پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ دی ۲۹, سه‌شنبه

درماندگی و قدرت نمائی مردسالارانه / نوشته کریستیانه هوفمن / ترجمه مینو الوندی

این مقاله را خانم کریستیانه هوفمن، خبرنگار نشریه اشپیگل، در ژانویه همین سال و در رابطه با وقایع شب سال نو در کلن و آزار و اذیت زنان از سوی مردان، نوشته است. این نوشتار مرا هم به یاد ماجرای "عمله و مینی‎ژوپ" در رژیم گذشته ایران انداخت که مرد جوان روستائی به تهران آمده، با دیدن دختری با دامن بسیار کوتاه، اختیار از کف داد و در ملاء عام به دختر تجاوز کرد. خانم هوفمن دقیقاً بر عمق علت چنین رخدادهائی دست گذاشته است. پ. ن.

درماندگی و قدرت نمائی مردسالارانه 
کریستیانه هوفمن / ترجمه مینو الوندی

وقایع شب سال نو در کلن مرا به یاد اتفاقی انداخت که چند سال پیش در ایران برایم پیش آمد. برای یک کار تحقیقاتی همراه یک خانم ایرانی از همکارانم در اهواز بودیم. یکی از روزها بدون توجه وارد محله ای شدیم پر از تعمیرگاه های اتومبیل، مغازه های قطعات یدکی موتورسیکلت و آهن فروشی.

اثری از زنان در خیابان دیده نمی شد. هوا داشت غروب می کرد. چیزی نگذشته بود که عده ای جوان به دنبالمان افتادند تا به اعتبار خودشان «محافظ» ما باشند. بین آنها با گروه های دیگری که پیدایشان شده بود، مشاجره در گرفت بر سر این که کدام گروه اول در محل حاضر بوده است و نقش «محافظ» به او می رسد. گروه بزرگتر و بزرگتر می شد و وقتی به یک خیابان فرعی پیچیدیم فاصله شان را با ما کمتر و کمتر کردند. ما در محاصره آنها از هم جدا افتادیم. دور تا دورمان نگاه های بی شرمانه، جملات زننده و تن مردان. من دوربینم را محکم چسبیدم ولی آنها اصلا حواسشان به دوربین نبود.

دستهایشان همه جانبه در کار بود، با پررویی و به صورتی آزاردهنده به همه جای ما چنگ می انداختند. همکارم شروع به فریاد زدن کرد و مثل ریگ فحش خواهر و مادر می داد. سرانجام دو پاسبان که صدای ما را شنیده بودند به دادمان رسیدند و ما را از دست جمعیت که همچنان نعره می کشید، نجات دادند.

کُلن البته اهواز نیست اما بی دلیل هم نیست که من اکنون به یاد آن صحنه افتادم. بارقه ای از اهواز در شب سال نو به کلن رسیده است، بارقه ای از میدان تحریر که تجاوز به زنان جزو لاینفک تظاهرات و راه پیمایی ها بود، بارقه ای از همه گردهمایی های توده ای در شرق میانه که در آنها زنان به صورتی وحشیانه مورد تعدی و آزار قرار می گیرند. حتی در شرایطی که تعداد دستگیرشدگان اندک و خیلی چیزها هنوز نامعلوم است، شواهد موجود نشان می دهد که متعرضین کلن منشاء شمال آفریقایی دارند.

هم چنین می دانیم که رد تعدادی از تلفن های همراه دزدی شده در خانه های پناهجویان پیدا شده، اما تلاش زیادی برای فهم انگیزه این مردان نشده است. به جای آن با دو عکس العمل مواجهیم: ترس [از خارجیان] و طرد [خارجیان].

عکسالعملی که بر ترس استوار است این اعمال را محکوم می کند اما از طرح سئوال رابطه اعمال این مجرمین با منشاء آنها پرهیز می کند. ولیکن طرح این سئوال به معنی نژادپرستی نیست. صرف نظر از این که مجرمین هزار تن بودند یا چند صد نفر، صرف نظر از این که به تازگی وارد کشور شده اند یا این که سال هاست در آلمان زندگی می کنند، صرف نظر از این که سازمان یافته بودند یا این که به تصادف در آنجا جمع آمدند، شهادت زنانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند و گزارشات پلیس آن اندازه روشنند که بتوان سئوال مربوط به خصوصیات فرهنگی مجرمین را مطرح کرد.

عکس العمل دوم که بر اساس طرد استوار است بدون توجه به این که تعرض جنسی در همه فرهنگ ها وجود دارد، اسلام را مقصر می شمارد. تصویری که این عکس العمل رسم می کند تصویر مردی است بیگانه، خطرناک و اسیر شهوت. ترکیبی از مسلمان ضد زن و وحشی افسارگسیخته. جای شما این جا نیست، همان جا که هستید بمانید.

عکس العمل اول در حال پس رفتن است. هایکو ماس، وزیر کشور از حزب سوسیال دموکرات صحبت از «ضربه موقتی به تمدن و «گله های افسارگسیخته» می کند. مانوئلا شوسیک، وزیر خانواده خواهان آن است که نام گروه هایی که احترامی برای زنان قائل نیستند «به صراحت» برده شود. با وجودی که کلمات انتخاب شده زمخت و نادقیق اند اما خوب است که ترس برطرف شده است. ترس کمکی به مقابله با عکس العمل طرد نمی کند.

موضوع روشن است: اگر می خواهیم با دلایل خشونت مبارزه کنیم باید به آن بپردازیم. مسئله، ترکیبی است از وضعیت کنونی زندگی فراریان و پناه جویان و کسانی که حضورشان در این کشور تحمل می شود بعلاوه خصوصیات فرهنگی آنها، ترکیبی از فلاکت و تحقیر زنان، ترکیبی از درماندگی و قدرتنمائی مردسالارانه.

در اهواز هم همین طور بود. شهری با بیش از یک میلیون جمعیت که اکثرا جوانند، شهری که در آن خبری نیست و جوانان بی برنامه اینجا و آنجا پرسه می زنند، شهری پر از جوانان بیکار که در نتیجه شانسی هم برای ازدواج و تشکیل خانواده ندارند و بدون دسترسی به جنس مخالف. این جوانان روبرو می شوند با یک زن خارجی که چند طره موی بورش هم از زیر روسری بیرون زده است. دو زن که از نظر این مردان حضورشان در آن ساعت روزدر آن محله موجّه نیست و اکنون برای چند لحظه دردسترسند. هوا تاریک است و کسی هم که آنها را نمی شناسد. پس باید از این فرصت استفاده کرد.

و در آلمان: مردان جوانی که ماه ها بلکه سال ها در خانه های فراریان و پناه جویان بدون امکان تحصیل و کار، با بی حوصلگی روزگار می گذرانند. مردان جوانی که با یک جامعه باز جنسی روبرویند بدون این که شانس یادگیری رفتار متناسب با زنان در چنین فضایی را داشته باشند. در فرهنگی که این جوانان در آن رشد یافته اند، جای زن در خانه است بخصوص به هنگام شب. فضای عمومی متعلق به مردان است. فرهنگی که به زنان می آموزد جاذبه هایشان را پنهان کنند، تا آنجا که ممکن است توجه مردان را جلب نکنند و رابطه جنسی خارج از ازدواج ممنوع است. با این دید، زنی که نیمه شب با مینی ژوپ در ایستگاه راه آهن پیدایش بشود، به چشم شکار نگریسته می شود.

هر قدر ادعای قدرتمداری مردانه و واقعیات زندگی در مهاجرت از هم فاصله می گیرند، بیچارگی و احساس درماندگی وفلاکت هم قوت می گیرد، احساسی که به صورت تعرض به زنان سرباز می کند. جستجوی علل خشونت تنها در فرهنگ مردسالارانه کفایت نمی کند. معجون خطرناک از تلاقی مردانه با فرهنگ مدرن بوجود می آید. نقش مرد که در دنیای سنتی نظم و نسق روشنی داشت دچار لرزه شده است. این ها مردانی هستند با هویتی نامطمئن. با فرهنگی بزرگ شده اند که برای آن ها دیگر کارساز نیست.

بخصوص  وقتی به اروپا می آیند. عمده مهاجران از جوامع دست نخورده سنتی که در تقابل با مدرنیسم باشند که نمی آیند. از کشورهایی می آیند که سنت در آنها ترک برداشته است. با سرعتی سرسام آور. غرب در عبور از جامعه سنتی کشاورزی به جامعه مدرن کنونی و همراه با آن آزادی زنان، چند نسل فرصت داشت. در جهان اسلام این تحول گاهی  در طول عمر یک نسل اتفاق می افتد. مهاجران جوان از جوامعی می آیند که اینترنت و تلفن همراه، موزیک پاپ و پورنوگرافی در آن ها رواج دارد. جوامعی که نرخ طلاق در آن ها به شدت در حال افزایش است. زنان به دانشگاه راه یافته اند و در امور سیاسی مداخله می کنند و نمی خواهند مثل مادرانشان زندگی کنند. در حالی که همزمان با این تحولات، معیارهای سنتی حفظ شده اند. این جوامع دچار تناقض اند و شخصیتی دوگانه دارند. جانماز آبکشی و دورویی بخصوص در بخش تابوزده جنسیت منبع درآمد فوق العاده ای است برای جراحان پلاستیک که پرده بکارت عروسان آینده را قبل از عروسی وصله پینه می کنند. دکتر زنانی در تهران برایم تعریف می کرد که او به طور مرتب با بیماری ها و جراحاتی که علت آنها رابطه جنسی مقعدی است، سر و کار دارد. برای دختران جوان این راهی است که در عین داشتن رابطه جنسی بکارت خود را حفظ کنند. ظاهر قضیه باید به هر قیمت حفظ شود.

باید خوشحال بود که خصوصیات فرهنگی جزو سرنوشت تغییرناپذیر بشر نیستند و می توانند متحول شوند. کریستیان فایفر که جرم شناس است در تحقیقات خود درباره مهاجران جوان به این نتیجه می رسد که برای تضعیف قلدری مردانه و تغییر نقش زن و مرد در خانواده احتیاجی به بحث های بی نتیجه در مورد قدغن کردن حجاب یا مراسم بی فایده ای مثل سوگند خوردن به ارزشهای غربی نیست. به اعتقاد او مسئله بسیار ساده است: کار، تحصیل و دوست آلمانی و... می گوید که « ادغام فرهنگی ـ اجتماعی مهاجران در حال انجام است».

در اهواز، همان شب با سه مرد جوان از همکارانمان قرار داشتیم. آنها ما را به شام دعوت کرده بودند و سر شب با تاکسی در هتل دنبالمان آمدند. آنها ما را به قسمت عقب ماشین هدایت کردند و خودشان سه تایی به سختی کنار راننده جای گرفتند. در مرام آنها از ادب به دور بود که یکی از آنها کنار ما بنشیند، مبادا که جای ما تنگ شود.
 

(اشپیگل شماره 2 ـ 09.01.2016 ، صفحه 20،)

هیچ نظری موجود نیست: