ساقی قهرمان شاعر، در فیلم مستند "رانده از ایران"
https://www.youtube.com/watch?v=TsPHc3hfGnU#t=130
رامتین شهرزاد
جشنواره فیلم نور در ماه اکتبر در شهر لسآنجلس آمریکا برقرار بود و
با پایان این ماه و در مراسم اختتامیه این جشنواره، فیلم «رانده از ایران» برنده
بهترین مستند سال ۲۰۱۴ شد. این فیلم که با حمایت رادیو زمانه و کارگردانی فرید
حائرینژاد ساختهشده و شما میتوانید آن را در وبسایت رادیو
زمانه مشاهده
کنید.
جشنواره فیلم نور همهساله با هدف پرکردن شکاف بین جوامع ایرانی و غیر
ایرانی برگزار میشود. از دیگر اهداف این جشنواره حمایت از فیلمسازان ایرانی در
تبعید است و به فیلمها و فیلمسازان ایرانی، اجازه میدهد که مقیاسی جهانی،
سنجیده شده و در بازار جهانی فیلم خود را مطرح کنند.
جایزه بهترین مستند برای فیلم «رانده از ایران» بهانهای شد تا با
کارگردان این فیلم، فرید حائرینژاد، گفتوگو کنیم.
فرید حائرینژاد را به دو نام میشناسند: سردبیر سابق رادیو زمانه در
هلند و مستندساز، هرچند او روزنامهنگار و فعال اجتماعی است و تهیهکننده سابق
شبکه سیبیسی نیز بوده است.
شهروند کانادا است و مقیم آلمان؛ در تهران متولد شده است و در باکو و
سپس در مونترال تحصیل کرده است. جوایز جهانی متعددی دریافت کرده، همچون جایزه
«عدالت» سینما برای صلح (برلین)، مدال نقره جشنوارههای فیلم و تلویزیون نیویورک و
نامزد دریافت جایزه آکادمی سینما و تلویزیون کانادا، جمنای بوده است.
یکی از آخرین کارهای او «رانده از ایران» است که برنده جایزه بهترین مستند جشنواره فیلم نور، در شهر لسآنجلس امریکا شد. این فیلم به وضعیت
پناهجویان دگرباش (زنان و مردان همجنسگرا، دوجنسگرا و تراجنسیتی) میپردازد.
چه شد سراغ سوژه پناهندگان دگرباش جنسی ایرانی در کشور ترکیه و دیگر
کشورهای رفتید؟ چه جذابیتی در این سوژه برایتان بود؟
حقیقتش این اولین باری نیست که به مسائل دگرباشان جنسی ایرانی میپردازم.
تابستان ۱۳۵۸ ایران در یک مأموریت کاری از جانب شبکه سیبیسی در کانادا سفری به
ایران داشتم که آغاز آشنایی من با افرادی از این جامعه شد و در نهایت بانی ساخت
فیلمی به نام «آشکار در ایران» شد که آن را برای شبکه تلویزیونی سیبیسی کانادا
ساختم.
هشت ماه بعد از آن بود که محمود احمدینژاد در دانشگاه کلمبیا در شهر
نیویورک در جواب سؤالی در مورد همجنسگرایان، منکر وجود آنان شد. معتقدم این فیلم
در شکلگیری این بحث و این جواب، تأثیرگذار بود.
در آن زمان فعالیتهای مرتبط به دگرباشان جنسی ایرانی به شکل کنونیاش
وجود نداشت ولی نشانههایی از حرکتهای درونی در این جامعه را میدیدیم. بودند
کسانی که فعالیتهایی را آغاز کرده بودند و سعی داشتند به جامعه خودشان کمک کنند.
این کمکها بیشتر در قالب تولید و بازپخش دانش بود، در رابطه با
بیماریهای جنسی، مسائل بهداشتی، هویت جنسی و مسائلی مشابه آن. در فیلم «آشکار در
ایران» سعی شد تااندازهای این حرکتهای بیسابقه بیان شوند.
چرا رفتم دنبال موضوع پناهندهها، دلیلش این بود که تعدادی از کسانی
که در فیلم حضور داشتند و بعد از آن تعداد بسیار دیگری از افراد جامعه دگرباش
جنسی، مجبور به ترک وطن شدند که تا امروز هرروزه بر تعداد پناهجویان افزوده میشود.
امید بسیاری این بوده و هست که خروج از ایران میتواند کمک قطعی برای
بهتر شدن شرایط زندگی خواهد بود. برای من این سؤالی بود که آیا خارج از ایران به
معنای رسیدن به آرزوها است؟ و اینکه چه زندگیای در انتظار آنهاست؟ بیشتر از چیز
یک حس کنجکاوی بود و مطمئن هم نبودم در نهایت به چه تصویری میرسم. حالا شما میتوانید
تصویر نهایی را در مستند ببینید.
درنهایت هم باید از تمام دوستان دگرباشی که قبول کردند و در این فیلم
حاضر شدند و از کل جامعه دگرباش ایران تشکر کنم که به این فیلم، توجه نشان دادند.
فیلم «رانده از ایران» را ببینید:
در ایران همجنسگرایی جرمانگاری شده است. در مستندهای خودتان تأکید
بر وضعیت اجتماع و خانواده هم دارید و اینکه چطور آنان، دگرباشان جنسی را به حاشیه
زندگی و جامعه میرانند. بهنظرتان کدام بیشتر در زندگی دگرباشان ایران سنگینی میکند،
قوانین، جامعه یا خانواده؟
هر سه لایه را مهم میبینیم، هم قوانین، هم جامعه و هم خانواده.
توضیحش این است که قوانین حاکم شرایط خشونت و ناعدالتی را مهیا میکنند و باعث
دامن زدن به یک سری رفتارهای اجتماعی علیه دگرباشان میشوند. به این ترتیب قوانین
به جای حمایت از حقوق شهروندان، کمک میکند به خشونتی که در جامعه علیه این گروه
اجتماعی وجود دارد.
برای یک دگرباش جنسی وقتی از هیچگونه حمایت قانونی و قوانین شهروندی
برخوردار نیست، جامعه هم نسبت به او خشونت روا میدارد، تنها مکانی که به نوعی
بتواند او را از تمامی اینها حفظ کند، خانواده است.
متأسفانه بسیاری از دگرباشان جنسی ایرانی بنا بر تجربهای که من از
دیدارهایم با آنها داشتم، از خانواده طرد شدهاند و بسیاری سرنوشت غمگینی بعد از
آن یافتهاند. خوشبخت در جامعه دگرباشان جنسی ایرانی، فردی است که خانوادهاش او
را قبول کرده باشد. خانواده تنها سرپناه آنان است و اهمیت فراوانی دارد.
خانواده در رودررویی با این مشکلات و مسائل اجتماعی و بالقوه قضایی
این بخش از جامعه ما، میتواند کمک باشد. امیدوارم خانوادهها بیشتر در زمینه
گرایشهای جنسی و هویتهای جنسیتی مطالعه بکنند، تحقیق بکنند و فرزندان خودشان را
دریابند و به هر شکلی این فرزندان را از خود نرانند و خانه به دوش نکنند.
«رانده از
ایران»، متمرکز است بر پناهندگان دگرباش ایرانی؛ از
سختیهای پناهندگی میگوید، چه در کشوری مانند ترکیه و چه در کشوری مانند کانادا.
شما از سوء رفتار نیروهای امنیتی مانند بسیج هم در فیلم خود گفتهاید. فکر میکنید
چه زمانی ایرانیها در مقابل چنین سوء رفتارهایی، عکسالعملی جدی نشان خواهند داد
و چگونه میشود مردم را به نقطهای رساند که به این خشونتها عکسالعمل نشان دهند؟
اصولاً خشونت نیروهای انتظامی در سی سال گذشته بر بسیاری از مردم و
خصوصاً جوانان ایرانی اعمال شده. در فیلم، من به نمونههایی از این خشونتها اشاره
میکنم.
سعی نیروهای انتظامی این است که جامعه را وادار به پیروی از رفتار
خاصی بکنند. جامعه هم مخالفت خودش را به شکلهای مختلف نشان میدهد، مثل مخالفت با
اجبار در موضوع حجاب، یا با اسیدپاشیهای اخیر و موضوع خشونت در کنش نهی از منکر.
قوانین سختگیرانهای بر نوع رفتار و زندگی خصوصی افراد حاکم است. قوانینی که میخواهد
رفتارهای شهروندان را، نحوه لباس پوشیدن، حتی لبخند زدن آنها را در
جامعه را کنترل کند. اینها فشاری است که جامعه حس میکند و به آن عکسالعمل نشان
میدهد. ولی آیا این عکسالعمل از سوی جامعه زمانی که یک فرد دگرباش جنسی مورد
اذیت و آزار قرار میگیرد هم موجود است؟ نه همیشه!
در حقیقت بخشهایی از جامعه حتی به این آزار و اذیتها نسبت به افراد
و جامعه دگرباشان جنسی دامن میزنند.
در رابطه با دگرباشان جنسی این حس وجود دارد که مسخره کردن آنها، نامهای
توهینآمیز اطلاق کردن به آنها و یا خشونت کلامی و فیزیکی علیهشان، چیزی است که
حقشان است و هر کسی میتواند چنین رفتارهایی با آنها داشته باشد. فکر هم میکنند
چنین رفتارهایی پیگرد قانونی ندارد. با این حال سخت است بگویم همه مردم چنین هستند
و عکسالعملی نشان نمیدهند. حتماً هستند کسانی در جامعه ما که مخالف چنین
رفتارها، خشونتها و تجاوزگریها هستند.
در این مستند داستان غمگین و تلخی از خانمی تراجنسی را بازگو میکنید که حتی با مهاجرت هم سختیهایش پایان نمییابد. آیا
شما برای این بخش از جامعه، آینده را تیره میبینید یا
فکر میکنید برای ایران و ایرانیها راه برای تغییر و تحول باز باشد؟
به طبع، راه تغییر و تحول باز است. الآن که نگاه میکنم به هشت سالی
که خودم با جامعه دگرباشان جنسی آشنا شدهام و در این رابطه کارهایی انجام دادهام
و دیدهام، تغییرات بسیار بوده است.
هشت سال پیش شما فعالیت سازمانهای حامی دگرباشان را نمیدیدید. حالا
تعداد زیادی سازمان فعال وجود دارد و مسائل دگرباشان جنسی را دنبال میکنند و پوشش
میدهند. این سازمانها و دیگر فعالیتهای فردی، تولید دانش گستردهای داشتهاند.
این سازمانها اتفاقاتی که در خود جامعه میافتد را دنبال میکنند و
میخواهند به جامعه درونی خودشان و جامعه بزرگتر بیرونی، آگاهی لازم نسبت به
مسائل دگرباشان جنسی را بدهند. این کمکی برای کل جامعه ایرانی خواهد بود.
در غرب نزدیک به نیم قرن است که به شکل گسترده در باره موضوع احقاق
حقوق دگرباشان جنسی کار شده است. در طول این سالها میبینیم روند شناخت بسیار
سریعی طی شده است. الان هم مشابه آن بحثهایی برای ایرانیها در جریان است،
مثلاً برخی صاحبنظرهای اسلامی و فقهی در حال بحث و استدلال برای جرمزدایی در
مورد همجنسگرایی از راههای فقهی هستند. من فکر میکنم جای تحول بسیار گستردهای
باز است و به گمانم در آیندهای نه چندان دوری، شاهد تحولات بیشتری هم خواهیم بود.
در آیندهای نزدیک منتظر چه مستند جدیدی از شما باشیم؟
من الان تازه همزمان دو مستند بلند را تمام کردم. یکی «رانده از
ایران» بود و دیگری هم «پشت دیوارهای بلند» که به دهه شصت در ایران و موضوع خاطره
زندانیهای سیاسی از آن دوران برمیگردد. الان کمی استراحت میکنم ولی طرحی در
ذهنم است، باز هم در مورد ایران. باید بیشتر آن را سبک و سنگین کنم و عوامل مرتبط
به آن را فراهم کنم. به زودی هم بیشتر در موردش صحبت خواهم کرد و خبرش را منتشر میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر