Two poems by
Mansour Khaksar
Still
With a ballpoint
pen
Incidentally dark
I sign the
manuscript
That he has put in
front of me
And I am familiar
with its text
He is not more
than a lad
With big eyes
Who ignores my
trembling fingers
And stares at my
name
Which I've put
near my signature
A giddy billy goat
goes uphill
I measure his
speed
And the air
Which is still
dark
هنوز هم
دست نوشته ای که
پیشم می نهد
و با متن آن
آشنام،
امضاء می کنم
با خودکاری که
اتفاقی تیره است.
پسر بچه ای بیش
نیست
با چشمانی درشت
که لرزش
انگشتانم را نادیده می گیرد
و بر نامی که
کنار امضایم گذاشته ام
خیره است
قوچی مست
که سربالا می رود
شتابش را سبک - سنگین
می کنم
و هوا را
که هنوز هم
تاریک است.
So That
Tree Would Grow
He worked hard
With the help of
water and clouds
So that tree would
grow tall
And give him shade
to rest.
But death grew in
every leaf
And the tree dried
out.
He gave up
and painted the
house
with a white
brush.
But neither the
cold died out
Nor the night came
to an end.
تا
آن درخت برآید
از پای درآمد
تا آن درخت
از
آب و
ابر
برآید
و در سایه اش بیاساید
رگ مرگ روئیید
ودرخت خشکید!
پس
پا پس کشید
و با قلم مویی سپید
خانه را آراست
اما
نه
سرما برید
و نه شب برخاست
هر
دو شعر، برگرفته از: مجموعه شعر "با آن نقطه"، نشر هزاره، مارس 2009، آمریکا،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر