از
یار وُ از دیار، اگر
دور مانده ام
نوروز، در دیارِ دلم
ایستاده است
رضا مقصدی
نوروز، در بهارِ دلـم ایستاده است
این روزِ نو، کنارِ دلم ایستاده است
*
آغوشِ عاشقانِ درخشانِ روزگار
در سمتِ انتظارِ دلم ایستاده است
*
شعرِ زمان، بهجانِ درختانِ
شادمان
این بار، در گذارِ دلم ایستاده است
*
در امتدادِ شادِ سخنهای هفت سین
آن سینِ سازگـارِ دلم ایستاده است
*
خورشیدِ سرفرازترین فصلِ سبزِ ما
در ظـهرِ آبشـارِ دلم ایستـاده اسـت
*
در جشنوارهیی بهتماشای سیبِ
سُرخ
در گوشه یی، انارِ دلـم ایستـاده است
*
اینک چرا به خنده نخوانم سپیده وار
این سبزه، بی قرارِ دلم ایستاده است
*
با لهجه ی سپیدِ نیــاکانِ آبــی ام
نوروز، در مَدارِ دلم ایستاده است
*
معنایِ مهربانی ی مهتاب را ببین!
در متنِ مِهربار ِ دلم ایستاده است
*
از یار وُ از دیار ،اگر دور مانده ام
نوروز، در دیار ِ دلم ایستاده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر