جایی میان این بیست و چهار ساعت
وقتی که تیره میشود این مسیر
چشمهایی، هر روز
از روی این صورتک به پایین می لغزند
و بر سنگفرش سرد می شکنند
جای خالی اش
جایی میان این بیست و چهار ساعت
وقتی که تیره میشود این مسیر
چشمهایی، هر روز
از روی این صورتک به پایین می لغزند
و بر سنگفرش سرد می شکنند
یادم می آید
جایی دیگر
میان همین بیست و چهار ساعت
عشق را آرام بر زمین گذاشتم
و دستانم را شستم
حال که لولاهای زنگاریِ این قلمروِ چند متری را لمس می کنم
می اندیشم
چه رازی ست
که هیچ ،
هیچ چیز جای خالیِ عشق را پُر
نمیکند؟
علیرضا طبیب زاده
Alirezarabibzadeh@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر