بالگَردی از بالا میغُرّد
و بارکِشی هژده چرخ
آن پائین می خروشد.
مردی در پیاده رو
برگهای خشک را می روبد
هیس!
و بارکِشی هژده چرخ
آن پائین می خروشد.
مردی در پیاده رو
برگهای خشک را می روبد
بالگَردی
از بالا میغُرّد
و بارکِشی هژده چرخ
آن پائین می خروشد.
مردی در پیاده رو
برگهای خشک را می روبد
و جیغِ جاروی بادیَاش
جانم را میخراشد.
و بارکِشی هژده چرخ
آن پائین می خروشد.
مردی در پیاده رو
برگهای خشک را می روبد
و جیغِ جاروی بادیَاش
جانم را میخراشد.
پنجره را
می بندم
و گوشها را میگیرم:
هیس! هیس!
و گوشها را میگیرم:
هیس! هیس!
از
کارگران، نه
از ابزارشان بیزارم
هر چند میدانم
اگر شهروندان بخواهند
و شرکتها بگذارند
می توان به آسانی
از آلودگیِ صدا کاست
آن چنان که هر پرنده
صدای جفتش را بشنود
و من
رایانه ی سخنگویم را.
از ابزارشان بیزارم
هر چند میدانم
اگر شهروندان بخواهند
و شرکتها بگذارند
می توان به آسانی
از آلودگیِ صدا کاست
آن چنان که هر پرنده
صدای جفتش را بشنود
و من
رایانه ی سخنگویم را.
مجید
نفیسی
۲۲ اوت ۲۰۱۵
Hush!
A chopper roars up there
And an eighteen-wheeler
Rumbles down there.
A man on the sidewalk
Blows dry leaves
And the scream of his leaf blower
Scratches my soul.
I close my window
And cover my ears:
Hush! Hush!
I detest
Not the workers
But their tools.
And yet I know
If citizens demand
And corporations yield
Noise pollution can
Easily be reduced
So much that every bird
Can hear the sound of her mate
And I
My talking computer.
Majid Naficy
August 22, 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر