سطح
روزمرۀ زندگی فریب دهنده است. در کوچه و خیابان، در مدرسه و اداره، زندگی روال
ساده، شفاف و دلپذیر خود را دارد. رهگذاران مرتب و مؤدب، گاه خندان و گاه گرفته،
به دنبال کارهای خود روانند.
فروشندگان مغازه، کارکنان اداره ها و شاگران مدرسه
همه سرگرم کار خود هستند. در تماس با یکدیگر می گویند و می خندند و کارهای خود را پیش می برند. ولی در سطحی دیگر اموری دیگر در جریان هستند. کسی از
این آدمها دوستی یا خویشاوندی را از دست داده و ذهنش درگیر درد آن حادثه است؛ کسی
با بیماری ای مخوف یا عجیب و غریب درگیر است؛ کسی چاقوئی در جیب دارد تا چند لحظه
یا چند ساعت دیگر معشوقه ای گریخته، رقیب یا دشمنی را بکشد؛ کسی در آتش عشقی نابهنجار می سوزد؛ و کسی فرزندی را نه همین دیروز که چند وقت پیش از دست داده ولی
همۀ زندگیش چه اکنون و چه بعد از این پیرامون آن رخداد، آن فقدان، می چرخد. ما همه
با سطح اول زندگی آشنا هستیم ولی در سطح دوم که بسیاری با آن بیگانه هستند زندگی
دارای چه ساختار و روالی است؟ در درون آدمها، به ویژه به گاه درگیری با مسائل
دشوار زندگی، چه می گذرد؟
اوگاوا و
دو سطح زندگی
یوکو
اوگاوا نویسندۀ ژاپنی، که در چند سال اخیر دو اثرش به فارسی ترجمه شده اند، شیفتۀ
بررسی رابطۀ این دو سطح و بررسی سطح دوم است.[۱] اوگاوا سطح اول را با زبانی ساده، موجز ولی بس زیبا و شاعرانه به
تصویر می کشد. در کارهای او سادگی و جذابیت این سطح زندگی فوری احساس می شود. ولی
اوگاوا در این محدوده درنگ نمی کند. او به سرعت به سراغ سطح دوم می رود. در این
محدوه حادثه بر زبان چیره می شود. دیگر نه نوشتار که حادثۀ تکان دهنده (شوک آور)
دارای جایگاه محوری است. ولی باز زیبائی کار او محسوس است. به هر رو، اوگاوا این
سطح را در خود به تصویر نمی کشد. او بیش از هر چیز دلبستۀ بازاندیشی و باز پرداخت
رابطۀ دو سطح با یکدیگر است.
خدمتکار
و پرفسور، زنی که کارهای خانۀ مردم را انجام می دهد از طرف شرکتش مأموریت پیدا می
کند به مردی کمک کند که دارای حافطۀ کوتاه مدت هشتاد دقیقه ای است. او پس از هشتاد
دقیقه هر چه را که پیشتر رخ داده فراموش می کند. عشق و شور او در زندگی ریاضیات
است و عجیب آنکه دانش و درک ریاضی او دست نخورده باقی مانده است. او که پیشتر
استاد دانشگاه بوده اکنون تنها است، بد جور زندگی می کند و به تدریج مشخص می شود
زندگی دردناکی نیز داشته است. زن خدمتکار از راه پسر کوچکش با مرد دوست شده و
درگیر زندگی او می شود. عشق پروفسور به ریاضیات ، مهربانی مراقبت-محور زن خدمتکار
که جز پسرش کسی را در جهان ندارد و عطوفت پسر سه شخصیت اصلی داستان را به یکدیگر
وصل کرده، پویائی رابطه و داستان را رقم می زند.
در کتاب انتقام: یازده داستان سیاه، هر داستان بر اساس حادثۀ سیاه تکان دهنده
ای همچون مرگ یا قتل تکوین می یابد. داستانها از یکدیگر مستقل هستند ولی به وسیلۀ
حضور برخی شخصیتها و جزیئات یک داستان در داستان دیگری به یکدیگر وصل می شوند.
پرداخت آغازین داستان اول کتاب فضای کلی کتاب را پی می افکند. راوی داستان که بعد
می فهمیم زنی است بعد از ظهر روزی آفتابی وارد قنادی ای می شود تا کیک تولدی بخرد.
کسی در قنادی نیست و او مجبور می شود صبر کند تا کارکنان مغازه پیدایشان شود. در
این فرصت مشتری دیگری وارد مغازه می شود و با او در گفتگو را باز می کند. زن راوی
به او توضیح می دهد که آمده تا کیک تولدی برای پسرش بخرد؛ پسری که همیشه شش ساله است.
پسر چند سال پیش مرده است ولی زن برای او هر سال مراسم تولد برگزار کند. پسر در
جائی پرت در یک یخچال گیر افتاده و آنجا خفه شده است. عجیب تر از این واکنش مشتری
دیگر است. او به زن می گوید خوش شانس بوده که آنجا را انتخاب کرده. کیکهایشان حرف
ندارد و پسرش حتما خوشش خواهد آمد.
در این
داستان و داستانهای دیگر کتاب انتقام،
اوگاوا شخصیت هایی را به تصویر می کِشد که به خاطر هیچ، به خاطر لحظه ای حسادت، حس
گذرای انتقام، شور خفیف و ناگهانی شهوی، می کُشند. ناگهان میمیرند یا در سکوت از
صحنۀ زندگی گم می شوند. با اینهمه، این انسانها، در اوج تجربۀ تنشهای زندگی، باز
درگیر جزئیات زندگی باقی می مانند. در این پس زمینه، اوگاوا مراسم آئینی زندگی
روزمره را با دقت و همچنین ظرافتی چشمگیر باز می آفریند. صرف غذا دور میز، آیبن
گفتگوی دو نفره و ضرب آهنگ زندگی در خانه، همه برای او مهم هستند. و این همه در
حالیکه در سطح دیگر حوادثی تکان دهنده در حال رویداد هستند یا رخ داده اند و
اثرشان بر جای مانده است.
در سطح
دوم، در اعماق زندگی، چه می گذرد؟ اوگاوا این سطح را بدون پیچیدگی و لایه های تو
در توی پنهانی می بیند. تفاوت دو سطح برای او مهم هستند. با بیانی تغزلی سطح اول
را به تصویر می کشد ولی با مراجعه به سطح دوم پویائی و جذابیت آثار خود را می
آفریند. سطح دوم برای او سطح احساس و شور است، سطحی که با فراز و نشیب خود انسانها
را دوست داشتنی، جذاب و اندوه برانگیز می سازد.
اعماق در
تفکر مدرن
در دوران
مدرن نویسندگانی همانند داستایفسکی، کافکا، پو و فاکنر ما را عادت داده اند تا این
سطح را پر راز و رمز، آکنده از مغاک، پیچیده و چند وجهی ببینیم. در آثار آنها،
درگیریهای درونی انسان که در زندگی روزمرۀ انعکاس می یابد حالتی انفجاری دارد و
خاستگاهای چند گانه دارد. این درگیری ها گاه ایدئولوژیک هستند، گاه حسی-احساسی؛
گاه هستیمندانه، گاه موقعیتی؛ و گاه روحی-روانی، گاه اجتماعی. به شکلی جدالی در
درون انسانها در جریان است، جدالی به عمق تاریخ و و روح و روان ترافرازندۀ انسان. اندیشمندان
مدرن نیز از شوپنهاور و نیچه گرفته تا مارکس و فروید بر عمق و پیچیدگی این سطح
تأکید نهاده اند. نزد شوپنهاور خواستی که از اعماق وجود انسان ریشه می گیرد و او
را پی در پی از شکستی به شکستی دیگر در می افکند از وجود انسان رخت بر نمی بندد
مگر آنکه پیروزی خود را با شکست انسان جشن بگیرد. پیروزی به گاه شکست و در اوج
شکست. با نیچه کینه بسان اخلاق وجود انسان را فرا می گیرد. پستی فرازش یافته در
ارزش. شکوه بر خاسته از حقارت. اعماقی که بی عمق است ولی در پنهان ماندگی، کتمان و
فریب عمقی دهشتناک پیدا می کند. برای سرآمدن این عمق بی معنا است ولی آنها درد و
رنجی را باید تحمل کنند که فقط از عهدۀ آنها با نگرش ژرفشان به هستی و زندگی بر می
آید.
مارکس که
از راه می رسد ناگهان همه چیز بُعدی مادی-اجتماعی می باید ولی چون این بُعد باید
در روح و روان انسانها پژواک یابد به اعماق راه پیدا می کند. از یکسو، از خود
بیگانگی ناشی از استثمار، فقر رنج کار را دامن می زند و ار سوی دیگر همان استثمار
شکوه مبارزه را. در این فرایندِ چند پارگی، حقارت و غرور، درد شکست و شکوه پیروزی،
جدال دو بدیل پیروزی به سان سرنوشت محتوم و مبارزه به سان یک انتخاب شکل می گیرد.
در آموزه های فروید اعماق وجود ابعادی بی حد و مرز با دالانها، لایه ها و سطح های
گوناگون پیدا می کند. از یکسو جدال خود، نهاد و فراخود را داریم، از سوی دیگر تنش
بین اصلها و رانه های گوناگون، اصل واقعیت و اصل لذت، رانۀ عشق و مرگ. اعماقی که
گاه همچون دهلیزهای وحشت تار و پود وجود انسان را در می نوردند و به جنون و
شیزوفرنی می کشانند.
درک
اوگاوا از اعماق
چون از
این اعماق، که در واقع فراز تفکر مدرن است، به در آییم، دشتستان نگارش اوگاوا را
پیش روی خود داریم. اینجا مینوی تاریخی آسودگی و یگانگی، سطحی متفاوت ولی باز
سازگار با دیگر سطوح زندگی را پیش روی خود نداریم. اوگاوا از دل پروژۀ مدرن برون
جسته است. با قتل، دیوانگی، سرگشتگی، جنون و زوال عقل نافش بریده شده است. در هر
نفسی هم درد و رنج مارکس-نیچه ای را دمیده و هم خنده و شادی رابله-باختینی را باز
دمیده است. شکوه بازسازی و تفکر مجرد و حقارت زوال وجود و فروپاشی شور زندگی را
تجربه کرده است. او روال سطح اول زندگی را هم می شناسد و هم باز می شناسد. می داند
آنجا نمی توان ساختار بنیادین را بازیافت. این روال نه فقط فریبنده نیست که با
تمام زیبائی ای که در آن می توان یافت پوچ و کسل کننده است. این در سطح دوم است که
می توان جذابیتی را در زندگی و سیر حوادث یافت. ولی او در این سطح، در اعماق، راز
آلودگی و پیچیدگی های متفکرین مدرن را باز نمی یابد. حدی از ابهام و ناشناختگی در
آن وجود دارد. خاستگاه مشخص و شفافی برای رویکردها، احساس و شور انسانها نمی توان
یافت. مشخص نیست چرا احساسی به شوری داغ تبدیل می شود، یا حسی شهوی شکل برخوردی
ویرانگر پیدا می کند و دانشی مجرد همچون ریاضیات آتش به جان انسانی دلزده از هستی
می افکند. ولی با اینهمه، برای اوگاوا، این رازی پیچیده نیست، واقعیت هستی و زندگانی
انسانها است.
در این
سطح دوم نیز اوگاوا، زیبائی و شکوهی می یابد که در سطح اول تشخیص می دهد و به ما
باز می نماید. در سطح دوم، در اعماق، نیز ظرافت و ضرب آهنگی مسحور کننده را نیز می
توان تشخیص داد. باید پیشداوری های اخلاقی و اجتماعی را به دور افکند تا آن ظرافت
و ضرب آهنگ را احساس و درک کرد. آنکه می کشد خود دهشتناک است و کارش دهشتناک تر،
ولی در فرایندی و در نهایت به قصدی این کار را می کند که شاید هیچ ارتباطی با
دهشتناکی کار نداشته باشد. کنش را باید باز شناخت و فهمید تا جهان درک شده و در
نهایت قابل زیست و تجربه شود. پیش داوری اخلاقی نه به فهم کنش کسی، چه دهشتناک و
چه به هنجار، یاری می رساند، نه جهان را فهم پذیرتر و جذابتر می سازد. باید زیر و
بم عشق پروفسوری رنجور، حقیر و سپرده شده به زباله دان حافظۀ هشتاد دقیقه ای به
ریاضیات را بازشناخت تا او را در ابهت و شأن خود فهمید و جایگاهی در جهان برایش
قائل شد.
بدون
تردید اعماق وجود انسان پیچیده تر و تاریک تر از آن است که در آثار اوگاوا به
تصویر در می آید. اندیشمندانی همانند نیچه، مارکس و فروید درکی دقیقتر و جامعتر از
آن به ما ارائه می دهند. نیچه و مارکس حتی گاه زیبائی این اعماق را در حد اوگاوا
به تصویر می کشند. اما آنچه کارهای اوگاوا را جذاب و البته نه جذابتر می سازد
احساس شگرفی است که او به جنبه تار و تیرۀ اعماق وجود انسان دارد. همدلی و همسازی
شاعرانۀ او با آنچه آنجا می یابد جالب و جذاب است. این را شاید بتوان در کارهای
دیگران یافت اما نزد او جنبه ای محسوس و شفاف پیدا می کند.
جهان
اوگاوا جهان انسانهای تنها، رنجور، شکست خورده و بیگانه با دنیای پیرامون خود است.
انسانهائی درگیر مسائل و مشکلات خود. جهان آنها شکننده است. هر آن ممکن است در هم
شکند یا با سقوط خود جهان زندگی کسان دیگری را در هم شکند. اوگاوا کوشش نمی کند
امیدی یا نوری به زندگی آنها قاچاق کند. او می خواهد ما را رو در روی واقعیت سخت
زندگی آنها قرار دهد. ولی آنگاه که او ضرب آهنگ و روال زندگی و سیر آنرا به تصویر
می کشد جنبه های روشن زندگی اینجا و آنجا می درخشند. این هم در سطح اولِ زندگی
روزمره و هم در سطح دومِ اعماق وجود رخ می دهد. در سطح اول لطف و گرمائی که یک
گفتگو یا یک شام را فرا می گیرد و در سطح دوم فوران عشقی را در رویداد یک قتل می
توان یافت. این همه البته نه از اعجاز جهان و سیر رخدادها که از اعجاز قلم اوگاوا ریشه
می گیرد. نور و امید از نوک قلم اوگاوا به جهان راه باز می کند. در آثار اوگاوا
حوادث وحشتناک کم نیستند ولی وحشتی که خواننده را به هنگام خواندن آثار اوگاوا فرا
می گیرد بیش از آنکه وحشت از سیر حوداث داستانها، از تنهائی ها، قتلها و مرگها
باشد، وحشت از آن است که اوگاوا قلم خود را ناگهان بر زمین نهد و دیگر ننویسد.
یوکو
اوگاوا،( انتقام، یازده داستان سیاه (کیهان
بهمنی، نشر آموت، تهران، ۱۳۹۳.
برگرفته
از سایت رادیو زمانه
۲۹ اسفند ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر