محمد مهدی
خرّمی، پژوهشگر ادبی و مدیر مؤسسه مطالعات ادبیات فارسی در آمریکاست. به تازگی
کتابی از او با نام «نیرنگ ادبی و ادبیات داستانی معاصر فارسی: چه کسی داستان ایران
را مینویسد؟» توسط انتشاراتی «روتلج» (Routledge) که در لندن و نیویورک دفتر دارد به چاپ
رسیده است.
خرّمی معتقد است: «در ایران امروز، آوانگاردترین، تازهترین، و شاید
بتوان گفت جذابترین رویدادهای ادبی در بخشهای نیمهپنهان، و گاه حتی در حاشیهها
و مکانهای پنهانِ جامعه رخ میدهند.»
فهیمه فرسائی
آموزش
ادبیات معاصر ایران در برنامههای درسیِ دانشگاههای آمریکا، از جایگاه ویژهای
برخوردار نیست. در برابر، شمار کتابهای مرجع برای تدریس این نوع ادبیات به زبان
انگلیسی چشمگیر است. این آثار هر چند با اهداف و رویکردهای متفاوتی تدوین شدهاند،
ولی اغلب از یک دیدگاه مسلط متأثرند: نگرش "نئواورینتالیستی".
این نوع نگاه،
ادبیات را بستری برای شناخت جامعه و روابط و مناسبات آن میداند. پژوهشگرانی که
به این دیدگاه باور دارند، این و آن رمان یا داستان کوتاه نویسندگان ایرانی را هم
هنگامی مورد توجه قرار میدهند که بازتاباننده شرایط حاکم بر این جامعه باشند.
نتیجه کار تاکنون، به گفته محمد مهدی خرّمی، استاد زبان و ادبیات دانشگاه نیویورک،
چیزی جز «تکرار مکررات» نبوده است: «به این خاطر اکثر رسالههای ادبی در مراحل کارشناسی
ارشد و دکترا، حرفهای صدها بار تکرار شده را تکرار میکنند که مثلاً هدایت با
دیکتاتوری رضا شاهی میجنگید، یا گلشیری چهرۀ استبداد درونی شده را به نمایش میگذاشت
و اهمیت کار سیمین دانشور هم در برخوردش با امپریالیسم انگلیس بود."
شیوه "جهانشمول"
این رویکرد نه
تنها در سطح دانشگاهی، بلکه در بازار آزاد نشر و نقد کتاب نیز، جریان اصلی است و
در کشورهای اروپایی، از جمله در آلمان هم به تنها روش بررسی اینگونه متنها تبدیل
شده است. به عنوان مثال در نقدهایی که درباره آثار فارسی منتشرشده به زبان آلمانی
در اغلب رسالهها و رسانهها به چاپ میرسد، ادبیت یا شکل و تکنیک این کارها کمتر
به عنوان کلیدی برای کندوکاو در متن، مورد توجه قرار میگیرد. گاه هنگامی که در
بهترین حالت، به ساختار این و آن اثر اشاره میشود، برای برجسته کردن ظرفیت القایی
آن در انتقال شناسه های اجتماعی و سیاسی آن است. دلیل این امر، به گفته اورزولا
مرتس، منتقد روزنامهی معتبر «تسایت»، چاپ هامبورگ در «نخنما شدن و ملال آور
بودن» این شیوههای ادبی است.
این کارشناس
ادبیِ نام آشنا در نقدی (در تاریخ هشتم ژوئن سال ۲۰۱۰) درباره ترجمه آلمانی رمان
«یک داستان عشقی سانسور شده از ایران» نوشته شهریار مندنیپور، با اشاره به اینکه
«ایدههای آنی هزلآمیز رمان بهگونهای تحریککننده با لحنی آرام با خواننده در
میان گذاشته میشود»، به تجربههای نویسنده که «خود فشار دردآور سانسور را در
طولانیمدت» تحمل کرده میپردازد و مینویسد: «این رمان از شیوهها و روشهای ادبیای
سود برده است که ما به خوبی آنها را میشناسیم، در قرن بیستم به آنها عنوان پستمدرن
و ساختارشکن دادهایم و از خواندنشان خسته شدهایم. ما همواره این نکتهها را که
این روشها تهی، بیمحتوا و به جریان اصلی در ادبیات بدل شدهاند، مورد انتقاد
قرار دادهایم و فرسایش آنها را تجربه کردهایم."
اورزولا مرتس،
سپس به جنبههای مثبت انتقال پیام سیاسی رمان میپردازد و در تحسین آن مینویسد:
«اکنون خوشایند است که ببینیم وقتی نیروی ضرورتهای سیاسی در این تکنیکها و شیوههای
نگارش دمیده میشود، آنهاچگونه دوباره زنده میشوند."
"ادبیت" اثر
مهدی خرمی که در
ضمن مدیریت مؤسسه مطالعات ادبیات فارسی در آمریکا را نیز بر عهده دارد، برای طرح
جلوههای دیگری از رویکرد ادبی به آثار مدرن فارسی بهتازگی دست به انتشار کتابی
زده است با عنوان «نیرنگ ادبی و ادبیات داستانی معاصر فارسی: چه کسی داستان ایران
را مینویسد؟» این کتاب در انتشاراتی "روتلج" (Routledge) که
در لندن و نیویورک دفتر دارد، به چاپ رسیده است.
نویسنده در این
کتاب که از سه فصل اصلی با زیرعنوانهای متعدد تشکیل شده، کوشیده است بیشتر به
«ادبیت کار»، به فرمها و شگردهای ادبی اثر بپردازد تا به جلوههای منعکسکننده
مقولات سیاسی و اجتماعی آن. کتاب پیشین خرمی که به انگلیسی با عنوان «بازتاب سنتهای
کلاسیک در ادبیات داستانی مدرن ایران» منتشر شده بود و به فارسی به نام «نقد و
استقلال ادبی» به چاپ رسیده، با بهرهگیری از همین رویکرد نگاشته شده است.
خرمی
در این آثار، شیوهای متأثر از دیدگاه «فرمالیستهای روس» را در پیش گرفته که
معتقد بودند در متن آثار ادبی باید بهطور کلی در جستوجوی ادبیت آن بود. پیش از
آغاز این جنبش که بر پایهی نظرات بوریس آیخنباوم، ویکتور اشکلوفسکی و رومن
یاکوبسن شکل گرفت (اگر بخواهیم از دیگران نام نبریم) آثار ادبی اغلب از دیدگاههای
روانشناسی، تاریخی یا جامعهشناسی بررسی میشدند. این ریختشناسان ولی کوشیدند با
تنظیم سازههای مکتب فرمالیستی، هویت اصلی اثر ادبی یا ادبیت آن را به مرکز
کندوکاوهای خود بدل کنند.
پایهگزاران این مکتب بر این باور بودند که در یک کار
ادبی «شکل» تعیینکننده است. چون اغلب موضوعها و تجربههای مطرحشده در این و آن
اثر، پیشتر از سوی دیگر هنرمندان به تصویر کشیده شده است و آنچه کار یک نویسنده
مشخص را از آثار دیگران متمایز میسازد، فرمی است که او برای طرح تجربه و موضوع
کار خود برگزیده است. به نظر این ساختارشکنان، کشف ویژگیهای شکلی این و آن اثر
در مقایسه با آثار دیگر ادبی، وظیفه هر منتقدی است.
"فرمالیستهای روس"،
از سوی دیگر برای جلوگیری از انتساب هر اثر "ساختارشکنی" به این مکتب،
سازهی "موقعیتهای امروزی" را نیز به عنوان جزئی از موازین آن مطرح
کردند. عنصر "موقعیتهای امروزی" به "فرآیند جابهجاییهای اجتماعی"ای
اشاره دارد که در متن آن، آثار ادبی آفریده شدهاند؛ در واقع شرایط و بافت سیاسی ـ
اجتماعیای که به شکلگیری حرف و تجربهی هنرمند انجامیده است.
از روایت زندان
تا روایت خود
خرمی
با توجه به گفتمانهای ادبی و غیرادبی و برای کشف اینکه «چه کسی داستان ایران را
مینویسد؟» از این «راهنمای نقد ادبی» سود برده و از ابتدا هم مدعیان این تاریخنویسی
را مشخص کرده است: در یک سو، جمهوری اسلامی و قلم بهدستان خودی نظام قرار میگیرند
و در سوی دیگر نویسندگان غیرخودی و آثار آنها. روایتهای گروه نخست، به طور
آشکار یا نهان چارچوب گفتمان رسمی را تعیین میکنند؛ چالش نویسندگان گروه اول و
دوم در فصل یکم که «از گزارشهای زندان تا ادبیات زندان» عنوان دارد، بررسی شده
است.
در فصل دوم با تیتر «بازنویسیهای ادبیِ تاریخ» آثاری معرفی میشوند که
ابعادی تازه به این چالش میافزایند و سازههای نمونهوار ضدگفتمان را جا میاندازند.
ادامه این خط پژوهشی در فصل سوم که «فضاهای ادبی فردی: موقعیتهای غیرگفتمانی»
عنوان دارد، به آثاری میرسد که در آنها جنبهی غیرگفتمانی متن و فردیت خلاق
نویسنده برجسته میشود. در اینگونه آثار، واقعیت یا وجوهی از آن، در تعریفهای
فردی خلاصه میشود.
در
واقع خرمی در هر فصل، گفتمانهای رسمی و مسلط ساخته دست جمهوری اسلامی را به
عنوان «موقعیتهای امروزی» مبنا قرار میدهد و با اندارهگیری فاصله نویسندگان و
روایتهای آنان تا این مبدأ و کندوکاو در ادبیت اثر، ظرفیت تاریخنویسی ادبیات
مدرن ایران را در بوتهی آزمایش مینهد.
شواهد ادبی در
فصول سه گانه
موافق
این شیوه، در فصل یکم نه تنها شرح همهسویهای از شرایط اجتماعی ـ سیاسی و
ایدئولوژیک زندانهای جمهوری اسلامی برای فراهم آوردن زمینه درک این نوع ادبیات
ارائه شده، بلکه اصول «نظام کیفری اسلامی در ایران» و «زندان و روایت زندانیان از
قرآن» هم بهگونهای کامل و جامع توضیح داده میشود. نویسنده، سپس بر زمینه این
وجوه تئوریک، به چگونگی پیاده کردن آنها در سیاهچالهای رژیم کنونی که نام
«دانشگاه» بهخود گرفتهاند، میپردازد و با عنوانهایی مانند فرایند «قبولاندن در
زندانهای جمهوری اسلامی»، «کودکان زندان» ، «ادبیات زندان و پسزمینه آن»،
«دوزخیان بهشتی»: «ظهور یک ضدگفتمان و نظایر آن» به بررسی همهجانبهی این پدیده
میپردازد. در این بخش همچنین داستان «دوزخیان بهشتی»، نوشته علی عرفان که این
ویژگیها را به نمایش میگذارد، به عنوان «شاهد ادبی واقعیت زندان» بررسی میشود.
در
فصل دوم، بازنویسیهای ادبیِ تاریخ در مرکز تجزیه و تحلیلهای خرمی قرار دارد. او
در این بخش، از جمله به شرح و بسط تئوری پسااستعمارگرانهی هومی بهابها میپردازد.
این فصل با اعلام این باور آغاز میشود که «تاریخ را فاتحان مینویسند» و با
کالبدشکافی درونمایههای جعل شده تاریخ درباره جنگ ایران و عراق و نبرد کربلا
(اگر اسطورههای جعلی را در نظر نگیریم) ادامه مییابد.«شکلگیری ضدگفتمانهای
ادبی در عرصۀ رئالیسم جادویی»، بخش دیگر این فصل است که در آن بهویژه دو کتاب
«تپههای کبود» و «مونس و مُردخای»، نوشتهی رضا جولایی را به نقد میکشد. در اغلب
آثار جولایی، مرگ و رویارویی انسان با تیرگیهای درون خود در فضاهایی خوفناک تصویر
شدهاند. خرمی در بررسی خود، به ویژه بر این جنبهها تکیه میکند.
در
فصل سوم، روایتهایی که فردیت خلاق نویسنده را به نمایش میگذارند و از درگیری
آشکار یا نهان با گفتمانهای مسلط میپرهیزند، مورد بررسی قرار میگیرند. این آثار
فاقد ویژگی «گفتمانی بودن» هستند و در متن خود از کلانروایتهای تاریخی فاصله میگیرند.
در این بخش کارهای مشفق کاظمی، شمیم بهار، صادق هدایت و شهرنوش پارسیپور و دیگران
از نظر ادبی کالبدشکافی شدهاند. به نظر خرمی: "همگراییِ غیرگفتمانیبودن و
تأکید بر روایتی فارسی از ادبیت را میتوان در بخش بزرگی از نوشتههای مدرنیستی
ایران یافت."
جنایت
علیه ادبیات
"جنایت علیه ادبیات"،
دشواریهای پژوهش ادبی و دستیابی به اینگونه کارهای مدرنیستی به سادگی صورت
نگرفته است. نویسنده در مقدمه کتاب به این دشواریها اشاره میکند و سانسور و
تحریف رویدادها را از موانع تعیین کننده در این راه میداند: "گمان دارم که
در صدسالهی گذشته هرگز آمیزهی سانسور یا حذفِ غیرخودی و تبلیغِ خودی با چنین
شدت ایدئولوژیکی به عمل درنیامده است. به دلیل این نبرد همهجانبه، امکانات برقراری
ارتباط با آن دست از رویدادهای ادبی که رژیم بر آنها مُهر ممنوع نزده باشد، بهشدت
محدود شدهاند."
با
این حال خرّمی معتقد است: "در ایران امروز، آوانگاردترین، تازهترین، و شاید
بتوان گفت جذابترین رویدادهای ادبی در بخشهای نیمهپنهان، و گاه حتی در حاشیهها
و مکانهای پنهانِ جامعه رخ میدهند."
تحریف
رویدادها و واقعیتها نیز یکی از مواردی است که کار بررسی آثار مدرنیستی در ایران
امروز را با دشواری رو به رو میسازد. به گفتۀ خرمی بسیاری از اسنادی که شاید میتوانستند
گفتمان رسمی امروزِ انقلاب را «از سکه بیاندازند»، در تصفیهای بزرگ از میان رفتهاند.
او به عنوان نمونه از برخی از سخنرانیهای مسئولان دولت موقت یاد میکند.
خرّمی
در پایان کتاب ۲۵۰ صفحهای خود نتیجه میگیرد: "در واقع، با توجه به ابعاد
گستردهی پیامدهای ویرانگر سیاستهای جمهوری اسلامی در حوزههای گوناگون ادبیات –
نویسندگی خلاق، نقد ادبی، مطالعات ادبی، آینده سنت ادبی فارسی، آموزش نسل آینده
نویسندگان و پژوهشگران، و غیره- نامعقول نیست اگر جنایت علیه ادبیات را نیز به
رزومهی دولت بیافزاییم."
برگرفته
از سایت رادیو زمانه
۱۷ دی ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر