انتشارات ادیب، در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، امسال، کتاب "تولدی دیگر" فروغ فرخزاد را به همراه برخی دیگر از اشعار کتابهای قبلی اش، منتشر کرد.
جلد «تولدی دیگر»، نشر ادیب، دوشنبه، تاجیکستان، ۱۹۹۳
ترجمۀ شعر فروغ فرخزاد به خط سیرلیک
شهزاده
سمرقندی
"تولدی دیگر"
فروغ فرخزاد توسط انتشارات ادیب شهر دوشنبه، در سال ۱۹۹۳ منتشر شد و به این ترتیب
اولین مجموعه اشعار فروغ فرخزاد به دست فارسیزبانان سمرقند رسید. از این کتاب شش
هزار نسخه چاپ شده بود اما تنها حدود بیست شماره از آن توانست از مرزهای تاجیکستان
عبور کند و به دست ما، دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی (تاجیکی) در سمرقند
برسد.
"جمعه
همراه"، استاد ادبیات معاصر در دانشگاه دولتی سمرقند، کتاب «تولدی دیگر» را
برای دوستانش از دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، به سمرقند در ازبکستان آورد. جمعه
همراه تبدیل شده بود به فردی که بسیاری از دانشجویان «درسخوان» آن سال میخواستند
پیدایش کنند. تنها چیزی که از او میخواستیم این بود که بگوید کتاب را به چه کسانی
هدیه کرده است. من رفتم سراغ دانشجوی سال پنجم که یکی از افرادی بود که کتاب فروغ
را داشت. جمعه همراه اسم و آدرس او را به من داد. یادم هست گفت: «اون حتمی خوانده
و گذاشته کنار کتابهای دیگرش». کتاب را از همو با پرداختن نیمی از شهریه ماهانه
دانشگاهم خریداری کردم. گرانترین کتابی که تا آن موقع خریده بودم؛ مجموعه شعرهای
جادویی زنی از ایران که هنوز نمیشناختمش اما آوازهاش را شنیده بودم. بیش از
ده سال بعد وقتی ترک وطن میکردم این مجموعه یکی از کتابهایی بود که با خود آوردم
به لندن. دوستان ایرانی گفته بودند زیره به کرمان آوردی. اما این زیرهای نبود که
در کرمان لندن باشد. این مجموعه را هنوز با خود دارم (در عکس ببینید). اما خیلی
وقت است آن را با چشم دیگر میخوانم.
سه کتاب
فروغ در یک مجموعه
مجموعه
«تولدی دیگر» گرچه اسم اش نام دفتر معینی از فروغ است اما همان دفتر نیست. آن
کتابی که به این نام به دست ما فارسیزبانان آسیای میانه رسید بیش از صد نمونه
بیشتر شعر فروغ را از دفترهای مختلف او در بر داشت. این بیشترین تعداد اشعار فروغ
بود که تا آن زمان خوانده بودیم. اما با این که اشعار فروغ موج جدیدی را در طرز
تفکر ما از شعر و شاعری و جنسیت در شعر با خود آورد از شعر ایران در کل هنوز درک و
دانش کافی نداشتیم.
بیش از
یک سال بود که اتحاد شوروی از هم پاشیده بود اما دیوار آهنین هنوز به تمام نریخته
بود؛ دیواری که در ذهنهای ما بود که جای خود بماند. فروغ پنجرهای را باز کرده
بود که چشم ما با نور آشنا شود.
این
مجموعه گرچه مجموعهای از اشعار فروغ بود اما در برگیرنده سیر تحولات شاعری فروغ
نبود. تهیهکننده آن نعیمه قهاروا با سلیقه و انتخاب خود اشعار فروغ را آمیخته
کنار هم چیده بود. «تولدی دیگر»ی که ما در دست داریم با این که عنوان آخرین مجموعه
فروغ را دارد اما تنها دو – سه شعر بیشتر از مجموعه اصلی «تولدی دیگر» فروغ ندارد.
بیشترین قالب شعری که در این مجموعه سیریلیک از «تولدی دیگر» وجود دارد چهارپارههای
فروغ است که تاجیکان عاشقانه و مشتاقانه میخواندند و از بر میکردند.
به نظرم
نعیمه قهاروا مطابق علاقه و روحیه آن سالهای آسیای میانه تصمیم گرفته بود این
ترکیب از شعرهای فروغ را به طبع برساند. چون آمادگی ذهنی تاجیکان برای شعر نو اول
اینکه وجود نداشت و دوم اینکه مخالفت در برابر شعر نیمایی در اوج خود بود. برای
همین هم بود که شعر «وهم سبز»، «تولدی دیگر» و «آیههای زمینی» بین خوانندگان
تاجیک محبوبیت پیدا نکردند. آنچه که برای آنها چون آب به تشنگان رسیده بود
چهارپارههای فروغ بود و ورد زبانها میگشت و موضوع بحث و شب زنده داریهای
بسیاری از نسل ما شد.
قبل از "تولدی
دیگر"
اما این
اولین بار نبود که فارسیزبانان آسیای میانه با شعر فروغ اشنا میشدند. نشر اول
مجموعه «تولدی دیگر» در نیمه دهه ۱۹۷۰ در دوشنبه به چاپ رسیده بود. بهمنیار،
نویسنده سرشناس تاجیک، و مطلوبه شاه علی، روزنامهنگار تاجیک که در دهه ۱۹۷۰ در
شهر دوشنبه دانشجوی رشته ادبیات بود، چاپ اول کارهای فروغ را به یاد میآورند که
همین کار خانم قهارواست. پس چاپ سال ۱۹۹۳ بازنشر آن مجموعه است.
اما در
نشر دوم هیچ جایی اشارهای به نشر اول این مجموعه نمیرود و در نتیجه ممکن است آن
انتشار اول غیردولتی بوده یا درست ترش اینکه زیرزمینی منتشر شده است. بهمنیار
معتقد است که در آن سالها انتشار اشعار شاعران ایران در مجله و روزنامههای ادبی
تاجیکستان جسارت زیاد سردبیران را میطلبید که نه همه چنین جسارتی داشتند. او از
روزنامه «معارف و مدنیت» صحبت میکند که با سردبیری قهرمانزنی با نام بورینسا
بردیوا اداره میشد و خیلی چیزهای «نباید» را چاپ میکرد. ولی آن زمان در شوروی
چاپ کارهای شاعران و نویسندگان ایران جرم محسوب میشد.
در چنین
شرایطی که انتشار ادبیات ایران و افغانستان در رسانههای شوروی ممنوع و جرم بود
ارتش شوروی به افغانستان حمله کرد. در زمستان سال ۱۹۷۹. این جنگ ۹ سال طول کشید و
بیآنکه به نتیجه برسد به پایان رسید. اما این جنگ برای فارسیزبانان آسیای میانه
فرصتی را به وجود آورد که با همزبانان آن سوی دیوارهای آهنین دیدار کنند. هرچند از
دو خط مخالف. برگشتن هر سرباز شوروی به آسیای میانه به معنای افزایش دانش و اطلاع
مردم محلی با آن سوی دیوار آهنین بود. از دستگاههای پخش ژاپنی تا کاستهای موسیقی
و کالاهای خارجی. این تنها راهی بود که این اجناس میتوانستند وارد خاک شوروی شوند.
از این
راه بود که صدای احمد ظاهر و گوگوش به گوش مردم آسیای میانه رسید. نمیگویم فارسیزبانان
چون مردم غیر فارسیزبان نیز به این دو خواننده عاشقانه گوش میدادند. از مردم
ازبک و روس و قرقیز و قزاق که تقریباً همه در خانواده یکی را داشتند که در جنگ
افغانستان یا جان باخته بود یا با جامدانی از این هدایا برگشته بود. بزرگترین
هدیه این سربازان نوارهای موسیقی بود که همراه خود فرهنگ و هنر آن سوی دیوار را
آورده بودند و فیلتر آهنین «گلاو لیت» سانسور دولتی مسکو را دور زده بودند. از
ترانههای فروغ و سرودههای احمد ظاهر در برنامه جداگانه صحبت خواهیم کرد.
«گنه کردم
گناهی پر ز لذت»
چهارپارههای
فروغ زمانی به دست فارسیزبانان آسیای میانه رسید که جامعه به این نتیجه رسیده بود
که شعر یعنی همان غزلیات کلاسیک و دیگر هیچ. زبان فارسی تاجیکی در حدی تضعیف شده
و دور از ساختار فارسی خود شده بود که دیگر در برخی محلها آهنگ ازبکی و در محلهای
دیگر آهنگ روسی پیدا کرده بود. با چنین زبان تخریبشدهای نه میشد غزل سرود و نه
میشد به ساختار جدیدی فکر کرد. اما چهارپارههای فروغ که بر اساس وزن عروض و
قافیههای ساده و معمولی و از واژههای روزمره عبارت بودند جرقهای به چشم ما
آورده بودند. میشود! شده است! توانسته است!
اما فروغ
با اینکه ایده تازه آورد در برابر شعر نیمایی قرار گرفت و آن را بیشتر از پیش
تضعیف کرد. دیگر با این آشنایی و این اشتیاقی که با شعر فروغ در دل مردم آسیای
میانه افتاده بود شعر نیمایی هیچ وقت محبوب نشد و حتی میشود گفت که خوانده نشد،
البته تا زمانی که با سهراب سپهری آشنا شدیم.
فروغ در
دلها جا شده بود اما حزنی که اشعار او داشت دست و پا گیر شد. حزن مالیخولیایی (یا
به قول روسی ملانخالیکی) بین دانشجویان دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ موج زد. مطلوبه شاه علی میگوید:
«آنچه از فروغ دوست داشتیم آشکاربیانی او بود. میگفت «گنه کردم گناهی پر ز لذت» و
ما با اینکه گناه نکرده بودیم شگفتزده شدیم.» چگونه زنی مسلمان و فارسیزبان میتواند
بر روی مردم و جامعه اقرار شود که گنه کرده و چه گناهی!
عاشقان
زمان زبان نداشتند تا زمانی که فروغ آمد و زبان آنها شد. در تمام گوشه و کنار
خوابگاه دانشگاه جفت جفت عاشقانه فروغ میخواندند و اشک میریختند. حس تنهایی از
ما رفته بود و احساس میکردیم که فروغ با ماست. شعرهای فروغ دست به دست و دفتر به
دفتر نوشته میشد. امید دربندی، یکی از دانشجویان اوایل دهه نود در دانشگاه دولتی
سمرقند از فروغ و اولین آشنایی خود با اشعار او میگوید: «من قبل از اینکه وارد دانشگاه
شوم با فروغ آشنا بودم. خواهر بزرگم در دوشنبه در سالهای دهه هفتاد دانشجو بود و
دفتری داشت که با دستخط خود اشعار فروغ را یادداشت کرده بود. دفتر بزرگی بود. من
ان دفتر را از یاد کرده بودم.»
امید
دربندی اکنون روزنامهنگار مقیم سرخان دریا در ازبکستان است. میگوید در سمرقند
زمان دانشجویی کنار پنجرهای ایستاده بودم در کنار دختری که عاشق هم بودیم. زمستان
بود و شروع کرد نرم-نرم برف باریدن. بنا خواست این شعر فروغ را بخوانم:
"پشت شیشه برف میبارد / در سکوت سینهام دستی /دانۀ اندوه میکارد / مو سپید شدی آخر ای برف / تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم
باریدی ای افسوس / بر سر گورم نباریدی….."
فروغ
سراینده هستی و عشق بود و برای هر یک از جوانان دهه نود سمرقند مصرعی و بیتی داشت
که لحظه ما را پررنگ و به یادماندنی کند. دلشاده فرهادزاد یکی دیگر از دانشجویان
آن سالها و از دارندگان نسخهای از مجموعه “تولدی دیگر” میگوید: «ما از فروغ
زیستن را آموختیم و حتی صاحبنامترین شاعران ما نیز تحت تاثیر اشعار او قرار
گرفتند.»
دلشاده
از فرزانه خجندی نام میبرد که به عنوان فروغ تاجیکان معروف است.
"ازدحام کوچه خوشبخت"
در مقدمهای
که در مجموعه «تولدی دیگر» سال ۱۹۹۳ آمده میخوانیم از فروغ دو رمان نیمه تمام و
دو فیلمنامه ناتمام و چندین نقاشی نیز باقی مانده است. اما این بخش از زندگی او
برای تاجیکان ناشناخته است. مطلوبه خواجهیوا، استاد دانشگاه خجند که زندگی نامه
فروغ را به عنوان پایان نامه خود کار کرده و سپس آن را به صورت کتابی منتشر کرده
است، میگوید ما تاجیکان هنوز فروغ را به طور باید و شاید نشناختهایم.
"شکوفه اندوه"
عنوان زندگی نامه فروغ است که مطلوبه خواجه ایوا در خجند منتشر کرده است. این کتاب
مجموعه مقالههاییست که در باره فروغ در ایران و تاجیکستان منتشر شدهاند. خانم
خواجه یوا میگوید دانشجویان امروز دانشگاه خجند نیز همچنان فروغ را عاشقانه
مطالعه میکنند.
او میگوید:
«همیشه به شاگردان خود این شعر فروغ را میخوانم که بسیار کوتاه وبسیار زیباست:
"من از نهایت شب
حرف میزنم / من از نهایت تاریکی / و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به
خانه من آمدی / برای من ای مهربان «چراغ» بیاور / و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم"
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم"
فروغ
برای زنان تاجیک اگر تاثیری داشته میتواند این باشد که در جامعه پدرسالار ناگزیر
از غم و اندوه و رنج در امان نیستیم اما چه بهتر که از غم و اندوه خود با زبان
ساده و روزمره خود حرف زنیم، پشت پرده اندوه پنهان نمانیم. اگر قرار است در چیزی
پناه ببریم بگذار آن عشق باشد.
سالهای
فروپاشی بود و عواقب آن گنگ و ناروشن و آمیخته به گیجی. یک روز بعد را نیز حتی نمیتوانستیم
حدس بزنیم تا برنامهریزی کنیم. در این گونه روزها بود که از فروغ یاد گرفتیم تا
با صدای بلند در خیابانهای شبانه شهر سمرقند رو به آسمان با زبان مادری و زبان دل
فریاد بزنیم:
از
تنگنای محبس تاریک
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه.. ای خدای قادر بیهمتا
یک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه.. ای خدای قادر بیهمتا
یک دم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر