پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

کوچۀ یازده­ پیچ / شعر / الف. ماهان


پیدایم‌كن
          پیدایم‌كن
حل‌شده‌ام
        در این كابوس‌ من
گُم‌شده‌ام
در این خواب حلْ
كدام تشنه بود
در یكی قطره حلْ.‌.‌.

الف. ماهان

پیدایم‌كن
پیدایم‌كن
حل‌شده‌ام
در این كابوس‌ من
گُم‌شده‌ام
در این خواب حلْ
كدام تشنه بود
در یكی قطره حلْ.‌.‌.
گُم‌شد
یازده پیچ دارد این كوچه*
پنجره‌ها بسته
چراغها كُشته
دیوارها لگد‌می‌زنند
صدا می‌پیچد .‌.‌. یازده بار
نور درمی‌ماند
در كو؟
آجرها .‌.‌. یكی نقره .‌.‌. یكی طلا
لبیك می‌گویند .‌.‌. لبیك می‌پیچد
یازده بار
گُم‌شده‌ام، نور كو؟
ــ صورتت كو؟ آینه می‌پرسد
صورت؟
یازده‌بار می‌پیچد
این كیست؟ آینه می‌ترسد
هفت خشكسالی.*
آینه شكست
تمام شد كوچه
اینك رودخانه
مشتها آخته
خرچنگها شعار می‌دهند:
بی‌صورت .‌.‌. بی‌صورت .‌.‌.
یازده بار
آنك ماه
ماهیها می‌خوانند: صورتم كو؟
و آینه
هفت بار می‌شكند آینه
اینك رودخانه
تشنگی در قطره حلْ شد
شهرِ خون
تشنگی در اسید حلْ شد

و خلق دید
خلقان همه دیدند
شیخ را به غیبت
شیخ در خمرۀ تیزاب حلْ شد.
طفل سلطان گشت
بوعلی برخیز! كُفر بازكن!*
تكفیر آزاد است، شیخان شارژ
اسید از خمره آزاد شد
شطِْ آجرها .‌.‌. یكی نقره .‌.‌.  یكی طلا .‌.‌.
به كوفه می‌رود.
لگد‌می‌زند دیوار
اصفهان تشنه
قطره .‌.‌. قطره .‌.‌. قطره .‌.‌.
در اسید حلْ شد شهرِ خون
قطرۀ اول .‌.‌. عقل براندختی
قطرۀ دوم .‌.‌. حسْ باختی
ایندو چون برخاست
اراده را خورد قطرۀ سوم.
تثلیث چون درهم شكست
یك افسار بر گردن نشست
گاه در دستِ این .‌.‌. گاه در دستِ آن

خون در اسید حلْ شد
مهندس‌ فرانسه! پیچ‌گوشتی!
یازدهِ پیچِ كوچه بسته
سرِ كوچه قصابی‌ست
آخرِ شب بیا
یك جفت لب، باسن، اصلِ پستان .‌.‌.
شیخ در «‌خانه ریحانه‌« ماند
قصاب را قصاص‌ نمی‌كنند
طنابش‌ كارگر نیست
دخترك را عاقبت آویختند
چهارپایه را پیرِ مرد كشید
خنجرِ دوست در پشت
آی ریحانه!
در جیبش‌ خداوند، یك قوْه نورِ بخشش‌ داشت؟
هفت قلم آینه بشكست
نور كو؟
اذان می‌آید .‌.‌. یازده ركوع
بی پیچ‌گوشتی، بی آچار
در دعای باران رفت مهندسِ دین
خروشان سیل آمده اما
سیلِ تشنگی
شهر بُرد و شهربان و شهروند

قاه .‌.‌. قاه .‌.‌. قاه .‌.‌.
كلاغِ مست می‌خندد
منار از خنده می‌جنبد
دیوار
یك آجر طلا، یك نقره
در كو؟
آی جابر. بازكُن!
این اسید را بازكُن!
كا .‌.‌. كا .‌.‌. كابوس
منار از خنده می‌پیچد بخود
گدا مُرده درِ مسجد
كا .‌.‌. كا .‌.‌. كا .‌.‌.
در کو؟
»‌در‌« این كابوس‌ من سرگشته‌ام
»‌از‌« كو؟
كابوس‌ به كابوس
این سرنوشتِ تو‌ست، كیستی؟
كا .‌.‌. كا .‌.‌. كا .‌.‌. صورتت كو؟
شكسته آینه
كلاغ می‌خندد
چوب حقت
مُردۀ سی و پنج‌ساله‌ای تو
كا .‌.‌. كا .‌.‌. كا .‌.‌.
صورتت كو؟

29/11/2014
  
کوچۀ یازده­پیچ از آثار تاریخی اصفهان است
سوئدیها می‌گویند شكستن آینه هفت خشكسالی درپی دارد
شیخی از اجداد سلاطینِ صفوی كه در خمره‌ای غیبت نمود
كفر چو منی گزاف و آسان نبود .‌.‌. ابن سینا در اصفهان
مرحوم مهندس‌ بازرگان در تحلیلِ انقلابِ اسلامی نوشته كه باران خواستیم، سیل آمد.
جابر ابن حیان طوسی، كاشف پاره­ای اسیدها

هیچ نظری موجود نیست: