از دل نهضت سبز دو شاعر برآمده: محمد
رضا عالی پیام و هیلا صدیقی. پیش از این عالیپیام را در اردیبهشت ۹۴بازداشت و
راهی اوین کردند. این بار دومین شاعر شناخته شده نهضت سبز هم هنگام بازگشت به
کشورش در فرودگاه «امام» بازداشت و راهی زندان شد.
هر دو این شاعران در شعرشان به معنی
توجه دارند، شاعران صحنهاند و شعرهای قافیهدار میگویند. شعر آنها آیا شعر
بازگشت به دوران مشروطه است یا متأثر از رویدادهای روز درآمیخته با تأثیراتی از
فرهنگ مداحی و خوشبینی ذهنهای خوگرفته به قافیه؟
هیلا صدیقی یک شاعر خانهنشین نبود.
او در سال ۱۳۸۵ ستاد انتخاباتی «باران» را تأسیس کرد و به لحاظ سیاسی از اصلاحطلبان
حمایت میکرد. در سال ۱۳۸۸ هم گروهی از شاعران را برای حمایت از میرحسین موسوی گرد
خود جمع کرد. تأسیس انجمن ادبی نیستان و برگزاری جلسات شعرخوانی و همچنین تأسیس
کانون کیماداران جوان برای صیانت از میراث فرهنگی ایران یکی از جلوههای فعالیت
اجتماعی و فرهنگی اوست.
نام او اما در اعتراضات مردمی در سال
۱۳۸۸ بر سر زبانها افتاد. یک بار هم در سال ۱۳۸۹ او را بازداشت و به مدت یک ماه
از او سینجیم کردند.
دو شاعر آزادی
همانگونه که بهار، فرخی یزدی، میرزاده
عشقی و عارف قزوینی محصول دوران مشروطه بودند، هیلا صدیقی و محمد رضا عالیپبام
برآمده از دوران نهضت سبز ایراناند. بدون آنکه به لحاظ ادبی بخواهیم کیفیت غزلیات
این دو شاعر آزادیخواه معاصر را با چهار شاعر آزادیخواه عصر مشروطه مقایسه کنیم،
باید بگوییم ویژگی مشترک همه این شاعران توجه آنان به معنی است.
شاعر در شعر معناگرا هرگونه توصیف،
تشریح و تصویرگری و مجموعه موسیقی کلام را در خدمت معنی قرار میدهد با این امید
که در خواننده و شنونده شعرش اثرگذارتر باشد.
موسیقی کلام همواره در اشعار خوب یکی
از عوامل رسانگی بوده است و اگر اهمیت آن از خیال بیشتر نباشد، در همان حد است.
شعر دو شاعر آزادی ما – عالیپبام و
صدیقی – هرچند از پردههای خیال بهره چندانی نبرده، اما موسیقی دارد و همین موسیقی
است که بسیاری از شنوندگان و خوانندگان این اشعار را برمیانگیزاند.
محمد رضا شفیعی کدکنی در اهمیت موسیقی
شعر مینویسد: «اصولاً توقعی که آدمی از یک شعر دارد این است که بتواند آن را
زمزمه کند و علت این که یک شعر را بیش از یک قطعه نثر آدمی میخواند همین شوق به
زمزمه و آوازخوانی است که در ذات آدمی نهفته است. گرچه مسأله تخییل [یعنی تخیل کردن]
را از وزن جدا کردهاند اما هرگز نمیتوان پیوند این دو را با یکدیگر نادیده
گرفت.» [۱]
به همین اعتبار میتوان گفت که اشعار
اجتماعی و انتقادی هیلا صادقی ابتداییترین توقع ما از شعر را برآورده میکند.
سطرهایی مانند سطرهای زیر هنگامی که به شکل یک پرفورمانس اجرا شوند، در شنونده
اثرگذار است، به ویژه آنکه شنونده کنایهها را با توجه به رویدادهای روز درک کند:
مــن و تو نسل بیپرواز بودیــم
اسیـــرِ پنـــــجههایِ باز بودیــم
اسیـــرِ پنـــــجههایِ باز بودیــم
همان بازی که با تیغِ سرانگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
این نوع تأثیرگذاری بر شنونده و
خواننده شعر فارسی البته پیشینه درازی دارد. عارف، از شاعران مشروطه هم تار به دست
میگرفت و اشعارش را با نغمه تار برای مخاطبانش اجرا میکرد. سعید نفیسی که به
عارف قزوینی ارادت داشت، در خاطراتش مینویسد: «عارف برای هر کنسرتی غزل تازهای و
آهنگ و ترانه جدیدی میساخت و با ارکستری که از بهترین هنرمندان معروف آن زمان
فراهم میکرد خود میخواند. (…) در ترانهسرایی نیز چندان پابست به الفاظ و گاهی
هم پابست به معنای شاعرانه نبود، اما ربایندگی و فریبندگی الحان و نغمات وی چنان
بود که پرده بر روی الفاط میکشید و عذر آنها را میخواست.» [۲]
در شعر هیلا صدیقی هم همه این ویژگیها
را میتوان سراغ گرفت: پایبند به لفظ نیست، اما لحن و نغمه فریبندهای دارد، چنانکه
به تعبیر سعید نفیسی عذر لفظ را میخواهد و ذهن فافیهپسند ما را در پی شعر خود میبرد.
شاعر گلایهمند اما برونگرا
شعر صدیقی بر خلاف شعر محمد رضا عالیپبام
که از یک سویه طنز تلخ و قوی اجتماعی برخوردار است، از قلمرو «شکوائیه» میآید.
شکوائیه شعری است که شاعر در قبال
ناملایمات و محرومیتهای خاص و عام بسراید و بازتابدهنده ناکامی و تیرهروزی مردم
باشد. شعری که صدیقی در وصف آخرین لحظات زندگی یک محکوم به اعدام سروده یا شعر او
در وصف پدری که به قتلش رساندهاند و اکنون شهر بوی تن او را گرفته، همه در قلمرو
شکوائیه جای میگیرند.
شکوائیهها در شعر کهن بیشتر چنین است
که شاعر از مصیبت روزگار مینالد و به حال خود دل میسوزاند و در آن میان از
فضایلش یاد میکند، در حالی که شکوههای هیلا صدیقی شخصی نیست؛ شکایت از بلا و
مصیبتیست که بر همنوعان او عارض کردهاند. به این ترتیب یکی دیگر از مشخصات شعر
او همین بیرون آمدن از پیله شاعرانه و بیرون زدن از چهاردیواری خانه و درگیر شدن
با مشکلات اجتماعی است. بهایی که شاعر برای برونگرایی خویش میپردازد این است که
شعرش از ژرفای اشعار شاعرانی مانند نیما و شاملو و اخوان و نصرت رحمانی بیبهره میماند.
اما او از نسل دیگریست: نسلی که به شعر اجتماعی قبل از نیما نظر دارند.
نیما در یادداشتهایش در نکوهش نصیحت
مینویسد:
"احمقتر از همه خود
من و شما هستیم هنگامی که توقع داشته باشیم در روز با حرکات و اعمال و حرفهای
احمقانه مردم روبرو نشویم." [۳]
درونگرایی نیما و بیزاری او از حماقت
مردم شگفتانگیز نیست. او شاعر مشروطه نبود، بلکه مشروطه در شعر او به ثمر نشست.
انقلاب بهمن ۵۷ محصول شکست نهضت
مشروطه بود، اما با پیروزی انقلاب نه تنها مشروطه ثمر نداد، بلکه بسیاری از
دستاوردهای مدنی آن نیز به چالش کشیده شد. طبعاً شاعری که محصول این دوران باشد،
به پیش از نیما نظر دارد. هنوز راه زیادی مانده است به بازگشت به عصر نیما و
شکوفایی دوباره شعر فارسی. به یک معنا ما میبایست راه نیمهپیموده مشروطه را یک
بار دیگر طی کنیم. هیلا صدیقی محصول این دوران گذار است: دوران مداحی و شاعران
مداح مانند علی موسوی گرمارودی که در ۱۳۹۱ در مدح آیتالله علی خامنهای سروده بود:
بزرگمرتبه یارا! مرا مراتب مهر
درون سینه ز ایام پیش پایا بود
کنون به پای تو، این چامه برکشید فراز
هر آنچه را که در این جانِ ناشکیبا بود
درون سینه ز ایام پیش پایا بود
کنون به پای تو، این چامه برکشید فراز
هر آنچه را که در این جانِ ناشکیبا بود
در چنین حال و هوایی و نه الزاماً در
مقایسه با شاعران مشروطه و شاعران بزرگ بعد از مشروطه ما شعر هیلا صدیقی را بررسی
میکنیم.
چند کوچه تا بهار
حسن یوسفی اشکوری درباره شعر «گل
مریم» که نخستین بار در سال ۸۷ منتشر شد، مینویسد: «هیلا صدیقی در واقع برای ترک
کشور و زیستن در تبعید خودخواسته هیچ بهانهای را نمی پذیرد. او از نگاه یک شاعر
میسراید که گرچه ابرهای آسمان میهن تیره است و فسرده و گرفته و عبوس اما در عین
حال بهاری تازه و هوایی دلنشین و آسمانی صاف و خورشیدی روشن در پیش است و حتی تا
آغاز آستانه بهار “چند کوچه”ای بیش نمانده است.» [۴]
مشکل بزرگ شعر اجتماعی که در متن
حوادث سیاسی و در پاسخ به نیازهای روز سروده شده باشد، همین خوشبینی بیش از حد
است. به تجربه دریافتیم که تا «بهار» بیش از «چند کوچه» راه باقی مانده است. تاریخ
این خوشبینی را که با خوشباوری پهلو میزند به شعر هیلا صدیقی و همنسلان
او تحمیل کرده است. آن جسارت و صراحت و استقامتی که در بیان شاعران مشروطه بود، در
بیان شاعران آزادی در دوران ما به خدمت سیاست روز درآمده است. ممکن است در شبکههای
اجتماعی هیجانی برانگیزد، اما به هیچوجه متضمن ماندگاری آنها نیست.
فراموش نکنیم که هیچ خبری کهنهتر از
خبر دیروز نیست و هیچ شعری هم کهنهتر از شعری نیست که بر اساس خبر امروز سروده
شده باشد.
پانویس:
۱-موسیقی شعر، محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه، ۱۳۵۸
۲- خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی سعید نفیسی، علیرضا اعتصام، نشر مرکز، ۱۳۸۱
۳- یادداشتهای روزانه نیما یوشیج، شراگیم یوشیج، انتشارات مروارید، ۱۳۸۷
۴- ن. ک به از اینجا تا بهار چند کوچه راهه، حسن یوسفی اشکوری
۲- خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی سعید نفیسی، علیرضا اعتصام، نشر مرکز، ۱۳۸۱
۳- یادداشتهای روزانه نیما یوشیج، شراگیم یوشیج، انتشارات مروارید، ۱۳۸۷
۴- ن. ک به از اینجا تا بهار چند کوچه راهه، حسن یوسفی اشکوری
هیجدهم دی ۱۳۹۴ برگرفته از سایت رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر