پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه

سلسله بر دست در برج اقبال / شعر / پرتو نوری علا

پنج صبح در هفته، پنجاه هفته در سال
خورشيدم در آينۀ اتوبوس‌ها طلوع می‌کند
و هر روز در عدالتخانۀ قديمی
بر روی ميزی کوچک
در انتظار من است گلدانی از بنفشه صحرايی
يک جلد فرهنگِ انگليسی - فارسی 
مقداری خردهريز، و تَلی از احضاریه.

" سلسله بر دست در برج اقبال"

پنج صبح در هفته، پنجاه هفته در سال
خورشيدم در آينۀ اتوبوس‌ها طلوع می‌کند
و هر روز در عدالتخانۀ قديمی
بر روی ميزی کوچک
در انتظار من است گلدانی از بنفشه صحرايی
يک جلد فرهنگِ انگليسی - فارسی 
مقداری خردهريز، و تَلی از احضاریه.

بر ديوارۀ اتاقکم پونز خورده 
کارت پستالی
از شاخه گلی سپيد، در متن سياه؛
(وِلوِلۀ عشق ميان حروف پشتش).
سمتی ديگر
تصويری از مايا آنجلو، 
احمد شاملو 
نقشه فری‌وی‌ها
و برگردانِ شعری عاشقانه از پاز.

تمام روز پرونده‌های سرگردان
در ماشين کپی تکثير می‌شوند
و دل‌تپش‌های زبانم در رگِ بيگانه‌ترين الفاظ.

هر غروب، 
در بازگشت به خانه
پی‌گيرِ روزهای گم شدهام در لس آنجلس،
راه، بر عابرين می‌بندم
و از پليسِ گشت 
سراغ جوانیِ زنی را می‌گيرم
که در برج اقبال، سلسله بر دست داشت.


در خانه، ماشين پيامگير 

صدای عاشق را
 با آرزوی‌ِ
"صد سال به از اين سال‌ها"، می‌پراکَنَد؛
اشک‌هايم برگ سوختۀ ياس را
سيراب می‌کند.
و آن گاه، گردشی در کتاب‌ها
و شلال لباس‌ها

خواندن، نوشتن، پختن، 
تايپ کردن، شستن، ساييدن،
بافتن خاطرات؛ 

تار به تار، دانه به دانه،
جُو دانه زدن: 
يکی از رو، يکی از زير،

يک رَج، سرخابی 

يک رَج، به رنگ اندوه.

و شب که می‌شود 
تا رخوت  عادت، جانم را نپوساند
زیر درخشِ ماه
بافته
های کهنه را از هم میشکافم
و تن
پوشم را با نخی زرٌین
روانۀ فردا می
کنم.


برگرفته از مجموعه شعر "سلسله بر دست در برج اقبال"

هیچ نظری موجود نیست: