فرومیآیم از خیالِ برج وُ بارو؛
یک پله در میان، دوتا
یکی.
به زمین نخورم با سر
سَر نخورَد به سنگ.
نه، هر تورِ الوانی
صیدی نخواهد داشت؛
اسکلهها پُراند از جیغِ مرغانِ
دریایی
تا پارهپاره شوند تورها
و هیچ صیادی را صیدی نباشد.
اصلن فردا را تو آماده کن!
بِپّا مثل همیشه، دو
قدم، عقب نمانی
دستدست کنی، از دستات رفته
عقلات را پای فردات بریز
اِبنُالوقتهایی آمادۀ تورکردناند
فقط دست به آنها نزن
سنگ میشوی!
پرتو نوری علا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر