که در شعر «کبود» در شمارهٔ دوم دورهٔ دوم
خروس جنگی، منتشر شد. این اصطلاح که ترکیبی در مصراع هفتم شعر اوست، معروف و وِردِ
زبان خاص و عام، بویژه برای کوبیدن شعر نو، گردید.
هیما
هورای / گیل ویگولی
...
نیبون... نیبون / غار کبود میدود
دستبهگوش و فشردهپلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش / میکشد
...
نیبون... نیبون / غار کبود میدود
دستبهگوش و فشردهپلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش / میکشد
بعدها وقتی
از هوشنگ ایرانی دربارهٔ چگونگی شکلگیری چنین ترکیبی در ذهن او
میپرسیدند، می گفت: یادم میآید روزی در غاری میدویدم. کسی جیغ میکشید. او را
نمیدیدم. دیوارهٔ غار را که در این حال میدیدم، بعدها به نظرم میرسید که انگار
غار میدوید و جیغ هم مال دیوارهٔ کبود [بنفش] همین غار بود.
آثار محدود
شعری محمد مقدم، هوشنگ ایرانی، و تندر کیا، در برابر استمرار و فعالیت مدام
نیما یوشیج برای نوآوری در شعر، بسیار زود رنگ باخت و در مقایسه با کارهای
برجستۀ او، مایۀ طنز و شوخی بود.
گرچه اشعار نيما هنوز ريشه در شعر کلاسيک فارسی دارد، يعنی هم
صاحب وزن است و هم قافيه، اما شعر او با شعر کهن ایران، تفاوتهای اساسی دارد.
محمود فلکی، شاعر و منتقد معاصر، ویژگی های شعر نیما را در کتاب "نگاهی به
شعر نیما"، این چنین بیان می کند:
۱_ وزن: در شعر نيما وزن وجود دارد زيرا او وزن را لازمه شعر میداند اما به وزن
طبيعی معتقد است نه وزنی که بهطور يکنواخت در طول شعر رعايت شود. يعنی وزن شعر را
تابع احساسات و عواطف شاعر میداند که از هيجانات و جريانهای ذهنی او سرچشمه میگيرد.
به نظر او يک مصراع يا يک بيت نمیتواند وزن طبيعی را بوجود آورد. بلکه وزن مطلوب
از اتحاد چند مصراع و چند بيت بوجود میآيد و هر تصوير ذهنی بايد وزن طبيعی و
مخصوص خود را داشته باشد و نبايد تصويرهای مختلف ذهنی را در يک وزن همانند و مساوی
بکار برد.
پس مبنای وزن در شعر نيما همان وزن عروض فارسی است اما نيما آن را بر حسب ضرورت مطلبی که میگويد يا حس و هيجانی که دارد کوتاه و بلند میکند و خود را مقيد تساوی طولی مصراعها نمیکند بلکه بر آن تسلط میيابد. مثلاً به جای آن که امير معزی در قصيده صد بيتی معروفش:
ای ساربان منزل مکن جز در ديار يار من
تا يک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دَمن
پس مبنای وزن در شعر نيما همان وزن عروض فارسی است اما نيما آن را بر حسب ضرورت مطلبی که میگويد يا حس و هيجانی که دارد کوتاه و بلند میکند و خود را مقيد تساوی طولی مصراعها نمیکند بلکه بر آن تسلط میيابد. مثلاً به جای آن که امير معزی در قصيده صد بيتی معروفش:
ای ساربان منزل مکن جز در ديار يار من
تا يک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دَمن
حتماً
در هر مصراع چهار بار و در هر بيت هشت بار رکن مستفعلن را بيآورد، نيما اين قيد را
از دست شاعر برمیدارد و اگر لازم است يکی از ارکان عروضی را بيآورد تا آن جا که
محتوا و حس و حال و حرفش اجازه میدهد از آن استفاده میکند. مثلاً ممکن است بگويد
مستفعلن، مستفعلن، مستفعل و در بيت بعدی پنج بار بگويد مستفعل.
مولوی میگويد:
بشنو از نی چون حکايت میکند / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
از جدايیها شکايت میکند فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
نيما میگويد:
خانهام ابريست فاعلاتن فاع
يکسره روی زمين ابريست با آن / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
ازفرازگردنه، خرد وخراب ومست / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاع
باد میپيچد / فاعلاتن فع
يکسره دنيا خراب از اوست / فاعلاتن فاعلاتن فاع
و حواس من / فاعلاتن فع
آینیزن که تراآوای نیبردهست دور از ره، کجايی؟
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
نيما تساوی ارکان را رعايت نمیکند و ميزان آن را بر حسب حال و حرفی که دارد انتخاب میکند.
مولوی میگويد:
بشنو از نی چون حکايت میکند / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
از جدايیها شکايت میکند فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
نيما میگويد:
خانهام ابريست فاعلاتن فاع
يکسره روی زمين ابريست با آن / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
ازفرازگردنه، خرد وخراب ومست / فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاع
باد میپيچد / فاعلاتن فع
يکسره دنيا خراب از اوست / فاعلاتن فاعلاتن فاع
و حواس من / فاعلاتن فع
آینیزن که تراآوای نیبردهست دور از ره، کجايی؟
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
نيما تساوی ارکان را رعايت نمیکند و ميزان آن را بر حسب حال و حرفی که دارد انتخاب میکند.
۲_ قافيه: در شعر نيما قافيه نيز ديده میشود، اما اهميت قافيه در نزد نيما تکميل کردن موسيقی شعر است و ضرورتی ندارد که شاعر مقيد باشد در آخر هر مصراع يا در آخر هر بيت قافيه بيآورد. نيما در شعر خود ممکن است بعد از گفتن پنج بيت شعر اگر موسيقی شعر میطلبيد قافيه بيآورد.
۳_ شکل در شعر نيما متنوع و گوناگون است. به عکس شعر کلاسيک که در چند شکل قصيده، مثنوی، غزل، قطعه، مسمط، مستزاد و غيره گفته میشد، شعر نيمايی در انتخاب شکل کاملاً آزاد است و بيشتر بر حسب محتوای شعر و خطی که آن محتوا را از درون به هم پيوند میدهد شکل میگيرد. يعنی شکل شعر در شعر نيمايی «شکل ذهنی» است نه «شکل ظاهری». هماهنگی و تناسبی که در ساختمان درونی شعر نيمايی برقرار است، آن را از پراکنده گويی و آميزش لحظههای دور از هم برکنار میکند. اين است که اگر در يک شعر کهن هم تغزل و عشق مطرح بود و هم پند و اندرز، هم تصوف و هم مدح، در شعر نيمايی از آغاز تا انجام يک تجربه يا مجموعهای يگانه از تجربههای يک حالت عاطفی به کمک تخيل تصوير میشود. حتی در طولانیترين شعرهای نيما مثل «پادشاه فتح» يا «کار شبپا» يک واحد ذهنی، يک تجربه يا مجموعهای از تجربههای يک نوع حالت عاطفی به چشم میخورد.
نيما يوشيج در بهار سال ۱۳۰۵ هجری شمسی پدر خود را از دست داد و
سرپرست خانواده شد. در همان سال با عاليه جهانگير - از خانواده ميرزا جهانگيرخان
صوراسرافيل - ازدواج کرد و دارای پسری شد که نامش را شراگيم گذاشتند. در شعری که
برای پدرش گفته از عاليه خانم نام میبرد. از ۱۳۰۹ به آستارا رفت و در دبيرستان
حکيم نظامی، تدريس ادبيات فارسی کرد. در ۱۳۱۱ به تهران برگشت و سپس به يوش رفت و
تنهايی را انتخاب کرد. در سال ۱۳۱۸ به عضويت هيأت تحريريه «مجله موسيقی» برگزيده
شد و تا پايان سال ۱۳۲۰ در اين سمت ماند. او «ارزش احساسات» را که شامل
نظراتش در بارۀ شعر است، در آن ايام در مجله موسيقی چاپ کرد. و تا امروز ده ها بار
تجدید چاپ شده است. پس از آن سالها منتظر خدمت باقی ماند تا سال ۱۳۲۹ که در اداره
کل انطباعات و انتشارات وزارت فرهنگ مأمور بررسی کتب و نقد اشعار گرديد.
نيما در شب ۱۶ ديماه ۱۳۳۸ خورشيدی برابر با ششم ژانويه ۱۹۵۹
ميلادی در خانه خود واقع در «تجريش» به بيماری ذاتالرّيه درگذشت. او سه سال پيش
از اين در ۲۸ خرداد ۱۳۳۵ وصيت نامه خود را چنين تهيه کرده بود: «امشب فکر میکردم
با اين گذران کثيف که من داشتهام، بزرگی که فقير و ذليل میشود حقيقتاً جای تحسر
است. فکر میکردم برای دکتر حسن مفتاح چيزی بنويسم که وصيت نامه من باشد به اين
نحو که بعد از من هيچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد، بجز دکتر محمد معين، اگر چه
او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معين حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ضمناً دکتر
ابوالقاسم جنتی عطايی و [جلال] آلاحمد با او باشند به شرطی که هر دو با هم باشند.
ولی هيچ يک از کسانی که بهپيروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر
محمد معين که هنوز او را نديدهام مثل کسی است که او را ديدهام. اگر شرعاً میتوانم
قيّم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معين قيّم است ولو اين که او شعر مرا دوست
نداشته باشد. اما ما در زمانی هستيم که ممکن است همه اين اشخاص نامبرده از هم
بدشان بيايد و چقدر بيچاره است انسان!»
ادامه دارد
---------------------------------------------
در تهيه اين سلسله نوشتارها، از مطالعه کتابهای زير سود بردهام:
۱_ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسه ساسانيان، حسن پيرنيا (مشيرالدوله) و عباس اقبال آشتيانی، نشر خيام، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۴
۲_
تاريخ ادبيات در ايران، دکتر ذبيح الله صفا، انتشارات فردوس، چاپ دهم، تهران، ۱۳۷۳در تهيه اين سلسله نوشتارها، از مطالعه کتابهای زير سود بردهام:
۱_ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسه ساسانيان، حسن پيرنيا (مشيرالدوله) و عباس اقبال آشتيانی، نشر خيام، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۴
۳_ از صبا تا نيما (تاريخ ۱۵۰ سال ادب فارسی)، يحيی آريانپور، کپيهبرداری از جلد پنجم، انتشارات نويد، آلمان غربی، ۱۳۶۷
۴_ نگاهی گذرا بر ويژگیها و دگرگونیهای شعر فارسی، پروين شکيبا، شرکت کتاب جهان با همکاری انتشارات ايرانزمين، چاپ اول، کاليفرنيا، ۱۹۸۷
۵_ شعر نو از آغاز تا امروز، محمد حقوقی، نشر يوشيج، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۶۴
۶_ سبک هندی و کليم کاشی، شمس لنگرودی، انتشارات
۷_ نيما (نگاهی به شعر نيما)، محمود فلکی، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳
۳ نظر:
خانم نوری علا، تاریخچه ی فشرده و جامعی از سیر تاریخی شعر ایران نوشته اید. دَمتان گرم. و دستتان بی درد.
سپاگزارم
در این سری از مقالات، پرتو نوری علا، تیزبینانه، به نکاتی در روند تحول شعر فارسی پرداخته که در خورِ تامل است. در انتظار ادامهی این نوشتارها میمانم.
ارسال یک نظر