پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه

از رستم التواریخ (۸) / کتابخانه، عجایب خانه، فیل خانه، توحیدخانه شاه سلطان حسین صفوی / مسعود کدخدایی

رستم الحکما در این بخش، از بیست مکان نام می برد که در زمان شاه سلطان حسین صفوی برای نگهداری و انبارکردن ساخته بوده‎اند. شرح آن‎ها از زبان خودِ او بس شنیدنی است.


 "آن سلطان جمشیدنشان "کتابخانه"ای داشت شامل آثار همۀ مشاهیرِ کاتبان یعنی مجموعۀ آدابِ خطاطیِ استادِ کُل، جناب "اِبن مُقلَه"[1]که رحمت خدا بر او باد، مخترع خطوط هشتگانۀ نسخ و نستعلیق شکسته و ثلث و ریحان و رقاع و تعلیق و شکسته؛ و [نیز آثار] بخششپناهان و فردوسمکانان: استاد "یاقوت مستعصمی" و "آقا ابراهیم" و "میرزا احمد نیریزی" و "میر علی" و "میر عماد" و "شاه مسکین" و "رشید" و "شفیعا" و "خواجه اختیار" و امثال اینان که خدایشان بیامرزد.

[در این کتابخانه] بیشتر از حساب و شمار̊ قرآن‎های به خط جلی[2] و خَفی[3] با ترجمه و بی ترجمه، و دعاها و حدیث‎ها، و نسخه‎های بسیار بااعتبار از جمیع علوم و فنون، و رسم‎الحساب‎های مختلف و قصه‎ها و تاریخ‎ها و دیوان‏‎های شاعران، همه با کاغذهای ختایی و خانبالق و کشمیری، و همه با تذهیب و نقش و نگار و دلپسند، فراهم آمده بود.

آن پناهِ ایران "نفایس‎خانه"ای داشت پر از اسباب نفیس و ابزار مهم و ظریف، و اشیای گران‎بهای غریب و عجیب.

آن پادشاهِ والاگُهَر "جواهرخانه"ای داشت پر از جواهر رنگارنگ، یعنی یاقوت رُمّانی و الماس و زمرّد و لعل بدخشانی و زبرجد و فیروزۀ ابواسحاقی و جَزع[4] و یشم و عقیقِ یمانی و عین‎الهَر[5] و شجری[6] و شاخ‎ها و مرواریدهای گران‎بها و گرانمایۀ بسیار که هریک بی‎مانند بوده، از آن جمله یاقوت سرخ رمّانیِ درخشانی که آنرا "یاقوت مشعشع نوربخشِ اورنگ‎زیبی" می‎گفتند و آنرا "گوهر شبچراغ"، و "دُرّ شاهوار" نیز می‎خواندند.

قلندرِ صاحبِ علوم و فنون و دارای اجازه و ارشاد در همۀ امور و حرفه‎ها و صنعت‎ها، یگانه استادی̊ بر قطعۀ بلور شفافی̊ به وزن بیست مثقال اکسیر اعظم زده و آنرا پرداخته بود. این بلور، مدوّر و مسطح بود و در شبِ تار مانند شمعِ سوزان و مشعلِ فروزان بود.

در آن جواهرخانه مرواریدهای مدوّرِ منوّر به‎قدر گردکان و امرود، و به‎قدر تخمِ مرغِ خانگی که ماکیان باشد، و به‎قدر بیضۀ کبوتر، بسیار بود.

آن پناهِ امّت‎ها "عجایب‎خانه"ای داشت که اشیای عجیب و چیزهای غریب بسیاری در آن فراهم آمده بود. از جمله پوست مار سیاهی که بیش از بیست متر طول، و بیش از سه متر قطر آن بود، و پوست "سام ابرص" یعنی سوسماری که بیش از چهار متر طولش بود، در آن بود. چند کلۀ گوسفند در آن بود که بعضی شش، و بعضی هشت شاخ داشت، و کلۀ آدمی در آن بود که دو رو داشت، و به آن‏‎ها روغن‎هایی مالیده بودند که هرگز نمی‎پوسید.

در آن عجایب‎خانه چند ریگ با نقش شاخ و برگ، گران‎‏بها و معطر بود که چون بر آتش می‎نهادند و گرم میشد، مانند اسفند که بر آتش جستن کند، مانند تیر به‎جانب بالا جستن می‎نمود و تا گرم بود به‎جانب بالا میرفت و چون سرد میشد، به‎جانب زیر می‎افتاد و صدای عظیمی از آن برمی‎آمد که هرکس آنرا می‎شنید بی‎هوش میشد و آنرا "رَمل‎الصعود" می‎نامیدند. ریگ خوش‎نمای دیگری هم بود که چون کسی آن را در دست میگرفت و به حرارت بدنش گرم میشد، هر کسی را که بسیار دوست میداشت، به‎نظرش چنان می‎آمد که در پهلویش نشسته و با وی به بوس و کنار و شوخی و دست‎بازی مشغول است و با دقت تمام با وی آمیزش می‎نماید و چون آبش میآمد، آن سنگ مانند آتش دستش را می‎سوخت و آنرا می‎انداخت، و چون نگاه می‎نمود، آن صورت را نمی‎دید. آن ریگ را "رمل‎العشرت" می‎خواندند.

دیگر ریگ سفید رنگ موزونی بود که هرکس آنرا به‎دست میگرفت، همۀ عالم به نظرش مانند برف سفید می‎آمد و آنرا "رمل‎الابیض" می‎نامیدند.

دیگر ریگ سرخی بود که هر کس آنرا در دست می‎گرفت، همۀ عالم در نظرش سرخ می‎نمود و آن را "رَمل‎الاَحمر" می‎خواندند.

دیگر ریگ سیاهی بود که هر کس آنرا به‎دست می‎گرفت، همۀ عالم در نظرش سیاه می‎نمود و آن را "رَمل‎الاَسود" می‎خواندند.

دیگر رَمل زرد و موزونی بود که هر کس آنرا در دست می‎گرفت، همۀ عالم در نظرش زرد می‎نمود و آنرا "رَمل‎الاَصفر" می‎نامیدند.

دیگر رمل کبود رنگی بود که هر کس آنرا در دست می‎گرفت، همۀ عالم در نظرش کبود می‎نمود، و آن را "رَمل‎الاَزرق" می‎نامیدند. همچنین ریگ‎هایی به رنگ دیگر بود که مانند چهرۀ بوقلمون رنگارنگ می‎نمود و چون آنها را بر سینه‎ی شخص خفته می‎نهادند، هرچه در دل پنهان داشت، در خواب بر زبانش جاری میشد و بیان می‎نمود، و آنرا "رَمل مُتَلوّن" می‎خواندند.

پادشاه روم و ملوک فرنگستان و چین و ختا و هندوستان هر یک به شأن و آیین خود کشتیچه‎های با زینت̊ و موزونی با اَمثالِ این اشیاء و بی‎اندازه زیاد برایش فرستاده بودند که از حد نوشتن بیرون است و از دیدن آن‎ها عقل‎ها محو، و اوهام مات می‎گردید [و همۀ آنها] در این "عجایب‎خانه" بودند.

آن خلاصۀ سلاطینِ زمان را "داروخانه"ای بود که از همۀ داروهایی که به‎ندرت یافت می‎شود و به‎دست آوردنشان بسیار مشکل است، در آن داروخانه بسیار بسیار فراهم آمده بود. مانند مغز سرِ نهنگ و شیر و پلنگ و فیل و کرگدن و گرگ و یوز و کفتار و سگ و گربه و روباه و شغال و اژدها و افعی و اقسام مارها و سامِ ابرص و سوسمار و خارپشت و بوزینه و گاو کوهی که آنرا گوزن می‎گویند، و گور و عقاب و کرکس و باز و هما و شنقار و آهو و بز کوهی و گوسفند کوهی و طغرل و چرغ و شاهین و باشه و بحری و طاووس و بوقلمون و تذرو و کبک و طوطی و سبزقبا و درنا و بط و قاز و لک‎لک و اشتر و مرغ و زاغ و هدهد و بوم و جغد و بلبل و طرغل[7] و مرغ انجیر و سار و پرستوک و تیهو و درّاج و خفّاش و قبّره[8] و خروس و ماکیان.

همۀ اعضاء و اندام‎های این حیوانات، در آن داروخانه‎ی برکت‎نشان که در حقیقت دارالشفای هفت کشور بود، جدا جدا [نگهداری میشد]. نوشدارویی را بر کاغذهای لطیف کشمیری مالیده و خشکانیده و در صندوقی بر روی‎هم چیده بودند که آنرا با آب دهان تر نموده و بر هر زخم کاری که می‎چسبانیدند، تا روز چهارم صحّت و شفا مییافت.

آن رشکِ ملوکِ هفت کشور را "خزانه"ای بود مانند فلکِ پرستاره پر از زر و سیم سکّه‎ای و غیرسکّه‎ای که می‎توانست از آن تدارک چهل سالۀ لشکریان پیروزمند خود را بنماید.

آن جهان‎پناه را در همۀ بلاد و شهرهای ایران "انبار"هایی بود پر از غله و حبوبات که تا هفت سال سپاه و قشون وظیفه‎خورِ رکابی و دفتری او را کفایت مینمود، و اگر قحط و تنگ‎سالی روی میداد، همۀ اهل ممالک را کافی بود.

در عهد وی همیشه خوراکی̊ فراوان و ارزان بوده زیرا که آن عقل کل در زمان خود در امر زراعت بسیار ساعی، و در ذخیره نگاه‎داشتن بسیار حریص بوده، و در هر بلدی از قلمرو خود بلوک‎باشی امینِ کاردانِ معتبری مقرر فرموده بود که در کمال دقت متوجه امور زراعت می‎شدند.

همیشه در پی لایروبی نهرها و چشمه‎ها و قنات و احداث قنات‎های نو و احیای زمین مرده و آرام کردن مرزهای جدید بوده‎اند، و هرگز در زمانش مزرعه و کشتزاری ویران نشد و پناه میبرم به‎خدا! اگر چنین امری روی می‎داد، یک دیوان‎بیگی[9]داشت که در فنّ ریاست حُسن سیاست داشت و صاحبِ آگاهی و علم و بردباری و انصاف و حوصلۀ فراخ و نظم و امانتِ بسیار، و داری قوۀ تشخیص و روا کنندۀ حاجات بود. در مورد قواعدِ عدل و انصاف و حساب و کتاب سختگیر بوده و به فرمان آن رشکِ خسروان [منظور شاه سلطان حسین] آن بلوک‎باشی زنده پوست مقصر در امر زراعت را میکند و بر آن نمک می‎پاشید.

آن خسروِ جهان به‎فرمان را "جباخانه"ای[10] بود که استادانِ با مهارتِ شیرین‎کارِ بسیاری پیوسته در آن به ساختن ابزار و اسبابِ جنگ و جدال مشغول بوده‎اند.

او "سلیح‎خانه"ای[11] داشت پر از ابزار و اسباب رزم و پرخاش و جنگ و جدل مانند شمشیر و خنجر و کارد و تیر و کمان و سنان و رمح و ناوک و تُپّز و تبر و مضراب و دشنه و تفنگ و تپانچه و زره و چهار آیینه و خود و ساعدبند و تنوره[12] و برگستوان.

آن والانژاد را "رکیب‎خانه"ای[13] بود پر از زین‎ها و لگام‎ها و رکاب‎های زرّین و سیمین، بعضی جواهرنگار و بعضی ساده، و نیز یدک‎های مرواریددوخته، و جُل‎ها و کفل‎پوش‎های مفتول‎دوخته و زربفت.

آن شهنشاه را "صندوق‎خانه" ای بوده که از دارایی و اطلس و دیبا و کمخا[14] و پرنیان و قَصَب[15] و الیجه[16] و زربفت و قلمکار و اورنگ‎شاهی و بگرس[17] و ماهوت، و از هر گونه سقرلاط[18] و کتان و حریر و قطنی[19] و قماش‎های گوناگون دیگر، به‎قدر آرایش صد هزار نفر سپاه و لشکر در آن پر بوده است.
آن تاج‎بخشِ ملوکِ عصر خود "زَبل‎خانه"ای[20] داشت که هر زمان لباس‎های شاه و شاهزادگان و اهل حریم پادشاهی کهنه و پاره میشد، در آن می‎افکندند و هر هفت سال که می‎گذشت، جامه‎های زربفت و مفتول‎دوختۀ کهنه را از آن انبار بیرون می‎آوردند و به آتش می‎سوزانیدند و طلا ونقرۀ آنرا می‎گرفتند.

آن زُبدۀ ملوک را "قوش‎خانه" و "شنقارخانه[21]"ای بود پر از بازها و چرغ‎ها و شنقارها، طغرل‎ها و بحری‎ها و ترمس‎ها و شاهین‎ها و باشه‎ها و سایر اقسام قوش‎ها. و "تازی‎خانه"ای بود پر از سگانِ شیرگیر، پلنگ‎فرسا، نخجیرگیر، و آهوربا. و "فیل‎خانه"ای پر از فیلان مستِ منکلوسی. و "طویله و اصطبلی" پر از اسب‎های برق‎رفتارِ تازی‎نژاد و مَرکب‎های تیزتکِ صرصرکردارِ ترکمانی‎نهادِ کبود و کرن و سرخون و نیلی و سمند و ابلق و کهر و شبرنگ و قاراکهر. و "قاطرخانه"ای بود پر از استرهای بزرگ‎جثۀ رهوار و قاطرهای قوی هیکلِ بارکشِ بادرفتار. و "آشپزخانه"ای بود پر از اشتران بارِگران‎بردار و بختیانکوه̊ کوهان، مانند رعد در خروش. و باغی داشت به‎نام "طاووس‎خانه" که پر بود از طاووس‎های زرّین‎بالِ چترزنِ پرافشان، و تذروهای خوش رنگ و آب، و بوقلمون‎های رنگارنگ و خروس‎های خوشخوان و مرغ‎های نغمه‎سرای زیبا مانند بلبل و طرغل و طوطی و هزاردَستان و اشترمرغ و بَط و لک‎لک و قاز و هدهد و اقسام ماکیان. و "شیرخانه"ای داشت پر از شیر و ببر و پلنگ و سیاه‎گوش و یوز و خرس و بوزینه و کفتار و گرگ و روباه و شغال و گربۀ کوهی و موسوره و موش‎خرما و مار و افعی و سنگ‎پشت.

او را "توحیدخانه"ای بود پر از درویشانِ پاک سیرت و قلندران نیکو خصلت و صوفیان صافی ضمیر که شب و روز، با فغان و فریاد به ذکر نام‎های خدا مشغول بوده‎اند.

بر دانشمندان معلوم باد که وزیران و امیران و خان‎ها و رئیسان و عزیزان و اعیان و بزرگان و اشراف و باشیان و سرهنگان و نزدیکان آن درگاهی که با فلک اشتباه گرفته میشد، چنان از شراب غرور مست شده بودند که هر یک مانند فرعون و هامان[22] و قارون[23] دَم از جاه و جلال می‎زدند. از آن جمله "فتحعلی خان لگزی" که وزیر و اعتمادالدوله بود چنان از بادۀ ثروت مست، و دماغش از باد غرور و خودبینی پر بود که کوه را با کاه و خوشه را با خرمن بی‎فرق می‎دید و نسبت به دولت شاهنشاهی حرکتی نادرست از او سرزد که به صلاح‎دید بزرگان دربار، چشم‎های او را برکندند. بر در خانه‎ی وی، چنار بسیار سال‎خورده‎ای بود که بیش از بیست متر قطر آن بود و او در زمان بینایی، از فرط غرور آن را ندیده بود، و در وقت کوری پهلویش به چنار خورد و خشمگین گفت:
"این چه چیز است؟"
گفتند این چنار است.
با عتاب گفت: "کی این چنار به‎هم رسیده به درِ خانه‎ی من؟"
عرض نمودند عمر این چنار هزار سال بیشتر می‎باشد. به تندی گفت:
"ببُرید این چنار را."
فوری آنرا بریدند و هنوز جای آن بر سنگ‎فرش جلوی درِ خانه‎اش معلوم است و ظاهر می‎باشد.




[1] . "اِبْن ِ مُقْله، ابوعلی محمد بن علی بن حسین (حسن) بن عبدالله شیرازی (شوال ۲۷۲، ۳۲۸ قمری/ مارس ۸۸۶ ،۹۴۰ میلادی)، ادیب، خوشنویس، مبتکر و مبدع خطوط مختلف و وزیر عباسیان. ابداع و تنظیم خطوط ششگانه و اصول دوازده‌گانه خوشنویسی را به او نسبت می‌دهند که تحول عظیمی در سیر نگارش حروف به سمت خوشنویسی هنرمندانه به شمار می‌رود و نقطه عطفی در خوشنویسی اسلامی است.
ابن مقله در... سال ۲۷۲ه‍.ق در بیضا فارس متولد شد. این هنرمند توسط خلیفه عباسی المقتدر بالله به وزارت برگزیده شد. در سال ۳۱۸ ه‍.ق به‌دنبال سخن‌چینی و تهمت حسودان از مقام خود عزل شد. او از بغداد به زادگاهش فارس برگشت و تا سال ۳۲۰ ه‍.ق در آنجا ماند. پس از شورش مردم بغداد علیه المقتدر و پس از سقوط او القاهر بالله به خلافت رسید. در زمان القاهر، ابن‌مقله دوباره به وزارت رسید. چندی بعد بار دگر با تهمت‌های اطرافیان خلیفه او را از وزارت عزل کرد. 
پس از چندی باز مردم بغداد شورش کردند و القاهر را نیز از تخت به زیر آورده و در چشمانش میل کشیدند. بس از او پسرش با لقب الراضی بالله به خلافت رسید و ابن مقله باردگر به‌وسیله او به صدارت رسید ولی برای بار سوم از صدارت خلع و درنهایت پس از شکنجه و آزار درپی بدخواهی عده‌ای حسود، دست راست این هنرمند را از بدنش جدا کردند.  ولی چون الراضی پشیمان شده بود، دستور داد به مداوای او بپردازند، اما مداوا سودی نبخشید. پس نوشتن با دست چپ را تمرین کرد و حتی قلم را به آرنج دست راست می‌بست و می‌نوشت‌. گفته شده که او در این کار هم موفق گردید.ابن مقله در زمان خویش شهرت به سزایی یافت و نامش را در هر جا بتقدیس و تمجید می‌بردند". برگرفته از وبلاگ مرکز تخصصی خط.
[2] . خطّ جلی به خطی میگویند که حروف آن آشکار و خوانا باشد.
[3] . خطّ خَفی به خطی میگویند که حروف آن باریک و ریز باشد.
[4] . لغتنامۀ دیجیتالی دهخدا در باره جَزع نوشته است: "... سنگی است که در صلابت از دیگر سنگها برتری دارد... و از معادن عقیق در یمن استخراج میشود... در معادن عقیق هند هم یافت میشود و اقسامی دارد که کمیاب ترین آن معروف به جزع بقرانی است، که خطوط آن مستقیم و بدون کجی امتداد دارد. و صفحات آن از سه رنگ قرمز و مرجانی سفید و بلوری شفاف تشکیل شده که گاهی یک رنگ سیاه یا سبز یا زرد در بعض انواع آن وجود دارد و تمام رنگهای مذکورطبیعی است و آن که بجز سه رنگ اصلی داشته باشد کمتر یافت میشود..."
[5] . عَینالهَر یا چشم گربه نوعی سنگ است.
[6] . نام دیگر حجر شجری یا سنگ درختی، همان مرجان است.
[7] . کبوتر قمری.
[8] . چکاوک.
[9] . مأمور مخصوص اجرای احکام و قوانین در عهد صفویه که به بعضی از دعاوی هم رسیدگی میکرد. (فرهنگ عمید)
[10] . در زمان صفویه به جایی که در آن اسلحه میساختند، و امور تسلیحات و مهمات را نیز به عهده داشت، جبّهخانه یا جباخانه میگفتند.
[11] . اسلحهخانه.
[12] . گونهای زره است که پولکهای فلزی روی آن بزرگتر از پولکهای جوشن است.
[13] . محل خدمات مهتری و نگهداری رکابها.
[14] . لباس با نقش و نگار، که با رنگهای گوناگون بافته شده باشد.
[15] . نوعی پارچۀ ظریف کتانی.
[16] . نوعی پارچۀ راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافته میشود. (فرهنگ عمید)
[17] . نوعی پارچه که از آن کلاه و بارانی میدوختهاند.
[18] . سقرلاط یا سقرلات یا سقلاط، و یاسقلاطون گونهای پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی بوده که رنگهای سرخ و کبود را به آن تشبیه میکردهاند.
[19] . پنبهای.
[20] . زبالهدانی.
[21] . شنقار نوعی شاهین است و شنقارخانه جای نگهداری پرندگان شکاری بوده است.
[22] . هامان وزیر فرعون بوده است.
[23]. بنا به روایت قرآن قارون پسرعموی موسی است. او بسیار جاهطلب بوده و ثروت بیکرانی داشته که به آن میبالیده و مردم حسرت زندگی او را داشتهاند. سرانجام موسی او را نفرین میکند و بر اثر آن خدا زلزلهای پدید میآورد که قارون و خانه و گنج‎ش را نابود میکند تا مردم بفهمند که این دنیا بی اعتبار است و بهفکر پیدا کردن جایی در آن دنیا بیفتند.



6-از رستم التواریخ / شهوتسرای سلطان و زنانِ یک شبه / مسعود کدخدایی


هیچ نظری موجود نیست: