یک فرد سکولار، نباید حتمن "غیرمذهبی" یا بطور قطع "ضد
دین" باشد. در تعریفی چکیده، سکولاریسم بطور کامل به دکترین سیاسیای ارجاع داده میشود که خواستار جدایی کلیسا (دین) از حکومت است.
همچنین باورهای دینی شهروندان، یک سری اعتقادات شخصی است، و قوانین یک جامعه نباید
متأثر از باورها و اندیشههای دینیِ این و
آن شهروند، قرار گیرد.
باروخ اسپینوزا یکی ازبزرگترین اشاعهگران تئوری مونیسمی در غرب
تئوری مُونیسمی (monism) اسلامی، (تک گرایی، فلسفه وحدت وجود)
یکی از همآوردجوییهای انسانی که به سکولاریسم میاندیشد، موضوع
تئوریهای مُونیسمی (monism) است که در
بین دیگر مکاتب سیاسی جایگاه خاصی دارند، آن هم با در نظر گرفتن رفتارها و انگیزههای فکری افراد در ارتباط با سیاست و جامعه شناسی. منظور از تئوریهای
مُونیسمی (Monistiska) فرهنگ و/ یا دینی است که افراد بدان باور
دارند که بطور دائم انگیزههای فکری و رفتار
آنها را توجیه و
تشریح میکند. تئوریهای مُونیسمی
جهانشمول به حساب میایند و فرد میپذیرد که منشاء
فکر و رفتار اعضای گروه در ارتباط با ادراکاتی است که برای آن گروه در نظر گرفته
شده، همه به آن تعلق دارند و همه میبایست از آن ادراکات تبعیت کنند.
البته تئوریهای مُونیسمی فاقد مشکلات نیستند، بویژه وقتیکه پای اسلام در میان است و گفته میشود «جهان اسلام» و «جهان غرب» تاریخاً در ارتباط با یکدیگر متحول شده و پیشرفت کرده اند. نخست این که انسان به سادگی نمیتواند بپذیرد در طی تاریخ این دو جهاننگری در انزاوی کامل از یکدیگر تکامل یافتهاند. در فاز جهانی شدن در دورانِ آغاز رشد مدرنیت، درجه ارتباط و ارتباط گیری در فرمهای گوناگون مابین فرهنگهای جهان وجود داشته و توسعه یافتهاند.
این نزدیکی و ارتباط موجب شد تا خطر رشد اختلافات، از آن چیزی که بوده فراتر نرود. از جمله آن که گفته میشود در گسترهِ جهانی شدن، در نزدیک ترین زمان ممکن، تجاوزات حقوقی مردم نسبت به یکدیگر پدید میایند. بسیاری هم به این تحول واکنش نشان میدهند و مدعی اند جهانِ پیرامونی با نزدیک کردن خود به زندگی خصوصی آنها، آنان را در معرضِ خطر نابودی قرار میدهند. از این رو برای دفاع از هویت و موجودیت خود دیوارهایی از مرزهای حمایتی بر پا میدارند که به اندیشه هایی گره میخورند مبنی بر اینکه «اصالت»، (autenticitet)، و «پاکی» (renhet)، صرفا ً در دین، فرهنگ و تعلقات قومی وجود دارند که از دیرباز به آنها تعلق دارند.
ژان پل سارتر Jean-Paul Sartre در سال 1944 در کتاب «درهای بسته» مینویسد؛«جهنم، این است که آن دیگران دارند». امّا دین و سنت ها اتحادهایی با مرزهای شرح داده شده نیستند، بلکه بنظر Seyla Benhabib آنها بهم پیوستگی، گفتگو و مبادله جمله ها میباشند که از ویژگیهای غیر قابل انکار جهان امروز میباشند. امّا مسلمانان در فاز جهانی شدن کمتر از هر انسان دیگری با «جوهره ای بسته»، نوکاری در قاب جهانی را میپذیرنند. این بدین معنا نیست که آنها ضرورتاً ادراکات پایهای نُخبگان لیبرال و سکولار جوامع غربی را چون سکولاریسم، لیبرایسم، دمکراسی و حقوق بشر را توزیع نکنند، بلکه در بسیاری از موارد بطور واقعی آنها اینکار را خواهند کرد، ولی این جداً ساده اندیشی است که بپذیریم اندیشه ها و ترغیب های دینی که آنها توضیح میدهند و بدانها باور دارند از انجام آنها سر باز زنند.
در داوری خود از اینکه چه جامعه ای سکولار و یا دینی است، میبایست به
چند فاکتور توجه داشت. بطور مثال در رابطه با جوامع سکولار در ادبیات سیاسی بطور معمول گفته میشود؛ اروپا
یک استثناء جهانی است. بسیاری از جوامع اروپایی سکولار محسوب میشوند بدین خاطر
شرکت کنندگان در مراسم دینی و دین باوران به لحاظ عددی بسیار اندک میباشند. در
همین رابطه تأکید میشود در اروپا مردمان کشورهای اسکاندیناویا، سکولارترین
شهروندان اروپایی بحساب میایند، چرا که فقط یک اقلیت محدودی از آنها در اجرای آئین
های دینی شرکت میجویند. در مقابل گفته میشود آمریکا یک جامعه مذهبی است، چرا که
بسیاری از تصاویر کلیساهای بزرگ امریکایی را در فیلم ها مشاهده میکنیم و نیز گستره
وسیعی از سخنرانی ها و سمبولهای مذهبی که در سیاست آمریکا دخالت دارند و بیگانه با
باورهای ما هستند. و این را خوب میدانیم یک انسان آتیست (خدا ناباور) میبایست
فراموش کند روزی در این ینگه دنیا بتواند رئیس جمهور شود. این روابط لزوماً ساده
نیست. جامعه شناس امریکایی، Mark
Chaves، در سال 1990 اظهار داشت
پروسهء سکولاریزه شدن بدین معنا است؛ بایکوتها از سوی آکتورهای دینی، هم در سطح
فردی و هم در سطح اجتماعی، قدرت و نفوذ خود را از دست میدهند. در این مقیاس
میبایست اذعان داشت جامعهء امریکا، جامعه ای است سکولاریزه شده.
این تسامح مقایسه ای در رابطه با همجنسگرایی، تصمیم مستقل برای سقط جنین، آتیسم و پورنوگرافی آنهم در ابعاد وسیع، کمر بند شکیبایی به دور کتاب مقدس، انجیل، میباشد که صرفاً نمیشود با بسیج جغرافیایی و یا اجتماعی و یا آزادیهای فردی در این کشور توضیح داد. بنظر میرسد امریکایی ها بیشتر از اروپائیها نسبت به درجه شخصی باورمندی شان به دین غلو کنند. با توجه به این پیش زمینه مادی برای یک لحظه میتوان یک سری نتیجه گیریها را کرد که دین باوران و سکولارها برای شرح نقطه نظرات خود به یک تعریف مبسوطِ حداقل استاندارد نیاز دارند. این بدین معنا نیست که یک انسان سکولار میبایست «غیر مذهبی» باشد، و یا اینکه انسان سکولار بطور قطع میباست ضد دین باشد. در یک تعریف کوچک؛ سکولاریسم بطور کامل به دکترین سیاسی ارجاع داده میشود که خواستار جدایی کلیسا (دین) از حکومت میباشد، و اینکه باورهای دینی شهروندان یک سری اعتقادات شخصی است و قوانین نمیتوانند متأثر از اندیشه های دینی باشند.
این تسامح مقایسه ای در رابطه با همجنسگرایی، تصمیم مستقل برای سقط جنین، آتیسم و پورنوگرافی آنهم در ابعاد وسیع، کمر بند شکیبایی به دور کتاب مقدس، انجیل، میباشد که صرفاً نمیشود با بسیج جغرافیایی و یا اجتماعی و یا آزادیهای فردی در این کشور توضیح داد. بنظر میرسد امریکایی ها بیشتر از اروپائیها نسبت به درجه شخصی باورمندی شان به دین غلو کنند. با توجه به این پیش زمینه مادی برای یک لحظه میتوان یک سری نتیجه گیریها را کرد که دین باوران و سکولارها برای شرح نقطه نظرات خود به یک تعریف مبسوطِ حداقل استاندارد نیاز دارند. این بدین معنا نیست که یک انسان سکولار میبایست «غیر مذهبی» باشد، و یا اینکه انسان سکولار بطور قطع میباست ضد دین باشد. در یک تعریف کوچک؛ سکولاریسم بطور کامل به دکترین سیاسی ارجاع داده میشود که خواستار جدایی کلیسا (دین) از حکومت میباشد، و اینکه باورهای دینی شهروندان یک سری اعتقادات شخصی است و قوانین نمیتوانند متأثر از اندیشه های دینی باشند.
سکولاریسم: «غرب» علیه «دیگران»؟
«اروپا قاره سکولارها است». این نکته ای است
که فیلسوف و سیاستمدار فرانسوی، Luc
Ferry، مدعی آن است. Ferry وزیر آموزش- و پژوهش در
دولت فرانسه از سال 2002 تا سال 2004 بوده و در واقع او مهندس قانون جنجال برانگیز
سال 2004 بود که حمل و آوردن سمبولهای دینی به مدارس فرانسوی را ممنوع کرد. او در واقع بعنوان یک سکولار
لائیک در جامعه فرانسه شناخته شده بود.
یک باورعمومی مدعی است که «سکولاریسم» یک پدیده «غربی» است و به دو
شکل ترجمه میشود؛ (1) «ما» چون یک «گروه اجتماعی داخلی» شهروندان «غربی» نامیده
میشویم که نه ممکن است و نه خواست قلبی «ما» است که سکولاریسم را برای کسانی
بخواهیم که از اعضای این «گروه اجتماعی داخلی» محسوب نمیشوند و/ یا (2) این که
آنها بخشی از تاریخ «ما» بحساب نمیآیند. امّا نه ممکن است و نه خواست قلبی «ما» است که «دیگران» را از
دست یافتن به ظرفیتهای ممکن برای رسیدن به سکولاریسم محدود و یا محروم کنیم. سکولاریسم
یکی از ویژگیها و کارآکتر دولت مدرن است و هر دولت مدرن میتواند در فراسوی جغرافیای
«غرب» برپا گردد و ظاهر شود. ولی بزرگترین مشکل این است که «دیگران» را از دست
یافتن به آن بازداریم.
یک دیدگاه برتری نژادی (ethnocentric) معتقد است سکولاریسم یک استاندارد «غربی» است. این نگاهِ نژادپرستانه در پی تأیید فرضیههای برتری جویی نزد یک دایره فرهنگی معین است. در نزد برنده جایزه نوبل در رشته اقتصاد، آقای Amartya Sen (2005) که یک سکولار نیز میباشد، کوششهایی را مییابیم که پیش از پیدایش درک رادیکال و تاریخ پیشرفت سکولاریسم مدرن که در دیگر بخشهای جهان غیرغربی رخ داده است. Amartyd Sen معتقد است در دوران فرمانروایی فرمانروای مغول، اکبر(Akbar)، بر هند در بین سالهای 1556 تا 1605، انسان شاهد رشد یک نوع سکولاریسم مدرن غیر غربی در عصر کُلونالیسم (colonalism) در هند میباشد. در آن دوران اکبر تلاش میداشت یک روابط صلح آمیز و همزیستی مسالمت آمیز مابین اسلام و هندویسم تحت عنوان «دین الهی» بوجود آورد. منتقد هندی آقای Ashis Nabndy، به این نگاه و سیاست فرمانروای مغول بر هند انتقاد میکند و اظهار میدارد؛ تلاش ناموفق اکبر در این عرصه متکی است بر یک درک دینی. آقای Nandy، مینویسد حقیقت این است که اکبر تلاش میداشت یک فلسفه دینی جدید (theology) پس از پیوند و آشتی بخشهایی از ادیان مختلف با یکدیگر بوجود آورد که خود را در مقام برتر از ادیان مستقل قرار دهد. بزعم او تلاشهای اکبر نقطه مخالف درک مدرن از استقلال ادیان در امروز است . بسیار دشوار است که ارزیابی کرد اقدام اکبر ناشی از اعتقادات دینی بوده است و یا متأثر از روابط دیگری. ولی بسیار ارزشمند است اشاره کرد تسامح یک حاکم مغولی نسبت به روابط با دیگر ادیان در هند در زمان تغییرات بسزایی کرد. از جمله شاهد هستیم جانشین اکبر، Aurangzeb، به نظامیان خود فرمان میدهد تا معابد هندوها را در سنگ ریزه ها دفن کنند.
یک مخالفتِ دیگر که نسبت به نقطه نظر آقای Amartya Sen، وجود دارد بینش او است که مـتأثر از اشتباهات نابهنگام (anachronism) است. با کلامی دیگر، ما انسانهای مدرن با افکاری که در سر داریم، وقتی راجع به سکولاریسم امروز صحبت میکنیم آنرا بسیار متفاوت با «سکولاریسم» تحت فرمانروایی حاکم مغول بر هند ارزیابی میکنیم که بنام «دین الهی» معروف است.
سکولاریسم مدرن بوجود آورنده پیش زمینه های یک دولت مدرن و قدرتمند است با تمام ابزارهای مدیریت اش. روشن است که اکبر هیچ درک مشخصی از سکولاریسم مدرن نداشته است، حال چگونه ممکن است او به اندیشه همزیستی مسالمت آمیز فرهنگها و ادیان پایبند بوده که امروز بنیاد فلسفی سکولاریسم است؟ یک همچون تفاوتهایی نادیده گرفته میشوند، علیرغم اینکه سکولاریسم بعنوان یک دکترین سیاسی یک پدیده مدرن حتی در فرهنگ سیاسی غرب است. آنچه را که ما متوجه شده ایم این است که سکولاریسم در اواسط قرن نوزدهم میلادی است که در اروپا مورد بهره برداری قرار میگیرد. امّا این بدین معنا نیست که انسان اروپایی کمی پیش از انسانِ تحت سیطره مغول در هند، شروع به اندیشیدن بدین شکل کرد که بالاخرخودش را با سکولاریسم تداعی کند، و یا پیش از آنکه درک مدرن در خصوص سکولاریسم و یا پیش از استقرار دولت مدرن به این درک رسیده باشد.
کوروش اعتمادی
28 دسامبر 2015
*یگانهانگاری یا
یگانهگوهرانگاری یا مونیسم (Monism) یک دیدگاه فلسفی است که میگوید همه چیز
موجود در جهان هستی سرانجام از یک جوهره سرشته شدهاست و همه پدیدهها تنها
نمودهایی از یک جوهر واحد هستند. یکی از بزرگترین اشاعهگران یگانهانگاری باروخ اسپینوزای هلندی بود.
یگانهانگاری را
میتوان بر دو قسم دانست: مادهگرایی و ایدهآلیسم[۱]
اسپینوزا بر این
باور بود که تنها یک جوهر وجود دارد و آن هم «خدا» است.
جهان روانى و مادى از منظر او؛ جوهراً با هم تفاوتى ندارند بلکه آنها وجوه مختلف
جوهر یگانه یعنى خدا هستند. از دیدگاه اسپینوزا، دیگر تعاملى بین ذهن و جسم وجود
ندارد، چون حالتهاى مادى و روانى وجوه مختلف یک رویداد یگانه هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر