پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

روایت تنگ بلور، کنارۀ تلخ، گام / سه شعر / ملیحه تیره گل

ملیحه تیره گل/ منتقد، شاعر ، نویسنده 
1
                            برای سنگسارشدگان
روایتِ تُنگِ بلور

کتاب را بستم
با تنگ بلور از چشمه برگشتم
گفتم شمشاد را می­شود چید جریمه ندارد
قیچی را بردم چند شاخه از بوته ­ای را چیدم
حالا ُتنگ، گلدان بود روی میز تحریرم
و گذشت
دیروز دیدم که شمشاد گل داده وَ بیرونِ تنگ هم خیس است
 بیرونِ تُنگ؟ تنگ بلور؟  ببینم...؟ بله!
R, E, T, A, W بود که بر تنِ تُنگ سُر می­خورد وُ می­ریخت روی کاغذهایم
گفتم یعنی اگر در ایران بودم... این­ها... آ وَ ب بودند؟
و گذشت

امروز «آ» وَ «ب» شعری نوشت با بن­مایه ­ی سنگی صاف وُ سنگین وُ صیقلی
که گفته بود تیزی وُ زاویه­ ام بر پیشانی­ ی زن ­درختی در گودال جا مانده.
سنگ­ را برداشتم گذاشتم در پرونده ­ی شعرهای پیشانی
پوشه خیس شد    جوهر دوید    شعرِ نیمه­ کاره­ ی شمشاد صدایم کرد که
من این صاف را خط خطی می­شود! می­گویی نمی­شود؟
می­گویم می­شود می­شود  تو زنده من مرده اگر نشد!
می­گوید کتابش را همین لحظه در هاشور دو هزاره ­ی رفته- آمده
با الفبای مندلیف بین ایران و امریکا باز می­کنم
تو ُمرده من زنده اگر نشد!

لس­انجلس- لحظه­ های پایانی­ ی 1999 و آغازینِ 2000 میلادی

2
                 برای نجات­ یافتگان از زندان سیاسی
کناره­ ی تلخ      

تا بپرسم از تو
که آینه­ ی کولیان سرکش را
کِی، ک جا، چه­ گونه پیدا کردی،
از کناره­ ی تلخ ِ شبانه­ ات سرک می­کشم
در بریده­ های مهتاب
بریده­ بریده شتک می­خوری بر دیوار و پا می­کوبی ...

تو پا می­کوبی پا می­کوبی...
تا یال و شیهه­
از دیوار و میله­
گذر می­کنند     
و در دوردستِ باد
می­پیچند می­پیچند می­پیچند
تا این گریوه ­ی پرت
که من بر آن ایستاده ­ام
سرک می­کشم:
آینه­ ای در دست
از کناره ­ی تلخ گذر می­کنی
جاپای زخم، سیمای وقت را چرک­تاب می­کند
و شرمِ زمین -- سُرخ­تاب و گرم--
آینه­ ات را آرام آرام، از هام ِ مِه پاک می­کند.
«وقت» را که حتماً «چرک­تاب» می­کند،
آینه ­ات را «پاک» نمی­دانم تا کجاها می­کند یا اصلاٌ نمی­کند.

آستین- تگزاس، اکتبر 1997


3
                   برای خفتگان در خاوران­های ایران

گام

پائی که با خاوران می­رود از دست نمی­رود
از دست زمانی می­رود پا
که از می­رود می­افتد
زمانی پشت وُ رو می­شود خاوران
که این گام پشت وُ رو می­شود
وَ گام زمانی پشت وُ رو می­شود
که این به آن، آن به این می­­گوید تند نرو می­افتی
وَ عقربه ­های این ساعتِ مدید
در روزنِ فروشی­ ی آن زن­، ارگانِ فروشی ­ی آن مرد، کارتن­ خوابگاهِ کودکِ خیابانی­
تند تند می­روند
وَ ناشگفتا که نمی­افتند.


سنت لوئیس- میزوری، تابستان 2009

هیچ نظری موجود نیست: