پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

بهمن بیدادگر، و با جانِ مِه گرفته وُ "لاهیجان" / دو شعر / رضا مقصدی



با من وُ نیلوفرم
حرفِ تو از برف بود.
با دلِ گُلرنگِ من
گفتگو از برف بود.




بهمنِ بیدادگر !
رضا مقصدی

باز ، تو باز آمدی

ظلمتِ آن خاک وُ خِشت !
باز، نمی خواهمت

بهمنِ خونین سرشت !

با نفَسِ سرد تو
شاخه ی شادم شکست. 

غم، به سراپرده ام
خیمه زدوُ  ریشه بست.


با من وُ نیلوفرم
حرفِ تو از برف بود.

با دلِ گُلرنگِ من
گفتگو از برف بود.


کینه ی دیرینه ای ! 
سنگِ هر آیینه ای !

زندگی،از دستِ تو
اینهمه، فریاد گر.
باز، نمی خواهمت
بهمنِ بیدادگر!


  
 با جانِ مِه گرفته وُ"لاهیجان"
رضا مقصدی

تو از کدام سو
به سوی درد آمدی؟
که ریشه ریشه ی درختِ تلخ مانده ات
به سمتِ آب وُ آینه، سفر نمی کند.

هماره، زخم ِ کهنه،روی سینه ات نشست.
هماره، خاطراتِ خفته در خزانِ روزگار
دلِ صمیمی ِ تورا در آستانِ آرزو شکست

ودربرابر برود تِ بلندِ برف
کبوترت به دانه های تازه، دل نبست
ورنج ِ جانِ مِه گرفته ات-
چنان نشاطِ نوسروده ی تورا به غم سپُرد
که شادیِ زمانه از بهار ِ"لاهیجانِ" تو گذر نمی کند.

توازکدام سو، کدام سو
به سوی درد آمدی ؟
وبا غمِ سیاهِ این زمانه، هم نبرد آمدی ؟

30-1-15

هیچ نظری موجود نیست: