تاریخ
موسیقیِ معاصر ایران در گستره ی ترانه سُرایی، نام "شیدا" را در پیشانیِ
خود نوشته است. پس از آن، نام عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، رهی معیری و... را درکنار
هم می گذارد.
سپس
نام آورانی را در این عرصه میبینیم
چون: نواب صفا، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، کریم فکور، پرویز خطیبی،
پرویز وکیلی، بهادر یگانه و... وسپس تر، از فرهاد شیبانی، ایرج جنتی عطایی، شهیار
قنبری ، اردلان سرفراز و چند نفر دیگر میتوان نام
برد که در کنار آهنگ سازان جوان آن زمان: اسفندیار منفرد زاده، بابک بیات و واروژان
که با تکیه به ظرفیت های شعر مدرن نیمایی، چهره ی ترانه سُرایی ِ نوین ایران دیگر
گون کرده اند.
معینی
کرمانشاهی، بسال 1304خورشیدی،در کرمانشاه چشم به جهان گشود و از اوال سال 1333، کار
ترانه سُرایی را با همکاری آهنگ سازان و نوازندگان برجسته ی زمان خود :علی تجویدی،
همایون خرم ، پرویز یاحقی، و حبیب الله بدیعی آغاز کرد و با ترانههای
شورانگیز خود، که بیشتر آنها را
با صدای دلکش وُ مرضیه شنیدهایم جان
وُ جهانِ ما را جلوهای جانانه داد.
در
دههی چهل وُ پنجاه، همراه با تحولهای
چشمگیر اجتماعی، مضمون ترانه سُرایی هم تحول یافت واز جنبههای
خسته کنندهی یکنواختِ
گذشته نیز دور وُ دورتر شد و ترانه سُرایان برجستهی
این زمان، متناسب با ظرفیتهای
تازهی زمانه، حرفها
وتصویرسازیهای تازهای
را در قالب ترانه سُراییهای پیشرونده
جای داده اند که یکی از ممتازترین آنها معینی کرمانشاهی است.
شعرِ
شیفتهی معینی کرمانشاهی که عاطفهی دلخستگانِ
پرجوش وُ خروش را در آغوش می گیرد ریشههایی
استوار در شعر گُهربار پارسی دارد و در جای جایِ این ترانه ها ردِ پای سخنسرایانِ
برجسته ی دیرین را با خلاقیتهای
امروزین می بینیم.
سیمین
بهبهانی در باره ی معینی کرمانشاهی می نویسد: " اودرعصری که ترانه، مظروفی
برای مغازلهها ومعاشقات
تکراری بود، موفق شد نماد گرایی را با موفقیت در ترانه، تجربه کند".
چند
سال پیش در یاد نامه ای که برای"مرضیه"، بانوی آواز دلها نوشتم در خطاب
به آن نازنین میگویم: "در
دلسپردنهای پياپی به
رنگ و بوی واژههايی که از حنجرهی
حسرت برانگيز وُ حيرت آفرينات
فرو می بارد، به معماریِ کلامِ پارسی ، در زمينه ی ترانه سُرايی ، بيشتر پی می برم
و به لحاظِ سيرِ تاريخی وُ چشم اندازهای زبان، به نام ِ سُرايندگانِ ترانهها
کنجکاوانه، توجهی ويژه میکنم.
بی شک نامِ نامی ِ
معينی کرمانشاهی، برتارک ِ جستجوی آغازينم می نشيند. از اين رو
پیگيرانه بدنبالِ دفتر وُ ديوانی از او می گردم. سرانجام ، به گزيده ی شعرهايش «
ای شمعها بسوزيد» دست می يابم.
در
آن جوانسالی و با معيارهای متعارف ِ آن زمان ، اين مجموعه، از کتاب های بالينی من بود. کلامِ
کهربايیِ معينی کرمانشاهی ، در گستره ی ترانه سُرايی ، با دل وُ جان ما کار دارد
بويژه آنکه از حنجره ی هوشربای تو گذر کرده باشد:
از
برت دامن کشان رفتم ای نامهربان / از من ِ آزرده دل کی دگر بينی نشان
رفتم
که رفتم / از من ِ ديوانه، بگذر، بگذر ای جانانه ، بگذر
هرچه
بودی ، هرچه بودم بی خبر رفتم که رفتم
درمتن
ِ آهنگِ علی تجويدی و در ميانه ی اين ترانه ی آزرده ست که دو بيت از غزل او را نيز
از کتاب ِ نامبرده ، به صورتِ آواز می خوانی با تحريرهايی که از مشخصههای
تقليد ناپذيرِ آوازی ِ توست:
من
نگويم که به درد ِ دل من گوش کنيد / بهتر
آنست که اين قصه، فراموش کنيد
عاشقان
را بگذاريد بنالند همه / مصلحت نيست که اين زمزمه ،خاموش کنيد
محصولِ
مرارت های مهربانش در گستره ی آفرينش های هنری ، ترانه های تازه ی تغزلی ست که
ازديروز ِ دوردست تا هنوز ، از سوی تو و دیگران از اين سينه به آن سينه ، ورق می
خورند. خجسته آن شاعری که تيراژه ی واژههايش
برآسمانِ جان ِ مشتاقان ، اينگونه مهربان بنشيند.
می
توانید ترانهی شورانگیز معینی کرمانشاهی را با صدای صمیمی مرضیه، در آدرس زیر گوش
کنیم.
https://www.youtube.com/watch?v=dHfxbfFATU4
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر