یکریز فریاد می کشد
تا هنگامی که دستی
شولایی سرخ
بر دوشَش نهد
تاجی از خار
بر سرش
شولایی سرخ
بر دوشَش نهد
تاجی از خار
بر سرش
شهبانوی یارانهای
آنَک می آید
با فریادهای پیاپی
و چشمهای آتشین
که چون دو شمعِ رو به مرگ
ناگهان گُر گرفته
پیش از این که سراپا بسوزد.
با فریادهای پیاپی
و چشمهای آتشین
که چون دو شمعِ رو به مرگ
ناگهان گُر گرفته
پیش از این که سراپا بسوزد.
رهگذران
از برابرش میگریزند.
مردی به ماشینش پناه میبَرَد،
زنی دست دخترش را میرباید
و به آنسوی خیابان میرود
و من در پناهِ درختی
با خود میاندیشم:
شاید قرصهایش ته کشیده
از روزی که فرماندار
تیمارستانها را بست
تا از بودجه بکاهد
یا رئیس جمهور، او را
"شهبانوی یارانهای" نامید
تا دشمنی برای مردم بتراشد*.
از برابرش میگریزند.
مردی به ماشینش پناه میبَرَد،
زنی دست دخترش را میرباید
و به آنسوی خیابان میرود
و من در پناهِ درختی
با خود میاندیشم:
شاید قرصهایش ته کشیده
از روزی که فرماندار
تیمارستانها را بست
تا از بودجه بکاهد
یا رئیس جمهور، او را
"شهبانوی یارانهای" نامید
تا دشمنی برای مردم بتراشد*.
با این همه
نه حتی یک چرخ دستی دارد
که پشتش سنگر بگیرد
نه همراهی که به او
دستِ یاری دهد.
ناگزیر
یکریز فریاد میکشد
تا هنگامی که دستی
شولایی سرخ
بر دوشَش نهد
تاجی از خار
بر سرش
و عصایی نئین
در دست راستش*.
نه حتی یک چرخ دستی دارد
که پشتش سنگر بگیرد
نه همراهی که به او
دستِ یاری دهد.
ناگزیر
یکریز فریاد میکشد
تا هنگامی که دستی
شولایی سرخ
بر دوشَش نهد
تاجی از خار
بر سرش
و عصایی نئین
در دست راستش*.
مجید نفیسی
۲۹ فوریه ۲۰۱۶
۲۹ فوریه ۲۰۱۶
* اشاره است به رُنالد ریگان فرماندار
کالیفرنیا و رئیس جمهور آمریکا با کارزارِ تبلیغاتیش علیه یارانه بگیران و بیچیزان.
* انجیل متی ۲۷: ۲۸-۲۹ در شرحِ به
چلیپا کشیدنِ عیسی مسیح.
“Welfare Queen”
Here she comes
With incessant shouts
And two fiery eyes
Which like dying candles
Have suddenly inflamed
Before they finally burn out.
Passersby
Change their direction.
A man takes refuge
In his car,
A woman grabs her daughter’s hand
And crosses the street,
And I shelter behind a tree
Thinking to myself:
Perhaps she ran out
Of her pills
The day the Governor
Closed mental hospitals
To cut the budget
Or the President
Called her “a welfare queen”
To make a public enemy.
And yet
She doesn’t even have a shopping cart
To make a barricade
Or a walking buddy
To give her a hand.
Thus
She shouts incessantly
Until a hand
Puts a red robe
On her shoulders,
A crown of thorns
On her head
And a reed cane
In her right hand*.
Majid Naficy
February 29, 2016
* Matthew 27:28-29.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر