هیچ پرنده ای صدای دلم را
چنین نسرود که تو با آوازت!
تو بودی.
کسی بود که ستاره ها را
به مهتابی خانه فرا می خواند
و دریا را در یادها شناور می کرد.
چنین نسرود که تو با آوازت!
تو بودی.
کسی بود که ستاره ها را
به مهتابی خانه فرا می خواند
و دریا را در یادها شناور می کرد.
تو بودی.
کسی بود که کلاهش
به شاهبال سیمرغ آراسته بود
وآتشگردان آفتاب
در ایوانش می چرخید.
تو بودی.
کسی بود که پرنده را
مژدگان آواز می آورد
و شکوفه را
مهرگان بهار ان.
تو بودی.
کسی بود که بوسه اش
زخم سهراب می بوسید
و نگاهش
گیسوی گرد آفرید را
هاشور نقره می زد.
چشمهایت را که بستی،
ماه آبی شد
و چکاوک زمزمه اش را
درجویبار کوچک گم کرد.
سمرقند کابینت
که گیسویت
بوی جوی مولیان دارد
از آفتاب زیباترا،
خاتون!
وطن به نام تو می خواند.
بیست و یکم آگست 2014
۲ نظر:
خانم پرتو نوری علا؛ من متوجه عنوان شعر شما نمی شوم! ایا این لغت «سوگوار» هست؟
بله دوست ناشناس! این یک غلط تایپی بود که تصحیح شد. در ضمن شاعر این شعر من نیستم. آقای جهان آزاد است.
ارسال یک نظر