ما
رفتيم ببينيم
با
چشمان نا باور
تا
در خيال هاى نقاشى شده
با
سرزنش ها عكس بگيريم
افشین بابازاده
ما
رفتيم ببينيم
با
چشمان نا باور
تا
در خيال هاى نقاشى شده
با
سرزنش ها عكس بگيريم
ميان
كورها
با
چشمان بسته
روى صندلى
هاى خالى
حرف
بزنيم
و
شايد هم دانه هاى باران را
نام گذارى كنيم
و
شاهد بلند پروازى لاشخورها بشويم
و
مثل كبك ها منتظر بارشِ برف به زمين خيره شويم
و
به سنگ ها بگوييم پنجرۀ خودمان را نشانه بگيرد
و
سنگرهاى انبار شده از جنازه ها را به بچه هامان نشان دهيم
و
با چشمان بسته زمزمه كنيم؛
اين مردم خمار با سينه هاى چاك كرده چه مى خواهند
ما
رفتيم ببينيم
تا
قدم هاى
قدم هاى
قدم هاى ياوه را بشماريم
==================
گفت
==================
گفت
نخستين بار
سر از مرگ درآورد
دومين بار اِعدام شد
سومين بار پناهنده
واپسين بار
از تجربه هايش گفت
پيش از فرار از واقعيت
اعتراف كرد
پس از اينكه ما رفتيم
گفت ايرانيم
===============
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر