پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ فروردین ۲۰, پنجشنبه

غزلواره ی سبز و، جانِ رها زتن / دو غزلواره / رضا مقصدی



تو برگ وُ بارِ باغی
من، میزبانِ باران.
من، شرحه شرحه، دردم
تو شرحِ اشتیاقی.



رضا مقصدی

تو برگ وُ بارِ باغی
من، میزبانِ باران.
من، شرحه شرحه، دردم
تو شرحِ اشتیاقی.


خوبا بیا وُ با ما ،چشمِ سپیده بگشا
در اضطرابِ هستی
مستیِ ارغوان را
رنگین ترانه ای خوان
با لهجه ی بهاران.

مارا چه غم اگر دل، 
ازغم گذشت وُ بگذشت-
بی جانِ عاشق ما
شادیِ روزگاران.

بگشا دریچه ها را! نیلوفرانه بگشا!
گُلخندِ واژه ها را در شعرِ نسترن بین !
در رویشِ بهاران
بنگر دلا چه کرده ست
آوازِ بی قراران.

ای چنگِ خواب رفته
برخیز وُ نغمه سرکن!
جانِ جوان مارا
سر شار وُ تازه تر کن!
ابری تو ابر، آری، برمن اگر بباری
من ، میزبانِ عشقم ،در آستانِ باران.


جان رها زتن

سبزه، به آب داده ام
دل، به شراب داده ام
پرسشِ سبزِ سبزه را
پاسخِ ناب داده ام .
پیرهنِ چمن شدم
جانِ رها زتن شدم.
سبزه ، مرا درین میان
خنده زنان، سرود کرد.

باز، دلِ شکفته را
عاشقِ هرچه رود کرد.

هیچ نظری موجود نیست: