پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

چند شعر کوتاه / حمیدرضا رحیمی


به نظر نمی آید
که گـُم شده باشی!
جای پای عبورت
در سطرِ هفتم آن صفحه ای
که کاکـّل به باد سپرده است،
هنوز پیداست.



بی آزار
  
نه دشنه دارد
نه چنگ و دندان
نیش هم نمی زند!
من تنهائی را هیچگاه
مسلّح ندیده ام!...

محو
...چقدر
کوچک شده ای ،ای بزرگ!
دیگر تمیز نمی دهم ترا
از بوته ای که
در آن سوی دور دست، باد
جابجا می کند.!

***
راستی، من
منِ کوچک ،
چگونه به نظر می رسم
از این فاصله ی مهیب؟...

نشانی


به نظر نمی آید
که گـُم شده باشی!
جای پای عبورت
در سطرِ هفتم آن صفحه ای
که کاکـّل به باد سپرده است،
هنوز پیداست.
به نظر نمی آید
که گـُم شده باشی!

***
دهانِ کتاب
مثل یک خمیازه ی طولانی
که از کشاله ی دردی
عبور می کند
نیمه باز مانده است
و تو هم چنان
در تنهائی شلوغ خود
پرسه می زنی
اما به نظر نمی آید
که گـُم شده باشی!...



هیچ نظری موجود نیست: