پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ شهریور ۴, چهارشنبه

غزل از دست رفته‎ ها / شعر / علیرضا زرین


عمری گذشت وُشوق غزلها زدست رفت
کندو شکسـت وشهد عسلها زدست رفت

ما غرق  فــــکر بوس و کنار همیشـــگی
غـافل کـه وقـت راه عمـلها زدست رفت

میخواستیـم تـا که به اوجی سفر کنیــــم
پایـی نمـاند و حــس جبلها زدست رفت

مایـی که در مخـاطرهی عشق پــر زدیم
مانـدیم و بخـت باز اجلها زدست رفت

آغوش بر گشــاده  به سویــش شتــافتیم
از مـا بُرید و بـزم بغــلها زدست رفت

ای بیبدیل در گــذرِ صـحنههای عشق
آثـار نـاب شـــور بـدلها ز دست رفت

ای کاروان به سـوی کجا راه می بری
مقصد کجاست تاکه جملها زدست رفت

نقـــدی که داشتیــم به پایـــت نهاده شد
افســوس اعتبار محـلها ز دست رفت

آن آرزوی ما به تباهی بدل شده است
یا آن که کلّ  گنج اَملها زدست رفت؟

جزعشق وُجزامید به جانم نمانده است
زرین دگـر توان جدلها ز دست رفت


ژوییهی 2015
http://www.alizarrin.com/

هیچ نظری موجود نیست: