کیهان آنلاین – ۸ مهر ۹۳ –
رضا
اغنمی، هم داستاننویس است وهم منتقد ادبی. وی تا کنون چندین داستان و رمان و کتابهایی
در زمینه نقد ادبی و سه جلد کتاب با عنوان «کتاب سنج” منتشرکرده است. با رضا اغنمی گفتگویی درباره نقد
ادبی و وضعیت نشر کتاب در خارج کشور داشتیم که در ادامه میخوانید.
– آقای
اغنمی، شما خودتان را بیشتر داستاننویس می دانید یا منتقد ادبی؟
-باید بگویم اگرچه چند داستان و
رمان نوشته و منتشر ساختهام و الان هم چند داستان نیمهکاره دارم ولی بیشتر
وقتم صرف خواندن کتاب و بررسی و نقد میشود.
– چه
انگیزههایی شما را به نقد ادبی آن هم با این همه جدیت و پشتکار سوق داد؟
-تمرکز من روی بررسی و نقد کتاب
از آنجا شروع شد که دیدم در خارج کشور اهالی قلم برای نقد و بررسی اهمیت چندانی
قائل نیست، حتا از انتشار کتابهای تازه نیز بیخبرند. بارها شاهد و ناظر بودهام
که کتابی درهمین لندن منتشر شده و خیلیها از انتشارش خبر نداشتهاند مگر
اینکه در محافل و مهمانیهای خصوصی از دوستان خبرش به گوشها برسد.
علاقه شخصی خودم به نقد و بررسی،
بیشتر برای معرفی نویسندهها و آثار آنهاست. اهل قلم ایرانی در خارج،
هیچ گونه پشت و پناهی ندارد جز هموطنانش که چشماش به آنهاست. انتظار دارد
اثرش را معرفی کنند. بخرند و بخوانند و نقد کنند. و اینهاست تنها ابزار
تشویق و بذرهای امید و شوق نویسندههای تبعیدی. این دردها جدیست که به گوش هموطنان
باید برسد و مسئله را جدی بگیرند. این موضوع از پایههای اصلی تداوم نشر ادبیات
درتبعید است.
– به
عبارتی شما به عنوان داستاننویس درد نویسندگان را به خوبی میفهمید و از طریق نقد
ادبی خواهان بهبودی در این وضعیت هستید. اینطور نیست؟
-آری، به ویژه مشکلات چاپ و نشر
کتاب در خارج از کشور هم روز به روز وضع ناهنجاری پیدا کرده است. مثلاً در همین
بریتانیا، با صدها هزار ایرانی، فقط یک ناشر ایرانی وجود دارد که کار کردن با آن
هم چندان آسان نیست.
نویسنده در اینجا مجبور
است بعد ازحروفچینی و صفحهبندی کتاب، با هزینه شخصی کتاب را چاپ کرده و با
تکفروشی به این و آن شاید بتواند هزینهاش را جبران کند که این کار برای همه کس
مقدور نیست. تجربه چند ساله من دراین باره اسفناک است و تلخترین خاطرهها را
دارم، با چه متلکها و نیشهای دلخراش آن هم از اهالی خیلی فرهنگمدارِ هموطنان!
همین اواخرکه «کانون نویسندگان ایران در تبعید» پس ازهشت سال رکود، بیستمین
شماره نشریه کانون را با تلاش و زحمات زیاد به همت تنی چند از یاران دلسوز و
صمیمی و اعضای قدیمی منتشر کرد چند شماره از کلن آلمان برای من نیز فرستادند
که به اعضای کانون برسانم. من هم برای چند نفری که از آنها آدرس داشتم فرستادم. از
بعضیها نه آدرس داشتم و نه ایمیل، تلفن کردم و ایمیلشان را خواستم پاسخ ندادند،
حتی به تلفنهایم! نه جوان و تازهکار بلکه از اعضای قدیمی و سرشناس بودند! با
احساس نوعی حقارت باز هم تلفنی خواهش کردم آدرسشان را بفرستند تا برایشان پست
کنم گفتند چشم میفرستیم ولی نفرستادند!
– به
نظر میرسد دل پُری دارید و حرفهایتان را در مورد وضعیت بد نشر کتب فارسی در
بریتانیا همین اول زدید. پس حالا کمی در مورد فروش کتاب در انگلیس و لندن بگویید.
-در گذشته در لندن چند کتابفروشی
دایر بود که به تدریج تعطیل شدند. در حال حاضر با وجود حضور انبوه هموطنان در این
کشور، فقط یک فروشگاه کتاب ایرانی مانده که در انتهای مغازه خواربارفروشی چراغش
هنوز روشن است. دست مریزاد به ایشان و همچنین به هرمز نیکخواه که گاهی اگر جلسهای
و نشستی در دانشگاه یا هر جای شهر که باشد ایشان میز سیار خود را برقرار میکند،
آن هم با چه زحمت و دردسری.
- حال
برگردیم به نقد ادبی. از چه زمانی کا ر نقد ادبی را در پیش گرفتید؟
-زمینهاش از زمانی که در پاریس
بودم فراهم شد. پش از درگذشت دکترساعدی– که از بستگان نزدیک من بود– به لندن آمدم
و بیشتر احساس مسئولیت کردم. گفتم باید شروع کنم و از آن پس هر کتابی را که میخواندم
نظرم را دربارهاش مینوشتم. و حالا ۲۵
سال است که این کار ادامه دارد.
– نقد
ادبی چگونه میتواند درگسترش فرهنگ کتابخوانی و در نتیجه بالا بردن تیراژ کتاب در
خارج تأثیر مثبت بگذارد؟ فکر میکنید نقد ادبی میتواند در این زمینه نقشی داشته
باشد؟ و آیا شما این هدف را نیز در نظر دارید؟
-به نظر من نقدِ ادبی پایۀ اصلیِ
شناخت و شناساندن جوهر و ذات ادبیات است. گفتن ندارد که هر نویسنده با
اندیشه و رفتارهای فکری خود، موضوع داستانی را بر میگزیند. شکافتن سخنان و
نظرات بازیگران و به قولی قهرمانان داستان- که چه بسا هر متن داستانی در تبیین
آمال وآرمانهای آنها تشکیل شده- کار نقاد است. منتقد در خوانش هر متن باید که با
افکار داوری صالح، اندیشهها و رفتارهای قهرمانان داستان و روح و روان آنها را
بکاود و داوری کند. دقت در خوانش، عریان کردن زوایای فکریِ راویان و تأمل در منشهای
رفتاری آنها، البته با دریافت درستِ آمال و نظرهای غائیِ قهرمانان، از مصالح اولیۀ
هر نقد است که مُنتقدِ هشیار را با یاریِ عقل نقاد به داوری درست هدایت میکند.
نقدنویسی، کار مسئولانهایست.
وجدان سالم میخواهد و دیدگاهی با انصاف، و نگاهی فارغ از خودی و بیگانه. مُنتقد
چون داوری با وجدانِ سالم باید با ابزارحرفهای نقد آشنا باشد و مسلط به متنِ مورد
نقد، و دارای فهم و درک درست از هر آنچه که زیر ذرهبین نقد میبرد. نقد پاک و
پاکیزه، حتی به نویسنده هم کمک میکند تا از لغزشهای گوناگون بپرهیزد. نقد سالم،
به غنای نوشتاری و کلامی نویسنده میافزاید. چنان که ادبیات در چنین بستری
حرکت کند، بدون شک در افزایش مخاطب و تیراژ کتاب تأثیر مثبت خواهد داشت. نقد به
رشد فکری جامعه کمک میکند. کتابخوان هر اندازه سادهدل هم بوده باشد، دیر
یا زود سلامت نفس یا سوء نظر مُنقد را درمییابد. نقدِ درست این خاصیت را هم دارد
که کتابخوانان را به نویسنده و آثار فکریِ اوعلاقمند میکند. مردم عادی نیز به
کتاب خواندن تشویق میشوند.
– با
توجه به انگیزه اصلی شما در کار نقد ادبی، روی چه عواملی در نقد داستان انگشت میگذارید؟
-من در خوانش هر متن به مسائلی که
از اوهام و ابزارهای جهل و جاهلیت مایه گرفته باشد، حساسم. برخی به هر انگیزهای،
و چه بسا ناخواسته منادی خرافاتاند. بین نویسندگان در رژیم گذشته، حال که بیشتر
هم شدهاند با روشهای ناسیونالیستی کور، مرامی کور و مذهبی کور، فراوان دروغ مینویسند
و تاریخ را نیز به دروغ میآلایند. شخصا به این گونه مسائل که با اندوه و تاسف هم
بگویم نهادینه شده است اهمیت میدهم. بر این باورم اینها ابزار گمراهی مردم و عامل
عقبماندگی جامعۀ ایران بوده است. به دو نمونه از این کتابها اشاره میکنم .
«جن نامه» اثر زندهیاد هوشنک
گلشیری، کتابی ست به غایت مُخرب و ویرانگر در خدمت خرافات. و دیگری کتابیست از
عمادالدین باقی با نام «جنبش دانشجوئی ایران ازآغاز تا انقلاب اسلامی» جلد اول –
چاپ اول بهار۱۳۷۹ » که این مرد خداشناس که مسلمان
خوبی هم هست کلی دروغ نوشته است. من که شاهد آن حوادث در زمانش بودم وحوادث
را دنبال میکردم میبینم مطالبی که درباره دانشگاه و دانشجویان نوشته خیلی از
روایتها دروغ است. و متاسف میشوم از این گونه آدمها. هم شادروان گلشیری را دوست
داشتم و هم همین عمادالدین باقی را به جهت صراحت و برخی نوشتههای خوب و اسناد
درستش که شرفتمندانه عمل کرده است.
– شیوۀ
کار شما چگونه است؟
-من نقد را موقع مطالعۀ کتاب با
یادداشتهای کوتاه شروع کرده و پس از خاتمه تکمیل میکنم. شیوهای است که
گاهی وقت زیادی میگیرد و به دوبارهخوانی هم میانجامد، ولی تنها راهیست که در
اصلاح لغزشها و اشتباهات موثر دیدهام.
– حال
کمی بپردازیم به وضعیت نشر فارسی در خارج کشور. میانگین تیراژ کتابهای داستانی و
رمان در اینجا چقدر است؟
-دراین باره، یعنی میزان انتشار
کتاب در خارج باید بگویم که در لندن تنها انتشاراتی «اچ اند اس مدیا لندن» است که
سه سالی ست که بامدیریت حسین ستاره به نمایندگی از آمازون آمریکا اداره میشود. و
دیگر این که بیشترین انتشاراتِ فارسی زبانِ دایر و کاری در سوئد است. انتشارات
باران یکی از قدیمیترین ناشران خارج کشور در استکهلم به مدیریت مسعود مافان،
انتشارات کتاب ارزان با مسئولیت نعمت علی آبادی، انتشارات خانه هنر و ادبیات در
گوتنبرگ مربوط به ناصرزراعتی و انتشارات آرش به مدیریت مسعود فیروزآبادی. در آلمان
در شهر کلن انتشارات فروغ را داریم به مدیریت حمید مهدی پور، در شهر بوخوم
انتشارات آیدا به مدیریت اعظم جوادی وعباس غیائی، در شهر برلین
انتشاراتِ گردون به مدیریت عباس معروفی، در پاریس انتشارات خاوران به
مدیریت بهمن امینی، و انتشارات «ناکجا آبادِ» رضا قاسمی. در دانمارک شهر
کپنهاک هم ویار کتابِ اسفندیار صناعی را داریم. درمورد انتشارات
فارسی در شهرهای مختلف آمریکا و کانادا متاسفانه اطلاع دقیقی ندارم که ارائه دهم.
و اما درباره تیراژ کتاب نیز
اطلاع دقیقی در دست نیست اما بنا به گفتۀ ناشران مثلا در لندن حسین ستاره «اچ اند
اس مدیا لندن» به نمایندگی آمازون در این سه سال نزدیک به ۴۰۰ عنوان کتاب دراین مدت منتشرکرده
است. در سوئد جمع عناوین کتابهای منتشرشده بین ۶۰
تا ۸۰ است در تیراژ ۲۰۰ تا ۳۰۰
جلد و خیلی کم اتفاق میافتد که تیراژ کتاب به ۵۰۰
جلد برسد. در آلمان نیز بین چهل تا پنجاه عنوان. در فرانسه هم به همان
اندازه و تیراژ هم به همان نسبت که گفته شد.
– آیا
میتوان نسل رشدیابنده در کشورهای غربی را در سطحی وسیع نسبت به ادبیات فارسی و
داستان و رمان فارسی علاقمند کرد؟ اگر آری چگونه؟ میدانیم که درصورت عدم ادامه
این روند همین تیراژ اندک نیز به حداقل خواهد رسید.
-پاسخ من این است که با وضع موجود
هیچ گونه امیدی به آینده نیست، این که در خارج نسل رشدیابنده ایرانی بتواند
دنبال ادبیات فارسی برود اندک است و ناامیدکننده. من در خانواده خود با داشتن چند
نوۀ دانشگاهی میبینم که کوچکترین علاقهای به این گونه مسائل ندارند. از
اطرافیان و آشنایان نیز که بچههایشان در خارج بزرگ شدهاند نشنیدم و ندیدم کسی را
که بتواند حتا فارسی بخواند یا بنویسند. مگر این که در رشته دانشگاهی برای گرفتن
تخصص در زبانهای شرقی رشتههایی انتخاب کرده باشند.
-سپاس
از اطلاعاتی که در اختیار ما گذاشتید.
-خواهش می کنم. من هم ممنون از
فرصتی که در اختیار من گذاشتید تا حرفهایم را بزنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر