قدیمها
پاییز که فرامیرسید، پرندههای مهاجر هم از راه میرسیدند و به جستوجوی آب و
دانهای بر فراز استانبول و دشتی که پوشیده بود از گلهای نعنا وحشی به پرواز درمیآمدند.
پرندهفروشان بنا بر یک آیین کهن این پرندگان را به دام میانداختند و آنها را
مقابل دروازه مساجد، کنیساها و کلیساهای شهر به مؤمنان میفروختند. آنها هم در قفس
پرنده را باز میکردند و میگفتند: «پرواز کن پرنده کوچک. به آسمانها پر بکش و
مقابل دروازه بهشت به انتظار من بایست."
دیروز، شنبه، ۲۸ فوریه خبر رسید که یاشار
کمال، نویسنده نامدار ترکیه در سن ۹۱سالگی در پی یک بیماری طولانی در استانبول
درگذشت. یاشار کمال، رمان معروف «اینجه ممد» را در سال ۱۹۵۵ نوشت. این رمان
او را به شهرتی فراگیر رساند و بارها در سراسر جهان به زبانهای مختلف ترجمه و
تجدید چاپ شد.
یاشار کمال در ۶ اکتبر ۱۹۲۳ در شهر
همیته، در خانوادهای کرد به دنیا آمد و در تیرهروزی و نداری بزرگ شد. در کودکی
چشم راست خود را طی یک تصادف از دست داده بود و پس از دیدن صحنه قتل پدرش در هنگام
نماز در مسجد، سالها به لکنت زبان مبتلا شد. یاشار کمال برای گذران زندگی، کارهای مختلفی انجام داد؛ چوپانی،
کفاشی، عریضهنویسی، کارگری و رانندگی تراکتور از آن جملهاند. نام اصلی او «کمال
صادق گوکچَهلی» بود.
یاشار کمال با چهارگانهای درباره یک
یاغی به نام «اینجه ممد» به شهرت جهانی رسید. در این چهار رمان نویسنده زندگی و
سرنوشت اینجه ممد و نبرد او با زمینداران را در دامنه کوههای «توروس» در آناتولی
را روایت میکند.
یاشار کمال بارها به خاطر عقاید سیاسیاش
به زندان افتادو آخرین بار در سال ۱۹۹۵ به خاطر مقالهای که در هفتهنامه اشپیگل،
چاپ آلمان منتشر کرد و از سیاستهای کردستیزانه دولت ترکیه بهتندی انتقاد کرده
بود. کمال در آن زمان به ۲۰ ماه زندان محکوم شد، اما در اثر اعتراض فعالان حقوق
مدنی در جهان و آزادیخواهان از زندان رهایی یافت.
یاشار کمال در آثارش شیوه سنتی
داستانگویی در آناتولی را با شیوههای مدرن رماننویسی درهممیآمیزد و طرحی کلی
از چالشهای سیاسی، بحرانهای اجتماعی و فجایع زیستمحیطی و پیامدهای آن در روزگار
ما بهدست میدهد. از او بارها با جوایزی تقدیر شده است: جایزه صلح کتابفروشان
آلمان در سال ۱۹۹۷ و همچنین مهمترین جایزه فرهنگی ترکیه در سال ۲۰۰۸ از مهمترین
این جوایز بهشمار میآیند.
او در نطق خود در زمان دریافت این
جایزه صلح گفته بود: «من مردی اهل هنر، شعر و عاشیقی هستم. از زمانی که خودم را با
این هنر مشغول کردهام، تمام تلاشم را بکار گرفتهام که آن را به بهترین وجه ممکن
انجام دهم. گفتم اهل هنر و شعر وعاشیقی هستم نه ادبیات؛ چون قبل از اینکه
نوشتن را شروع کنم، نقال و عاشیق و گرد آورندهٔ فرهنگ عامیانه بودم.»
یاشار کمال، زبان را ناجی بشریت میخواند
و اعتقاد عمیقی به جادوی زبان داشت. او بر همین اساس، نقش و وظیفه نویسنده در
جامعه را بس مهم میدانست و میگفت: «نویسندگان مسئولیت زمانه ما را به دوش دارند.» او
خود این نقش را با جدیت پذیرفته و به آن عمل میکرد. مبارزه با بیعدالتی و تلاش
برای آزادی و حقوق بشر، خط سرخی در آثار یاشار کمال هستند. از یاشار کمال ۲۰ رمان
و شمار زیادی داستانهای کوتاه منتشر شده است.
به مناسبت درگذشت او و برای گرامی
داشت خاطرۀ این نویسندۀ بزرگ، نگاهی داریم به رمان «پرندگان هم رفته اند»
در
نودمین زادروز یاشار کمال در ۶ اکتبر ۲۰۱۳، نشر اونیون (که آثار محمود دولتآبادی
را هم منتشر کرده است)، رمان «پرندگان هم رفتهاند» نوشته یاشار کمال را مجدداً
منتشر کرده بود. پیرنگ این رمان بر اساس سنت پرندهفروشی در استانبول استوار است.
در این رمان سه پسر ولگرد به نامهای سلیم و سلیمان و هایری تلاش میکنند از راه
پرندهفروشی خرج زندگیشان را بهدست آورند.
«پرندگان هم رفتهاند» در
سال ۱۹۷۸، یک سال پیش از انقلاب ایران نوشته شده است. کمال نشان میدهد که چگونه
در یک کشور اسلامی، خودبینی و خودخواهی جایگزین مهربانی و نوعدوستی میشود و
چگونه اسلام سیاسی و تعصبات مذهبی به جامعه راه پیدا میکند.
هرچند که دشتهای پوشیده از گلهای
وحشی جا باز کرده است برای عمارتهای بتونی و ویلاهای نوساز، اما چون سنت پرندهفروشی
برافتاده و این سه پسر ولگرد رقیبی ندارند، بعد از مدتی با یک قفس پر از پرنده به
میدانهای شهر میروند و آنها را برای فروش عرضه میکنند، اما جز نگاههای سرزنشآمیز
نصیبی نمیبرند.
در یکی از صحنههای رمان، وقتی سلیم پرندههایش مقابل مسجدی عرضه
میکند، مردی دستار بهسر از مسجد بیرون میآید و او را با چوب میزند و قفساش را
هم میشکند. سلیم و سلیمان و هایری کاملاً درمانده میشوند. آنها از وقتی چشم
بازکردهاند، میخواستند مثل محمود که چند سالی از آنها بزرگتر است، پرندهفروش
شوند. اما این حرفه برافتاده و حالا آنها نمیدانند چگونه روزگار بگذرانند. آنها
راهی ندارند جز گدایی یا دزدی و با اینحال هنوز مفهوم زندگی شرافتمندانه را
فراموش نکردهاند و غرورشان را از دست ندادهاند. چنین است که رؤیایی دارند و آن
هم این است که برای عمویی که راوی داستان هم هست، عقابی را از آسمان به زیر کشند و
به او بدهند.
با این ترفند و در چنین پیرنگی یاشار
کمال ولگردان رمانش را در محلههای استانبول به حرکت درمیآورد و تصویری شاعرانه
از شهر بهدست میدهد. اوج رمان در میدان تقسیم، در قلب استانبول رقم میخورد.
پسران ولگرد و گرسنه با همه پنج حسشان زندگی در میدان تقسیم را درک میکنند. صدای
روزنامهفروشان و دستفروشان، جلای جعبه کفاشان و بوی کوفتههایی که با دستان چیرهپز
آشپزان روی اجاق قوام میآیند. کمال مثل فیلمبرداری که ابتدا نمای دوری از یک
تصویر به دست میدهد و سپس به تصویر نزدیک میشود که سرانجام شکل بزرگنماییشدهای
از آن را نشانمان دهد، با تکرار و تأکید بر روی برخی تصاویر که در داستان از اهمیت
بیشتری برخوردارند و همچنین با کنایههای عرفانی و نیز با اغراقهای گروتسک،
خواننده را شریک میکند در تجربه ولگردانی که جامعه آنها را پس میزند.
کمال در این رمان، در همه حال با
شخصیتهایش همدردی میکند. در پایان یکی از این سه پسر ولگرد که درماندهتر از
دوستانش است، در کنار یکی از شیرهای آب خیابان صدها پرنده را که دیگر خریداری
ندارند، گردن میزند و به این ترتیب این رمان در حد نشانهای از روابط غیر انسانی
در استانبول فراز میآید.
کمال نشان میدهد که چگونه در یک کشور
اسلامی، خودبینی و خودخواهی جایگزین مهربانی و نوعدوستی میشود و چگونه اسلام
سیاسی و تعصبات مذهبی به جامعه راه پیدا میکند.
یاشار کمال در آثارش شیوه سنتی
داستانگویی در آناتولی را با شیوههای مدرن رماننویسی در هم میآمیزد و طرحی کلی
از چالشهای سیاسی، بحرانهای اجتماعی و فجایع زیستمحیطی و پیامدهای آن در روزگار
ما بهدست میدهد.
افزون بر این «پرندگان هم رفتهاند»
تصویری کلی از شیوه نویسندگی یاشار کمال بهدست میدهد و به اصطلاح یک اثر نمونه
است.
یاشار کمال نه تنها زندگی پرماجرایی
را از سر گذراند، بلکه مجموعهای عظیم از رمانهای حماسی، شعر و جستارها و مقالات
ژورنالیستی از خود به جای گذاشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر