در سال۱۳۶۰، زنده
یاد دکتر سیما کوبان، استاد تمام وقت دانشکدۀ هنرهای زیبا، در زمینه "هنر و معماری"،
به جمع آوری آثار نویسندگان و شاعران ایرانی، و ارائۀ آنها در جُنگی به نام
"چراغ"، همت گماشت و دو شماره از آن را منتشر کرد.
یک سال بعد، که به نام "انقلاب
فرهنگیِ" رژیم اسلامی، درِ دانشگاهها بسته شد، سیما کوبان نیز که همانند سایر اساتید دانشگاه،
از تدریس محروم شده بود، به خانم منیر رامین فر (بیضائی)، و من (پرتو نوریعلا) که در دانشکدۀ
هنرهای زیبا، بطور نیمه وقت، فلسفه درس می دادم، و با انقلاب فرهنگی من نیز از
تدریس محروم شده بودم، پیشنهاد کرد که با همکاریِ با هم، انتشارات و کتابفروشی ای دائر کنیم. نام انتشارات دماوند و لوگوی آن را سیما پیشنهاد داد که از طرف ما هم پذیرفته شد. در همان سال ۱۳۶۱،
آپارتمانی در طبقه سوم ساختمانی در خیابان بزرگمهر تهران، اجاره کردیم، و آن را
بصورت محل کتابفروشی و مرکز انتشارات دماوند درآوردیم.
از همان آغاز کار، مسئولان و سانسورچیان رژیم اسلامی، با توجه به محتویات جنگ چراغ که در آن زمان، تنها چهار شماره منتشر شد، همچنین انتشار کتابهائی از نویسندگان و مترجمین برجسته معاصر، کم و بیش با انتشارات دماوند مشکل داشتند و بطور مرتب برای ممیزی کتابها، خانم کوبان را به وزارت ارشاد احضار میکردند.
دکتر کوبان، منیر بیضائی و من، به عنوان اولین زنان ناشر و کتابفروش ایرانی توانستیم این انتشارات را به مدت سه سال و اندی سرپا نگه داریم. اما با توجه به حساسیتهای وزارت ارشاد به محتوای کتابهای منتشر شدۀ ما، و سازشناپذیری سیما کوبان، سرانجام در سال ۱۳۶۴ در پی تجدید چاپ سوم کتاب «نقد و تحلیل جبارّیت»، نوشتۀ مانس اشپربر، به ترجمهٔ دکتر کریم قصیم، پاسداران و مامورین وزارت ارشاد به انتشارات دماوند یورش آوردند، اکثر کتابهای موجود در کتابفروشی را توقیف کردند و درِ کتابفروشی و انتشارات دماوند را پلمپ نمودند.
از همان آغاز کار، مسئولان و سانسورچیان رژیم اسلامی، با توجه به محتویات جنگ چراغ که در آن زمان، تنها چهار شماره منتشر شد، همچنین انتشار کتابهائی از نویسندگان و مترجمین برجسته معاصر، کم و بیش با انتشارات دماوند مشکل داشتند و بطور مرتب برای ممیزی کتابها، خانم کوبان را به وزارت ارشاد احضار میکردند.
دکتر کوبان، منیر بیضائی و من، به عنوان اولین زنان ناشر و کتابفروش ایرانی توانستیم این انتشارات را به مدت سه سال و اندی سرپا نگه داریم. اما با توجه به حساسیتهای وزارت ارشاد به محتوای کتابهای منتشر شدۀ ما، و سازشناپذیری سیما کوبان، سرانجام در سال ۱۳۶۴ در پی تجدید چاپ سوم کتاب «نقد و تحلیل جبارّیت»، نوشتۀ مانس اشپربر، به ترجمهٔ دکتر کریم قصیم، پاسداران و مامورین وزارت ارشاد به انتشارات دماوند یورش آوردند، اکثر کتابهای موجود در کتابفروشی را توقیف کردند و درِ کتابفروشی و انتشارات دماوند را پلمپ نمودند.
پس
از توقیف و تعطیل انتشارات و کتابفروشی دماوند در آبان سال ۱۳۶۴، دکتر سیما کوبان
دستگیر و زندانی شد و مورد بازجویی قرار گرفت. بعد از مدت کوتاهی که ایشان با حکم
"ممنوع الانتشار"، و با قید ضمانت از زندان آزاد شد، وزارت ارشاد تعطیل این انتشارات را به دلیل «کمبود کاغذ»، اعلام کرد.
او به ناچار
با همکاری نادر درفشه و دیگر دوستان شرکت طرح و نقش گلیم «بیبی باف» را در محل
انتشارات دماوند دایر کرد. پس از آن به ترتیب با شرکتهای تبلیغاتی سیته و کارپی
در زمینه بازاریابی همکاری داشت. در این بین مدتی نیز دانش تصویریاش را در اختیار
سازمان زیباسازی شهر تهران که وابسته به شهرداری تهران است، قرار داد.
سیما کوبان در دهه ۱۳۷۰ راهی فرانسه شد و تا چند ماه قبل از زمان فوت در شهر استرازبورگ ساکن
بود. در این شهر او به فعالیتهای خود همچون تدریس در دانشگاه استرازبورگ، تدریس
زبان فارسی و مینیاتور و گلیم بافی به فرانسویان علاقه مند به ایران، برگزاری
نمایشگاههای مختلف در رابطه با فرهنگ ایران با همکاری انجمن ایرانیان مقیم
استرازبورگ، و تحقیقات فرهنگی در نقاشی و ادب ایران ادامه داد.
او در سال ۱۳۷۸ به
دلیل سکته مغزی فلج و خانه نشین شد، ولی دست از فعالیتهای خود برنداشت. در ابتدای
سال ۱۳۹۱ یک سرطان ریه نهفته، خانم کوبان را بستری کرد و او جهت مداوا، به پاریس منتقل شد. وی در تاریخ ۱۵ خرداد ماه سال ۱۳۹۱ در شهر پاریس و در پی بیماری سرطان ریه درگذشت.
کتابهای منتشر شده به وسیلهٔ انتشارات دماوند:
چهار جلد کتاب "چراغ" (جلد پنجم توقیف شد). به تازگی از نویسنده گرامی آقای امیر عزتی شنیدم که بعداً جلد پنجم را نیز اهل کتاب، توانستند منتشر کنند.
نمایشنامه و فیلمنامه: "آینههای روبرو"، "فتحنامهٔ کلات"، "خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم" "نُدبه"
و "اِشغال"، از بهرام بیضایی
"خروج اضطراری"، از اینیاتسیو سیلونه
"عطا و لقای نیما" از مهدی اخوان ثالث
یاد این بانوی فرهیخته، هنرمند و کوشای ایرانی، و همچنین دوست عزیز گرامی ام، همیشه زنده و پابرجاست.
عکس فوق، یادگاری است از زنده یاد دکتر سیما کوبان و من، در انتشارات و کتابفروشی دماوند.
عکس فوق، یادگاری است از زنده یاد دکتر سیما کوبان و من، در انتشارات و کتابفروشی دماوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر