من با لباسی که نیم اش را به دندان گرگ آویخته
و نیم اش به رنگ کبودی
آسمان روزگارم است،
صادقانه به بزم تو رقص خواهم کرد
نو میشود دوباره تقویم روزهای من
در این هوای سرد.
از سر گرفته میشود
بشارت آرامش
در ذهن
یخ زدهام
آیا نکوست سالِ نو؟
نو می شود بهانه ام برای زیستن به سبک مغلوبین شاد از شکست خود
که حکیمانه به فردای بد تر از امروزشان می بالند
که حکیمانه به فردای بد تر از امروزشان می بالند
من با تمام دردهای دیروز و امروز و فردایمان به دیدار سررسید جدید می آیم
من با لباسی که نیم اش را به دندان گرگ آویخته و نیم اش به رنگ کبودی آسمان روزگارم است، صادقانه به بزم تو رقص خواهم کرد
گمان نمی برم که معنی واژه ها عوض شوند در افکار دفتر نو
باری بگو به من کلامی جدید در فصل تازه ای که از شیپورها گَرده می افشانند
تاریکی خانه می شود به معجزه ات مغلوب؟
تیر امید برای قلب پر از بیم ، از کمان چشمهایت انتظار خواهد رفت؟
گلدان خشک دلم را شور آبه ی شبهایم به سر می رسد اینبار؟
گمان نمی برم این سال نو ، نوتر ز سال قبل باشد
نمی تواند بود..
2015/01/01
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر