پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۵ فروردین ۲۶, پنجشنبه

از رستم التواریخ (۹) / صنف‎ها و رؤسای اصناف در زمان صفویان / مسعود کدخدایی


چون دارایی و فرمانفرمایی آن سلطان جمشید نشان از بیست و پنج سال گذشت، گروه خرصالحان به افسانه و افسون در مزاج او رسوخ نمودند، و او را از شاهراه قانونِ حکیمانهی جهانداری بیرون کردند...


باش در ترکی به معنای سر است و باشی رئیس و بزرگ است و باشیان در زمان صفویان و قاجاریان رئیسان صنف ها بودهاند. در زیر شماری از این صنف ها را میبینیم که رستمالحکما فهرست کرده که خود مرجعی است گرانبها برای پژوهشگران. چنانکه او میگوید این باشیان از مال و منال و وضع سر و لباس، کم از مدیرکلها و رؤسای شرکتها و مؤسسات کنونی نداشتهاند، گیریم بهجای مارک های باس و گوچی و بیژن، مارک خلیل خانی استفاده میکردهاند. یعنی آیا آسمان، غیر از گه گاهی، همیشه در همه جا به همین رنگ نبوده است؟

ذکر عنوان های باشیان شهنشاهی که همه با عمامه های خلیل خانی و کفش ساغری و چاقشور و قلیان های کرمانی، و همه بر اسب های گرانبها سوار بوده اند.

عالیجناب مقدسالقاب:

آخوند ملا باشی، حکیم باشی، منجم باشی، کاتب باشی، شاعر باشی، کتابه نویس باشی، جرّاح باشی، سرکشیک باشی، ایشیک آقاسی باشی، قوریساول باشی، قوللر آقاسی باشی، نسقچی باشی، فراش باشی، توپچی باشی، زنبورکچی باشی، تفنگچی آقاسی باشی، چتردار باشی، جیقه بند باشی، مسنددار باشی، سجاده دار باشی، زرگر باشی، خزانه دار باشی، جارچی باشی، میرآخور باشی، میرشکار باشی، قوشچی باشی، پیشخدمت باشی، جواهری باشی، خیاط باشی، اتوکش باشی، ساعت ساز باشی، جبّه دار باشی، جلودار باشی، سلاحدار باشی، آبدار باشی، سقا باشی، نقّاش باشی، معمار باشی، نجار باشی، سرایدار باشی، حجار باشی، تاجر باشی، کرک یراق باشی، زیندار باشی، تازیکش باشی، چُرَکچی باشی، بقّال باشی،عطّار باشی، رزّاز باشی، قصّاب باشی، علّاف باشی، اونچی باشی، طوقچی باشی، یمشچی باشی، شربتدار باشی، طبّاخ باشی، سفره چی باشی، عصّار باشی، انباردار باشی، مُعیّر باشی، صرّاف باشی، زره ساز باشی، سیّاف باشی، کمانگر باشی، تیرگر باشی، چلانگر باشی، باغبان باشی، بلوک باشی، کدخدا باشی، علاقه بند باشی، ایاغچی باشی، ابریق دار باشی، جنیبه کش باشی، باشماقچی باشی، مشعلچی باشی، چراغچی باشی، شمّاعی باشی، مسگر باشی، سفیدگر باشی، سرّاج باشی، میناساز باشی، چکمه دوز باشی، حلّاج باشی، صحّاف باشی، رمه دار باشی، گله دار باشی، قاطرچی باشی، ساربان باشی، گُلکار باشی، عندلیبچی باشی، بطچی باشی، طاووسچی باشی، قنّادچی باشی، بزّاز باشی، شَعرباف باشی، لوّاف باشی، اکّاف باشی، کفّاش باشی، کلاه دوز باشی، خرّاط باشی، آیینه ساز باشی، اریکه دار باشی، مجمره چی باشی، حمّام چی باشی، خاصّه تراش باشی، زردوز باشی، حدّاد باشی، آجرتراش باشی، مؤذّن باشی، شاطر باشی، پهلوان باشی، عزب باشی، قلندر باشی، خیّام باشی، منبّتکار باشی، حکّاک باشی، یورتچی باشی، سورساتچی باشی، فیلبان باشی، شیربان باشی، ماربان باشی، غسّال باشی، تیمارچی باشی، چاووش باشی، نعلبند باشی، بیل دار باشی، مقنّی باشی، مغنّی باشی، مطرب باشی، مقلّد باشی، مسخره باشی، گدا باشی، زنان بان باشی، جلّاد باشی، مسّاح باشی، قتّال باشی، لوطی باشی، و امثال اینان.

اینان همه با عمامۀ خلیل خانی و کفش ساغری و چاقشور، و کردی و چهاز زرعی زری که بر کمر میبسته اند، سواره با قلیان های کرنایی آمد و شد مینموده اند، و بعضی اسباب و آلاتشان زرین و سیمین بوده است. همۀ آنان درستکار و خیرخواه و معتبر و معتمد، و در حرفۀ خویش بسیار ساعی و کامل بوده، و به شغل دیگری تمایل نشان نمیداده اند.

چون دارایی و فرمانفرمایی آن سلطان جمشید نشان از بیست و پنج سال گذشت، گروه خرصالحان به افسانه و افسون در مزاج او رسوخ نمودند، و او را از شاهراه قانونِ حکیمانه ی جهانداری بیرون کردند، و به گردنۀ گمراهی که مخالف عقل و حکمت و مصلحت است، وارد نمودند.

او سررشتۀ تربیت و نظم و ترتیب لشکر را از دست رها کرده و از کار لشکرآرایی و مملکت داری به طورکامل غافل مانده و سستی ورزیده و به اندک زمانی در امور سلطانی به افراط و تفریط پرداخت. از یک سو رعیت به حدّ افراط ثروتمند و دارای اسباب زندگی شدند، چنانکه از کثرت اموال از شراب بی نیازی و غرور مست و ملنگ شدند، و از سوی دیگر لشکر از تهیدستی و سختی و پریشان احوالی به حدّ تفریط به اوضاع بدی دچار شده، و از بی چیزی و فقر، مانند شیشه برسنگ، درهم شکستند، و از فرط تنگدستی قواعد خدمتگذاری و مراسم بندگی را فراموش، و از وصل لُعبتِ شادمانی دور، و با زالِ غصّه و غم همآغوش شدند. همه شب و روز در این اندیشه بودند که برای خود آقای نوکرپرورِ نو، و فرمانده چاکرنواز، یعنی خسرو لشکرآرایی پیدا کنند، و کوشش میکردند تا هرطور که بتوانند فتنه و فساد و شور و شری برپا کنند.

چون بزرگان دولت از بی عقلی و بی تمیزی و شیطان خیالی̊ علم منطق و پرچم حساب و کتاب و عدل را کنار گذاشتند، اصفاهان، بلکه همۀ ایران مانند طویلۀ بی مهتر شد. خلایق به شیرینی درهم افتادند و هرکس که میتوانست به پهلوانی و شبروی̊ از زن و دختر و پسر و مال هرکس لذّت ببرد، کوتاهی نمیکرد.

صفحۀ دلکش سیاست را باد بی تمیزی از بساط ریاست برد، و لذّت حساب و کتاب را نشتر جور و ظلم از صفحۀ روزگار پاک کرد. همۀ اهل آن زمان چنان پرورده و مست و ملنگ شده بودند که مانند اشتران مست و گاوان جنگی همه از دستبرد همدیگر پریشان حال و آشفته خاطر و دلتنگ بودند. بیشتر اهل آن زمان پهلوان و کشتی گیر و شبرو و مکّار و عیّار و رند و لاابالی و دزد بوده اند و به هرجا و به هر سرایی که زن یا دختر یا پسر زیبا، و یا اسب و استر رهوار و گرانبهایی سراغ مینمودند، میرفتند و به پهلوانی و شبروی و چالاکی آنرا میربودند و هرقدر که میخواستند کام خود را از آن میگرفتند، و بعد از مدتی آنرا میبردند و در مکان خود می نهادند. چنان پهلوانان و زبردستانی بوده اند که اسب یا استر قوی هیکلی را از روی دیوار خانه ها میبردند و بر دوش خود گرفته و تا شصت کیلومتر، بلکه بیشتر می دویدند.

تاکنون منتشر شده است:


از رستم التواریخ (۸) / کتابخانه، عجایب خانه، فیل خانه، توحیدخانه شاه سلطان حسین صفوی / مسعود کدخدایی

از رستم التواریخ (۳) / نتیجه ی انتقام پهلوان باقر / مسعود کدخدایی


هیچ نظری موجود نیست: