پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۴ دی ۱۵, سه‌شنبه

شعری از كاغذهاى پراکنده / افشين بابازاده

داستان بلندى بود. از برگهاى خيره به قلم آغاز مىشد. كاغذ پشت كاغذ مى رفت تا دستان شگفت زدهام را ببيند. تو هم با چشمان بسته به اين كاغذها خيره مىشدى. 


کاغذهای مچاله

داستان بلندى بود. از برگهاى خيره به قلم آغاز مىشد. كاغذ پشت كاغذ مى رفت تا دستان شگفت زدهام را ببيند. تو هم با چشمان بسته به اين كاغذها خيره مىشدى. از سرگذشت كاغذهايت گفتى، من هم سرگذشت كاغذهايت را با افسوسهايش مىخواندم. رشكى نروك در من  سَر مى كشيد.  به كاغذها گفتم به حرف بيايند. مچالهشان كردم تا شبيه دهانى باز فرياد بزنند . كاغذها به رنگ روزهاى بلند ورق مىخوردند. شهر هندسى با كاغذهاى بيتاب و مچاله شده فرياد مىزد. كاغذهاى پراكنده، دهان باز كردند. جوهرى كه بايد روى همين كاغذها مىريخت روى قلب من مىچكيد. كاغذهاى حاكم براى كاغذهاى سفيد حكم مىنوشتند. همه چيز داستان بلندى شد. حكمها نوشته مىشد، تو، پراكنده، سرگذشت خودت را تعريف مى كردى. كاغذهاى مچاله دهانى باز شدند براى فرياد.


هیچ نظری موجود نیست: