پس از "شاه سلیمان" که رستمالحکما
میخواهد خدا رحمتش را بر گور او بریزد و پاکجایی در بهشت نصیبش گرداند، فرزندش
شاه سلطان حسین بر تخت فرمانفرمایی مینشیند و به رتق و فتق امور جهانداری و
مرزبانی مشغول، و در نهایت خوبی و مرغوبی به امور مملکت میپردازد و پیروزیهای
بزرگ کشورسِتانی از وجود مبارکش حاصل میشود. به گمان رستمالحکما در همۀ جهان
پادشاهی از او بزرگتر نبود، و کشور ایران در دست او از آراستگی و پیراستگی بر کشورهای
دیگر برتری داشت. او چنین ادامه میدهد:
بی گفت و شنود،
همۀ اهل عالم آن وجودِ مقدسِ دارای صفّتهای پسندیده را فرماندهی میدانستند که
باید مطیعِ امرش باشند. فرمان لازم بهاطاعتِ او در افقهای عالم جاری، و حکمهایش
در اطراف گیتی نفوذ و تأثیر داشت و بیش از سی سال با دولت و اقبال، و عزت و جلال،
با عیش و عشرت و خرمی و شادمانی، و سور و کامرانی، به خوبی بر اهل ایران سلطانی
نمود و درهای آسایش و رفاه و سرور و کامکاری، و حساب و کتاب را بر روی جهانیان
گشود.
همۀ مردم ایران یعنی کابل، قندهار، هرات، بلخ، همۀ خراسان، مرو، کرمان،
بلوچستان و سیستان، زابلستان، نیمروز، فارس با همۀ توابع و بندرها، بحرین، قطیف،
لحسا[1]،
پایتخت اصفاهان با توابع، یزد با توابع، کاشان با توابع، و قم که در وسعت مانندِ
دلِ ملوک است با توابع، و دارالملک ری و تهران و خار و ورامین با توابع، طبرستان و
دارالمرز مازندران و گیلان و گرگان با توابع، همدان با توابع، کرمانشاهان با
توابع، بروجرد با توابع، قلمرو علی شکر و آذربایجان با توابع، شیروانات با توابع،
داغستان و قراداغ و قراباغ با توابع، گرجستان و تفلیس و ارمنیّه با توابع، لرستان
با توابع، کردستان با توابع، خوزستان با توابع، عربستان با توابع، مسقط با توابع.
خلاصۀ کلام آنکه همۀ ایران و گوشه و کنارش در تصرّف کارگذارانش بود.
از هندوستان و
سند و حبشه و زنگبار و روم و ترکستان و بخارا و سمرقند و شهر سبز[2]
و تاشکنت و فوقان و قرشی و خجند و ارکنج و ابرخان و بدخشان و مرغابه و داسنجر و
تبّت و خلخ و فرخار و کاشغر و خانبالق[3]
و چین و ماچین، و ختا و سقلاب[4]
و بلغار و مسکاو و همۀ ممالک روس و هفت پادشاه فرنگ و از همۀ خشکی و دریاهای عالم
باج و خراج و ارمغانی و پیشکش و هدایا را به زیبایی، و با فرمانبرداری و رضای دل،
بی گفت و شنود به درگاه و دربار عدالتمَدارش میآوردند.
نزدیک به هزار
دختر خوبروی سفید و زیبا از هر طایفه و قوم و قبیله، از عرب و عجم و ترک و تاجیک
و دیلم، با مراسم عروسی و دامادی، با سرور و دلشادی، و با ساز و کوس و کَورکه و
نقاره، و شهر را آیین بستن و چراغان نمودن، به عقد و نکاح خود درآورده، و فرزندان
و فرزندزادگانش از ذکور و اناث، و بزرگ و کوچک، به مرز هزار نفر رسیده، و همه به
ناز و نعمت پرورده [شده] بودند.
همۀ امور سلطنت
و جهانبانیاش موافق نظام و قانونِ حکیمانه، و راست و درست و خوشیانگیز، و مصلحتآمیز
بوده، و شهر دلگشای بهشتآسای اصفاهان که پایتخت برگزیده بود، از فرط آبادانی چنان
بر ساکنان تنگ شده بود، که جا و مکان خالی̊ نیست و نایاب شده بود. قیمت زمین ساده
به ذرعی ده تومان رسیده بود و یافت نمیشد، و از این بیشتر هم خرید و فروش میشد،
اما کم.
به ناچار از
تنگی مکان، شش کیلومتر از شهر دور، نزدیک به دامنۀ کوه صُفۀ باصفا شهر نویی بهنام
فرحآباد، با عمارتهای عالی و بناهای بلند [متشکل] از خانهها و حجرهها و غرفهها
و قصرها و ایوانها و باغچهها و گلزارها و جدولها و حوضها و دریاچهها که از
خوبی و مرغوبی و دلپسندی رشک ارم ذاتالعماد[5] بود، بنا نمودند، و آن را در نهایت استحکام، از سنگ و آجر و گچ ساختند.
خانهها،
حجرهها، غرفهها، قصرها، و در و دیوار آنرا با طلا و لاجورد بدخشانی و آیینهها
مصور و مزیّن نمودند. شاهنشین دلپسندی مخصوص وی ساخته بودند که هر وقت [شاه] در
آن مینشست امیران و وزیران و باشیان و غلامان به نظام و ترتیب از یک جانب او صف
میکشیدند، و از جانب دیگرش نزدیک به هزار زنِ ماهپیکرِ پریمنظر، یک از یک بهتر،
زیباتر، رعناتر و خوشتر، همه با زینت و زیور و غرقه در گوهر به نظم و ترتیب صف میکشیدند،
و شاه همه را میدید و تماشا مینمود. همۀ ایشان جمال عالمآرای شاه را مشاهده مینمودند،
اما مردان زنان را، و زنان مردان را نمیدیدند.
در دولتخانهاش
خیابانی به طول بیش از یک کیلومتر و عرض بیش از صد متر با طاقنماهای خوب و با نقش
و نگار، برای نشستن خادمان و اطرافیان و نظامیان و اهل قلم ساختند، و فرمود دو
دریاچه ساختند، یکی به هشتاد جریب[6]
طول و چهل جریب عرض، و یکی دیگر به چهل جریب طول و بیست جریب عرض. اطراف آنها را
از سنگِ تراشیده با جای شمع و جای فوّارههای کوچک مسی و حمام وسیع بینظیر، و
کاروانسرای بسیار وسیع دلگشا، و تکیۀ دلکش، پر از گل و لاله و ریحان و سرو و
صنوبر، در نهایت آراستگی ساختند.
در اطراف آن
دولتخانۀ مبارکِ پادشاهی، برای امیران و وزیران و باشیان و غلامانِ خاصّه و
نزدیکانِ دربار، بهقدر رتبۀ هرکس خانههای مناسبی در خیابانهای باتناسبی ساختند
که درهای همۀ آنها روبهروی هم بود و در جهان کسی مثلِ آن شهرِ پر نقش و نگار،
آراسته و پیراسته، پر از باغ و بُستان و نهر و جدول و جویِ دلخواسته، ندیده و
نشنیده.
او برای خود در
شهر اصفاهان، در جنب دیوانخانۀ برکتنشانۀ شاه عباسی که معروف به چهلستون است، و
در وسط صحن دلگشا و عرصۀ جانفزایش که بیش از هزار متر در هزار متر[7]
میباشد [عمارتی ساخت]. از طرف شرقی، تالاری [ساخت] با سقفِ چوبینِ منقش به طلای
نابِ کانی و لاجوردِ بدخشانی و آیینههای صافی با چهل ستون که در میانش حوض آب هست
و چهار طبقه است. در عقب تالار شرقی بخشی با سقف بلندِ مصوّر هست که رزم و بزم
ملوک صفویه را به همانگونه که بوده، بر دیوارهای آن نگاشتهاند، و نیز در طرف
غربی بخشی است با ایوانی به بلندای گردون. در طرف جنوبی و شمالی آن دو تالار طولانی،
و در هر تالار دو تالارچۀ فوقانی با حجرهها و خانههای مناسب و ضروری هست، که به
سوی هرکدام از آنها سه در گشوده میشود.
همۀ پایههای
عمارت، از درون سنگ مرمر و رُخام، و از بیرون سنگ گردونفام است. در دو طرف شرقی و
غربی آن دو دریاچۀ طولانی، و در دو طرف جنوبی و شمالی آن دو حوض و پیرامون آن
جدولی پُرفوّاره با آبافشان هست که متّصل است به تالار طویلۀ شاه عباسی و دو
اُرسیِ چهار قسمتی از دو طرف تالار با سقفهای گچبری و نقاشی شده با طلای نابِ کانی
و لاجوردِ بدخشانی که تالار هفت مرتبۀ چهلستونِ علیقاپی[8]
به آن متصل است، و در اطرافش برای اسبهای خاصّۀ پادشاهی با جُلهای زربفت و یراقهای
مرصع به جواهر آبدار[9]
به دلخواهی، آخورهای سنگی ساختهاند. این طویله از یک طرف محدود به انگورستان شاه
عباسی است که رشک بهشتِ برین است، و از یک طرف محدود به باغ فردوسآسای معروف به
هشت بهشتِ شاه سلیمانی که طول و عرض آن به تخمین بهقدر دوهزار متر در دو هزار متر
است.
در وسط آن ایوان بلند، طاقی مانند گنبد سپهرِ مینا فام، پر از نقش ستارگان
بزرگ و روشن و اجرام [آسمانی] هست که در چهار جانبش چهار تالار با ستونهای محکم و
پابرجا با حجرهها و غرفهها و قصرها و زاویههای بالایی و پایینی، تو در تو و
دلگشا و همه نقشدار و مزین به طلای نابِ کانی و لاجورد بدخشانی و آیینههای صافیِ
روحانیِ جانفزا [قرار دارد]. در جانب شرقی و غربی دو دریاچۀ پر از آبِ صاف و درخورِ
زورق هست که پیرامون آنها جدولِ آب جاری است.
در جانب جنوبی و
شمالی دو حوض از سنگ رخام با آبافشان، در کمال خوشگواری هست. به فاصلۀ دویست قدم
از آن، عمارتی است معروف به گلدسته که همۀ آن از سنگ و آجر کاشیِ رنگین و چوب
صنوبر و شمشاد و چنارِ جوهردار است، و سقفش قبۀ سرتیز دلآویزی دارد که دامنهاش
فراخ، و در اطرافش ستونهایی از چوب عظیم، و عودِ عطرآمیز هست و در وسطش حوض هشت
گوش رخامی که در بالا نام برده شد، قرار دارد.
به دور
حوض، جدول پر فوارهای به جهت آبافشانی به نقش سینۀ باز[10]
ساختهاند که در زیر آن و بهدورش نشیمنهای دلنشین ساخته، و در زیر آن چهار حوض هست که به جدول پر
فواره متصل، و از جانب بالا به گِرد آن نرده کشیدهاند، و در حقیقت از نقش و نگار
و آیینههای بسیار، مانند آسمان پر ستاره است.
در اطراف چهار خیابانش
چنار و صنوبر و سفیددار و عرعر کاشتهاند، و در جوانبش گلزارهای پر گل و ریحان و
سبزه و سهبرگه هست که در فصلهای چهارگانه، در هر فصلی بیدرنگ، به گلهای
رنگارنگ و پر از بوی مناسبِ آن فصل آراسته و پیراسته میشوند. بهدور گلزارها درختان
شکوفهآور با میوههای گوناگونِ بسیار [کاشتهاند] کهنه و نو. خواسته و درگاهش
وسیع و دارای آستانههای عالی است. سردرش منظرهای دارد باشکوه با ملحقات و افزودههایی
موزون و با نقش و نگار.
آن ذات اقدس، آن
نفسِ مقدّس، مخصوصِ نفسِ نفیسِ خویش امر و مقرر فرمود تا حریم پسندیده و خوش، و
اندرونخانۀ بسیار خوب ودلکش و ممتازی به طول و عرض بیش از هزار و پانصد متر مشتمل
بر پانصد ایوان و تالار و کاخ و حجرۀ تو درتوی با وزن و نظام ساختند که هر یک از
آنها ده بنای وابسته داشت که بنای نهم جای چاه و حوض آب، و بنای دهم محل مستراح
است، و همه پاک و پاکیزه که در آنها بویهای خوش نهادهاند.
برای ذات اقدس
در وسط این بناها عمارت دلنشین بینظیری به طول و عرض بیش از دویست متر در چهار
طبقه، با حجرهها و کاخها و غرفهها و منظرهها و زاویههای بزرگ و کوچکِ تو در
تو، با نقش و نگار و آینه و زینتهای بسیار ساختند.
از جانب شرقی
تالاری با چهلستون ساختند که همۀ در و دیوار و سقف و ستونهایش منقش و مصور به
طلای نابِ کانی و لاجورد بدخشانی و آیینههای لطیفِ روحانی بود. رو بهروی چهلستون
مذکور، دریاچهای به طول بیش از پانصد متر و عرض بیش از سیصد متر، با نشیمنی در
میان آن به طول و عرض بیش از سه متر ساختند با حوض کوچکی از سنگ یَشم در میانش.
در بخش بعدی می
پردازیم به داستان این حوض یشم و فعالیتهای شاهانه ای که حول و حوش آن انجام میشد.
[2] .
شهر سبز، محل تولد امیر تیمور گورکانی یکی از
شهرهای تاریخی ازبکستان
کنونی است که در گذشته بخشی از ایران بوده است.
[5] .
"ارم ذاتالعماد" در قرآن هم آمده است. زمخشری آن را
مکانی میداند که شدّاد ابن عاد در رقابت با بهشت ساخت.
بعضی آن را در اسکندریه، و بعضی در یمن دانستهاند.
[6] .
اندازۀ جریب در زمانها و جاهای مختلف متفاوت بوده است. در ویکی پدیا آمده است:
" در ایران دوره صفویه، هر جریب معادل ۹۵۶ متر مربع بوده است."
[7]. مساحت باغ چهلستون که رستمالحکما آن را هزار ذرع در هزار ذرع نوشته که بیش
از یک میلیون مترمربع میشود، در واقع شصت و هفت هزار متر مربع است که
اگر آن را مربع فرض کنیم، هر ضلع آن چیزی حدود دویست و شصت متر است. میشود گفت که در سراسر کتاب عددها تخمینی و اغراقآمیز هستند.
[10] .
همچون سینۀ باز شکاری. کنایه از سیاه و سفید است.
1-از رستم التواریخ / خشونت و ستم، ویژگی های قومی و نژادی نیستند / مسعود کدخدایی
2-از رستم التواریخ / بیست حکومت در کمتر از هشتاد سال / مسعود کدخدایی
3-از رستم التواریخ / نتیجه ی انتقام پهلوان باقر / مسعود کدخدایی
4-از رستم التواریخ / بعد از قتل نادرشاه / مسعود کدخدایی
1-از رستم التواریخ / خشونت و ستم، ویژگی های قومی و نژادی نیستند / مسعود کدخدایی
2-از رستم التواریخ / بیست حکومت در کمتر از هشتاد سال / مسعود کدخدایی
3-از رستم التواریخ / نتیجه ی انتقام پهلوان باقر / مسعود کدخدایی
4-از رستم التواریخ / بعد از قتل نادرشاه / مسعود کدخدایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر