راه كه میرود
رویِ
ستون فقرات من
آوازی بيرون میآيد
تو در تو
ازنشنيدههايی
كه شنيدن میخواست
عمق سرد آب
وگرمای
دستی كه نيست
دورشدن نوری كه شكسته را
سرشكسته
مینويسد:
"بيا و پيدایم كن
دراين
صفر طولانی!"
ازاين فاصله / علی آزادی
ازاين فاصله
ازاين فاصله
كه لايه ای ازشن
ساحتاش را نزديك میشود
يك هذلولیِ شناور
درسايهاش میچرخد
سايهای ديگر
را نوشتههای اش را میرود
سَری به خواب زد و گفت:
" نمیتوانی مرا نبينی!
مخروط من سربالاست "
وپايين كه افتاد
صدايی آشكار است:
"اين زخم شيرين
پشت بزاقی خوابيده"
حالا سمتی كه آب افتاده
دارد خودش جمع میكند!
ساحتاش را نزديك میشود
يك هذلولیِ شناور
درسايهاش میچرخد
سايهای ديگر
را نوشتههای اش را میرود
سَری به خواب زد و گفت:
" نمیتوانی مرا نبينی!
مخروط من سربالاست "
وپايين كه افتاد
صدايی آشكار است:
"اين زخم شيرين
پشت بزاقی خوابيده"
حالا سمتی كه آب افتاده
دارد خودش جمع میكند!
August 20 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر