برای نخستین بار نیلوفر بیضایی،
کارگردان و نمایشنامه نویس ایرانی نمایشنامهای از پدرش را روی صحنه میبرد: «در
حضور باد» نوشته بهرام بیضایی درباره حرفهای بزرگ و قدمهای کوچک؛ «مضحکه»ای در
یک پرده. این نمایش با بازی فرهنگ کسرایی، بهرخ بابایی و منوچهر رادین در سومین
جشنواره تئاتر ایرانی در لندن روی صحنه میرود و سپس در آلمان، در شهر فرانکفورت
نیز دو اجرا خواهد داشت.
"در حضور باد"
بهرام بیضایی در پی پاسخیست برای این پرسش که تا چه حد حرف و عمل ما با هم میخواند. بهرام بیضایی نمایشنامه «در حضور باد» را در سالهای دهه ۱۳۴۰ نوشت و
آن را در سال ۱۳۴۷ در دفتر دوم «دفترهای روزن» برای اولین بار به چاپ سپرد. بعد از
انقلاب هم در سال ۱۳۸۲ شکل بازنگری شده این نمایش در «دیوان نمایش» بیضایی منتشر
شده است.
نیلوفر بیضایی: موضوع
«در حضور باد» بازنمایی پوچی، پسِ حرفهای بسیار بزرگ است.
به این دلیل «در حضور باد» را انتخاب
کردم که محتوای آن امروزیست. رفتار آدمهای نمایش و جدال آنها به رفتار و جدالهای
امروز ما در ایران شباهت دارد. این شباهت آنقدر زیاد است که گمان میکنی نمایش
همین دیروز نوشته شده. وقایع آن هم روزآمد است. مثل امروز که همه از دموکراسی و
حقوق بشر حرف میزنند، اما به آن عمل نمیکنند.
پیش از این نیلوفر بیضایی در سال ۱۳۹۰
نمایش «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد» درباره زندگی فروغ فرخزاد و طاهره قرهالعین
را روی صحنه برده بود. در آن زمان نیلوفر بیضایی در گفتو گو با رادیو زمانه به
این نکته اشاره کرده بود که از اجرای نمایشنامههای پدرش پرهیز دارد. او گفته بود
از همان جوانی که به تئاتر علاقمند شده راه خود را میجسته است. در کار تئاتر بین
او و پدرش حد و مرزی وجود داشته که هر دو به آن احترام میگذاشتند.
نیلوفر بیضایی:
گمان میکنم به مرحلهای رسیدهام که
میتوانم هر متنی را با حفظ استقلال خودم روی صحنه بیاورم. بهرام بیضایی با دیگر
نویسندگان فرقی نمیکند. او به هر حال یک نویسنده تأثیرگذار و از مهمترین
نمایشنامهنویسان معاصر ایران است. بدیهیست که خواسته باشم متنی از او را کار کنم
و در همان حال بیان و زبان مستقل خودم در تئاتر را در اجرای این نمایش به کار گیرم.
یک آدم دراز، یک آدم چاق و یک میانجی
در نمایش «در حضور باد» سه شخصیت وجود
دارد: یک آدم دراز، یک آدم چاق و یک میانجی. نمایش در میانه بحثی بین آدم چاق و
دراز درباره مفهوم «آشتی» و «اهمیت تفاهم» آغاز میشود. میانجی هم به تدریج وارد
گفتوگو میشود. همه در پی یافتن «مقصر» تناقضاتی هستند که به نظر آنها در جامعه
وجود دارد. هر یک تصور میکند از دیگری بهتر و انسانتر است. هر چه بحث داغتر میشود،
به همان اندازه برخورد آنها هم با هم خشنتر میشود.
نمایش با این گفتوگو آغاز میشود:
مرد چاق: ما ثابت میکنیم که دوستی با
آشتی رابطه مستقیم دارد.
مرد دراز: «زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند»!
مرد چاق: «بنیآدم اعضای یک پیکرند»! چه گفته معروفی. بله، با قلم زر باید نوشت!
میانجی: بفرمایید. خواهش میکنم بنشینید.
مرد چاق: (به میانجی) زحمت نکشید- (به مرد دراز) اول شما بفرمایید.
مرد دراز: خواهش میکنم.
مرد چاق: غیر ممکن است.
مرد دراز: اصلاً صحبتش را هم نکنید.
میانجی: بفرمایید. وقتی آشتی باشد، برای همه، همه جا هست!
مرد دراز: «زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند»!
مرد چاق: «بنیآدم اعضای یک پیکرند»! چه گفته معروفی. بله، با قلم زر باید نوشت!
میانجی: بفرمایید. خواهش میکنم بنشینید.
مرد چاق: (به میانجی) زحمت نکشید- (به مرد دراز) اول شما بفرمایید.
مرد دراز: خواهش میکنم.
مرد چاق: غیر ممکن است.
مرد دراز: اصلاً صحبتش را هم نکنید.
میانجی: بفرمایید. وقتی آشتی باشد، برای همه، همه جا هست!
اما به زودی کار گره میخورد:
مرد چاق: بله – اگر بخواهی خودکشی
کنی، میکشمت!
مرد دراز: چه غلطها – من دندانهایت را خرد می کنم!
مرد چاق: من حلقومت را اره میکنم.
مرد دراز: من مغزت را در حلقت میریزم!
مرد چاق: من با کمربند خفهات میکنم!
مرد دراز: من با سیم نقاله دارت میزنم.
مرد چاق: من پوستت را پر از کاه میکنم.
میانجی: شما را به خدا آقایان-
مرد دراز: چه غلطها – من دندانهایت را خرد می کنم!
مرد چاق: من حلقومت را اره میکنم.
مرد دراز: من مغزت را در حلقت میریزم!
مرد چاق: من با کمربند خفهات میکنم!
مرد دراز: من با سیم نقاله دارت میزنم.
مرد چاق: من پوستت را پر از کاه میکنم.
میانجی: شما را به خدا آقایان-
دیالوگها در این نمایش کوتاهاند اما
ضرباهنگ دارند.
نیلوفر بیضایی:
ریتم در کارهای تکپردهای اهمیت
دارد. از موسیقی و افکتهای صوتی استفاده کردهایم و برخی صحنهها هم با تصویر
شکسته میشوند که نمایش برای بیننده، تماشاییتر باشد بدون آنکه برای جلب نظر او
مجبور شده باشیم ریتم را مختل کنیم. تلاش کردهام از صحنهسازیهای آبستره استفاده
کنم با این قصد که تماشاگر را از دنیای روزمرهاش جدا کنم.
تئاتر و تبعید
«در حضور باد» با تحریفهای
بسیار بارها در ایران روی صحنه رفته است. نیلوفر بیضایی اما به متن اصلی وفادار
مانده است. امکانات تئاتر در تبعید بسیار محدود است. گروه تئاتر دریچه به سرپرستی
نیلوفر بیضایی از سال ۱۹۹۴ تاکنون بیش از ۱۵۰ نمایش را روی صحنه برده است.
نیلوفر بیضایی:
تئاتر تبعیدی فقیر است، چون در جای
خودش نیست. در این فضای پراکنده جهانی باید مخاطب خودش را پیدا کند، اصلاً مهمترین
وظیفه تئاتر ارتباط گرفتن است با مخاطب. عوامل کار هم پراکندهاند. به همین جهت
اصولاً سازماندهی یک پروژه تئاتری و گذراندن مراحل اجرا با تنگناهای مالی موجود
کار دشواریست. جور کردن وسایل صحنه، ارتباطها، تمرین و اجرا در جاهای مختلف.
لباسها. کارگاهها. همه اینها کار را دشوار میکند، اما به رغم این موانع موفق
شدهام یک تعهد حرفهای با بازیگران به وجود بیاورم.
«چهره به چهره در آستانه
فصلی سرد» درباره فروغ فرخزاد و طاهره قرهالعین، «خاطرات شاهدان یا چگونه انقلاب
نوههایش را نیز میبلعد» روخوانی نمایشی درباره حرکتهای اعتراضی سال ۱۳۸۸ در
ایران از زبان شاهدان عینی (به زبان آلمانی)، یک پرونده، دو قتل (به زبان فارسی با
زیرنویسهای آلمانی و سوئدی) از نمایشهاییست که در چند سال گذشته به کارگردانی
نیلوفر بیضایی روی صحنه اجرا شده است.
برگرفته از سایت رادیو زمانه
۲۷ تیر ۱۳۹۴
در همین زمینه:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر