امروز درِ باغ وحش باز بود
طوطى ها غزل مى ساختند
خر تار مى زد
شير با پرچم عكس مى گرفت
افشین بابازاده
امروز درِ باغ وحش باز بود
طوطى ها غزل مى ساختند
خر تار مى زد
شير با پرچم عكس مى گرفت
شتر حرفهايش را مى جويد
زرافه به پله هاى پيشرفت خيره شده بود
خرس مى رقصيد تا جدى بگيرندش
مار بدنبال آستين سياست باز مى خزيد
عقرب تهديد به خود كشى مى كرد
كوسه در حسرتِ ريشِ مذهبى خيالات مى بافت
قنارى خسته از تكرار، سكوت كرده بود
انتر با لوطى اش رمان مى نوشت
گرگ ضربان قلب با استعدادش را مى شمرد
روباه سر قبرها زار مى زد
كفتار زمين خريد و فروش مى كرد
موش روزنامه ها را مى جويد
فيل تاپاله تاپاله مصاحبه مى داد
لاك پشت هم مى گفت اينجو كه مى بينم آب از آب تكان نمى خورد
بيرونِ قفس ها، آدم هم آدم نمى شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر