پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

پیوند سرای نویسندگان، شاعران و هنرمندان سکولار دمکرات ایران

۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه

چگونگی تغییر و تحول شعر کلاسیک ایران به شعر نو / بخش هشتم / پرتو نوری علا

در بخش هفتم، از این سری مقالات، از شاعرانی که پس از نشر شعر "افسانه" نیما، کوشیدند به سبک و سیاق او شعر بسرایند، یاد شد. از سال ۱۳۱۶ شمسی، که نیما یوشیج سرانجام توانست بر تردیدهای خود نسبت به جدا شدن از سبک "افسانه"، فائق آید، شعر " ققنوس" را در شکل و بيانی کاملاً تازه، و متفاوت،  منتشر ساخت و راه جدیدی را در شعر نو فارسی گشود؛ برخی از پیروان او یا نتوانستند از این شیوۀ نو پیروی کنند، یا با مذاق و سلیقۀ آنان خوش نیآمد و جز تنی چند که نوآوری نیما را دنبال کردند، آن دسته شاعرانی که تغییر شعر کلاسیک را تا حد سبک و اسلوب افسانه نیما می پسندیدند، از راه نیما روی برگرداندند و برخی نیز به او تهمت یاوه گوئی زدند. 

با انتشار "ققنوس"، شعر مدرن ایران، عملن و بطور مستقل زاده شده بود.
"ققنوس" يا مرغی که طبق افسانه‌ها از خاکستر خود دوباره زاده می‌شود، در شعر نیما کنايه‌ای از خود شاعر و شعر اوست. او نمی‌خواهد زندگيش روالی تکراری و کهنه داشته باشد. خود را در آتشی می‌افکند که حاصل سالها مرارت او بوده. او خود را تبديل به خاکستر می‌کند تا جوجه‌هايش از دل خاکستر به‌در آيند و دنبال کار او گيرند:
ققنوس / نیما یوشیج / ۱۳۱۶ شمسی
ققنوس، مرغِ خوشخوان، آوازۀ جهان / آواره مانده از وزشِ بادهای سرد،
بر شاخ خيزران، / بنشسته است فَرد. / بر گِردِ او به هر سرِ شاخی پرندگان.
او ناله‌های گمشده ترکيب می‌کند، / از رشته‌های پارۀ صدها صدایِ دور.
در ابرهای مثلِ خطی تيره، روی کوه، / ديوارِ يک بنای خيالی، می‌سازد.
از آن زمان که زردیِ خورشيد، روی موج / کمرنگ مانده است وُ به ساحل گرفته اوج
بانگِ شغال وُ مرد دهاتی / کرده است روشن، آتشِ پنهانِ خانه را.
قرمز به چشم، شعلۀ خُردی، /  خط می‌کشد به زيرِ دو چشمِ درشتِ شب
وَندر نقاطِ دور، / خلقند در عبور
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست / از آن مکان، که جای گزيده‌ست، می‌پَرد.
در بين چيزها که گره خورده می‌شود / با روشنی وُ تيرگیِ اين شب دراز، / می‌گذرد.
يک شعله را به پيش، / می‌نگرد.
جائی که نه گیاه در آنجاست، نه دَمی / ترکیده آفتابِ سمج، روی سنگ هاش
نه این زمین وُ زندگی اش چیزِ دلکش است،
حس می کند که آرزوی مرغ ها، چو او / تیره ست همچو دود
اگرچند امیدشان، چون خرمنی زآتش / در چشم می نماید و صبح سپیدشان.
حس می‌کند که زندگیِ او ‌چنان / مرغان ديگر اَر ‌به‌سر آيد
در‌خواب وُ ‌خورد / رنجی بُوَد ‌کز آن، نتوانند نام بُرد.
آن مرغ نَغزخوان، / در آن مکانِ زآتش تجلیل یافته
اکنون، به یک جهنم، تبدیل یافته،
بسته ست دَمبدم نظر وُ می دهد تکان / چشمان تیزبین.
وَز روی تپه، /  ناگاه، چون بجای، پَر‌وُ ‌بال می‌زند
بانگی برآرد از تهِ دل، سوزناک وُ تلخ
که معنی اش نداند هر مرغِ رهگذر 
آن گه ز‌رنج‌های درونی ش‌ مست / خود‌را به روی هيبتِ آتش می‌افکند.
باد شديد می‌دَمد ‌وُ ‌سوخته‌ست مرغ  / خاکسترِ تنش را اندوخته‌ست مرغ!
پس جوجه‌هاش از دلِ خاکسترش به در.

وزن در این شعر گرچه بر مبنای عروض فارسی است، اما نیما موفق شده این وزن یکنواخت را، به تبعیت از احساسات و عواطف درآورد، تا بتواند وزن مطلوب خود را از جمعِ چندین بیت کوتاه و بلند بسازد.
قافيه نيز در اشعار جدید نیما بکار می رفت، اما چون برای نيما کاربرد قافیه، بخاطرِ تکميل موسيقی شعر بود، خود را مقید به آوردن قافیه در آخر هر مصرع یا بیت نمی ساخت. او اغلب پس از چندین بیت شعر، اگر موسیقیِ شعر، می طلبید، قافیه می آورد.
شکل شعر نیمائی نیز به خلاف شعر گذشتگان فقط در قوالب معینِ رباعی و مثنوی و غزل و قصيده و... محصور نبود. نیما شکل شعری خود را برحسب محتوای شعر و پیوند میان ابیات آن بطور ذهنی و آزادانه انتخاب می کرد نه بصورت قرار دادی و اجباری.
محتوای شعر نیما نیز به خلاف محتوای شعر گذشتگان که اکثراً محروم از اتفاق موضوعی بودند، از تجربۀ یک واقعیت، همراه حس و عاطفه و تخیّل، به شکل مجموعه ای یگانه درمی آمد.

در این جا از شاعرانی یاد می کنیم که ضمن ادامۀ شعر نیمائی، خود، به نوآوری هائی در زمینۀ شعر فارسی، دست زدند.
سهراب سپهری متولد 1307 در کاشان و درگذشتۀ 1359 در تهران است. سپهری که با اشعار رمانتیک و ابتدایی «کنار چمن» به عرصهٔ شعر وارد شد؛ در سال‌های ۱۳۲۷- ۱۳۲۸ با شعر نیما آشنا شد و تحت تأثیر او مجموعه شعر "رنگ مرگ" را در سال ۱۳۳۰ چاپ کرد

 از هجوم نغمه ای بشکافت گورِ مغز من امشب
مُرده ای را جان به رگ ها ریخت
پا شد از جا در میان سایه و روشن
بانگ زد بر من: مرا پنداشتی مرده
و به خاکِ روزهای رفته، بسپرده
لیک پندار تو بیهوده است
پیکر من مرگ را از خویش می راند
سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
شادی ات را با عذاب، آلوده می سازم
با خیالت می دهم پیوند، تصویری
که قرارت را کُنَد در رنگِ خود نابود
درد، را با لذت آمیزد
در تپش هایت فرو ریزد
نقش های رفته را باز آورد با خود غبارآلود
مرده، لب بر بسته،
چشم، می لغزاند بر یک طرح شوم
می تراوید از تن من درد
نغمه می آورد بر مغزم هجوم

اما سهراب خیلی زود از این سبک شعری، کناره گیری کرد. چرخش سپهری از زبان نیمائی به زبان هوشنگ ایرانی، در سال ۱۳۳۲ رخ داد. موضوع قابل توجه این است که در آن ایام زبان و شعر ایرانی در برابر قدرت و شهرت شعر نیما، محلی برای بروز نداشت. متأثرین از نیما فراوان بودند، اما کسی به زبان ایرانی و زیبائی شناسی او در شعر، توجهی نمی کرد. سپهری، تنها شاعر متأثر از درک ایرانی بود که زبان او را تا حد چشمگیری تکامل بخشید. پس از این آشنایی بود که سپهری به بودیسم و عرفان روی آورد. در این مرحله گرچه قافیه را کنار گذاشت، اما وزن را همچنان حفظ کرد. اولین کتاب سپهری که تحت تأثیر هوشنگ ایرانی منتشر شد آوار آفتاب بود.

با تمام شباهت های شعر سپهری به ایرانی، تفاوت روحیۀ آن دو، خط فاصلی میان اشعار آنها می کشد. ایرانی روحیه ای سرکش و طوفانی داشت و سهراب روحیه ای آرامش طلب و صلح جو. با این همه، در مقدمه کتاب آوار آفتاب، سپهری توضیح در بارۀ شعرش را بسیار شبیه یادداشت های هوشنگ ایرانی پیرامون شعرش می نویسد. این مقدمه در چاپ های بعدی این کتاب حذف شد.

شعری از دفتر حجم سبز
"از روی پلک شب"
شب سرشاری بود
رود از پای صنوبرها تا فراتر می رفت
درّه، مهتاب اندود، و چنان روشن، کوه، که خدا پیدا بود
در بلندی ها ما
دورها گم، سطح ها شسته، نگاه، از همه شب نازک تر
دست هایت ساقۀ سبز پیامی را می داد به من
و سُفالینۀ اُنس، با نفس هایت آهسته تَرک می خورد
و تپش هامان می ریخت به سنگ
از شرابی دیرین، شن تابستان در رگ ها
و لعاب مهتاب روی رفتارت
تو شگرف تورها و برازندۀ خاک
فرصت سبز حیات به هوای خنک کوهستان می پیوست
سایه ها برمی گشت، و هنوز، در سرِ راه نسیم
پونه هائی که تکان می خورد
جنبه هائی که به هم می ریخت
سپهری که نقاشی چیره دست بود، از نظر نگرش و نحوۀ زندگی، دور از ایدئولوژی های سیاسی و خیلی زیاد تحت تأثیر عرفان ایرانی و ذن بودیسم بود. تأثیرغزلیات مولوی نیز در کتاب "شرق اندوه" دیده می شود. مرکز اشعار سپهری، جهانی دیگرگونه است، سرشار از لطافت و عواطف انسانی. شهرت سپهری علاوه بر نقاشی های پرطرفدارش، در شعر در واقع از سال 1344 به بعد و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب"، آغاز شد. شعر "مسافر" او نیز تأملی در زندگی و سیری در فلسفۀ زندگی است. سپهری در "حجم سبز" هفتمین مجموعۀ شعرش گوئی پاسخ همه سئوالات را یافته و به حقایق رسیده و دیگر منتظر مژده دهندگان نیست بلکه خود پیام آور است: "روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد..."  در اشعار هشتمین و آخرین مجموعه شعری سپهری، "ما هیچ، ما نگاه"، به خلاف اشعار گذشتۀ او، سایۀ یأس در انها نمودار است. چند سالی قبل از درگذشت سپهری، تمام اشعار او در "هشت کتاب" جمع آوری و در سال 1355 منتشر شد.
اشعار سپهری از یکسو، در عصری که شعر بیشتر در خدمت مسائل اجتماعی و سیاسی بود، موافقتی را جلب نکرد، و از سوی دیگر، در نگاه برخی منتقدین، از جمله محمد رضا شفیعی کدکنی، اشعار سپهری را فاقد ساخت شعری می دانست و آنها را مصراع های جدائی می دید که تنها با عامل وزن به هم پبوند خورده اند. کدکنی معتقد بود که شاید بشود اشعار سپهری را نوعی شعر سبک هندیِ جدید دانست که مجازهای زبانی، بیش ترین سهم را در ایجاد آن دارند.
شاید از میان شاعران همعصر سپهری، تنها فروغ فرخزاد بود که سرسختانه از شعر سپهری دفاع می کرد و می گفت: "سپهری از بخش آخر کتاب "آواز آفتاب" شروع می شود و به شکل خیلی تازه و مسحور کننده ای هم شروع می شود و همین طور ادامه دارد و پیش می رود. سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالب ترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردمِ خاصی صحبت نمی کند. او از انسان و زندگی حرف می زند و به همین دلیل وسیع است. در زمینه وزن راه خودش را پیدا کرده. اگر تمام نیروهایش را فقط صرف شعر می کرد، آنوقت می دیدید که به کجا خواهد رسید." از میان شاعران همعصر ما، شمس لنگرودی مدافع شعر سپهری است.

فروغ فرخزاد زادۀ 1313 شمسی در تهران و درگذشته 1345 در تهران بود. از نوجوانی اشعاری بصورت چهار پاره (موزون و مقفی) می سرود. اشعار اولین دورۀ شاعری فروغ، در سه مجموعه شعر
"اسیر" ، "دیوار" و "عصیان" منتشر شده اند. اشعار این سه دفتر، در قیاس با شاعران همعصر فروغ که در قالب کلاسیک شعر می سرودند مانند نادر نادر پور یا سیمین بهبهانی، دارای ارزش ویژه ای نبود، جز آن که به وضوح از حضور زن شاعری در میان بیت بیت اشعار این سه کتاب خبر می داد که با جرأت و جسارت، احساسات و عواطف و افکارش را بیان می کرد.
آیینه شکسته از دفتر اسیر
دیروز به یاد تو وُ آن عشق دلانگیز     
بر پیکر خود، پیرهنِ سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز  
بند از سر گیسویم، آهسته گشودم
[.....]
او نیست که بوید چون در آغوش من افتد        
دیوانه صـــــــفت عطر دلآویز تنم را
ای آینه مُردم من از حسرت و افسوس  
او نیست که بر سینــــه فشارد بدنم را
دوران جدید شعری فروغ، از انتشار کتاب "تولدی دیگر" آغاز می شود. دوره ای که فروغ با شعر نوی نیمائی آشنا شده و به سرودن شعر در سبک نیمائی روی آورده است. فروغ در این مرحله از زندگی شاعرانه خود، همانند سپهری کاربرد قافیه در شعر را ضروری نمی داند، اما به کاربرد وزن، در شعر کاملن معتقد است. او سرسختانه از رعایت وزن در شعر دفاع می کرد و حتی عقیده داشت که "وزن، ذاتیِ شعر و در مَثَل همچون نخی است که دانه های مرواریدی را به هم پیوند می دهد." مجموعه شعر دیگر فروغ، "ایمان بیآوریم به آغاز فصل سرد" است، که اشعارش، پس از به پایان رسیدن عمر کوتاه فروغ منتشر شد.
فروغ، نیز همانند سپهری، با رخدادهای جدید در زمینۀ شعر سپید و شعر حجم و موج نو آشنا شده بود، اما هنوز شعر او ریشه در شعر نیمائی داشت و عمر کوتاهش به او مجال کار در زمینه های جدید شعری را نداد.
"هدیه
من از نهایت شب حرفی می زنم
 
واز نهایت  تاریکی
 
واز نهایت شب حرف می زنم
اگربه خانه من آمدی ،
 
برای من ای مهربان چراغ بیار
 
ویک دریچه که  از آن
 
به ازدحام  کوچه خوشبخت بنگرم .

این شعر در واقع موجزترین شعر زیبای فروغ است که به دلیل بودن والبته  داشتن عنصر برجسته غنایی در ردیف شعرهای خوب و کامل فروغ قرارمی گیرد . این شعر واژه های کلیدی خاصی دارد که با تکیه بر آنها و ساحت درونی شعر می توان تفسیری  در شان آن به دست داد .
شعر فروغ اگرچه امکاناتی را در زبان برای شعر امروز ارمغان  آورده اما ازطرفی شعر های او نگاهی ظریف هم به محتوا دارند. یعنی شعرهای فروغ سه پایه ی اصلی را که در شعر امروز جهان مطرح است یعنی بیان شعری، جوهره ی شعری و جهان بینی و دیدگاه را داراست اما هنوز شعرهای او پلی است میان مکتب سخن و شعر نیمائی.

احمد شاملو  متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، زادۀ 1304 و درگذشتۀ 1379 در تهران است.
شاملو، یکی از شناخته شده ترین شاعران ایرانی است که منتقدین، نقش و تأثیر او را در شعر شاعران همعصر و بعد از خود، همسان نیما می دانند. شهرت شاملو علاوه بر کار مدام در زمینۀ تحقیق، ترجمه، سردبیری نشریات، فراهم کردن فرهنگ ایرانی، و از بانیان و دبیران کانون نویسندگان ایران، بخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن شعر سپید یا شعر شاملوئی یا شعر منثور است.
احمد شاملو، شاعری را با سرودن اشعاری در قالب سنتی و بصورت موزون و مقفی، آغاز کرد. و دفتری به نام "آهنگ های فراموش شده" در سال 1326  منتشر نمود که حاوی اشعاری پیش از شناختن نیما، و شعر اوست. گرچه شاملو این اشعار را منتشر می کند اما در مقدمۀ همان دفتر می‌نویسد: ”قطعاتی که در این کتاب جمع شده‌اند، نوشته‌هایی است که در حقیقت می‌بایستی سوزانده شده باشد. آهنگ‌هایی‌ست که خیلی زود از یاد می‌رود... این قدم‌های اولینِ کودکی است که می‌خواسته راه بیفتد. ناچار دستش را به دیوار می‌گیرد، دستش می‌لرزد. سست و مردد است و ناموزون راه می‌رود."
یکی دیگر از نخستین دفاتر شعر شاملو "آهن ها و احساس" است. اشعار این دفتر نیز بسیار ابتدائی ، بصورت چهار پاره هائی موزون و مقفی است
خاموش شو، خموش که در ظلمت
اجساد، رفته رفته به جان آیند
وَندر سکوتِ مُدهشِ زشتِ شوم
کم کم ز رنج ها به زبان آیند

احمد شاملو، تصویر نیمایوشیج، اثر رسام ارژنگی، و شعر ناقوس نیما را در روزنامۀ "پولاد" می بیند. نخستین ملاقات میان آن دو در سال ۱۳۲۵ رخ می دهد و از آن پس با ایجاد رابطه ای ادبی میان آن دو، شاملو قالب سنتی را کنار می گذارد و تحت تأثیر شعر نوی نیمائی، شعر می نویسد.
شاملو در بارۀ آشنائی اش با نیما می گوید: "نشانی اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دَمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمده ام به شاگردی‌تان. فهمید کلک نمی‌زنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک می‌کرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون این‌که فکر کنم دارم وقتش را تلف می‌کنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم."
چند سالی این آشنائی که به رابطه ای عاطفی و خانوادگی میان آنان منجر شده بود، ادامه داشت. در سال  ۱۳۳۰نیما یوشیج همراه هدیۀ نسخه ای از کتاب "افسانه"، یادداشتی به شاملو می دهد. در آن یادداشت نوشته بود: "عزیز من! این چند کلمه را برای این می نویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیۀ من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرت رؤیت لازم دارد، واردید."
شاملو، در این سالها نه تنها تحت تأثیر نوآوری های نیما در شعر بود که به قصد معرفیِ شعر نیما، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی چون سخن نو، هنر نو، روزنه، راد، آهنگ صبح و.... زد. اما پیروی شعر  شاملو، از راه و سبک شعری نیما، چند سالی بیشتر دوام نداشت. آشنائی و دوستی شاملو با فریدون رهنما مسیر نگرش و شعر او را دگرگون کرد.
فریدون رهنما، زادۀ 1309 در تهران و درگذشته در سال 1354 در پاریس، از جمله هنرمندان جوان و تحصیل کردۀ فرانسه بود که با بازگشت خود به ایران، تأثیر زیادی روی هنرمندان ایرانی در زمینه های مختلف گذاشت و حامی و پشتیبان روند هنریِ نو بود. گرچه رهنما بیشتر به ساختن فیلم بویژه فیلم سیاووش در تخت جمشید، و نقدهای روشنگرش در زمینه سینما، مشهور بود، اما به شعر نیز علاقۀ فراوان داشت، شعر نوی فرانسه و جهان را بخوبی می شناخت و پنج کتاب شعر به زبان فرانسه از او به چاپ رسیده بود.
اشعار جدیدتر احمد شاملو در چهارمین دفتر شعرش "قطع‌نامه" ، که در سال ۱۳۳۰ با مقدمه ای از فریدون رهنما، با نام مستعار "چوبین"، منتشر شد، نشان از جدائیِ کاملِ شعر شاملو از نیما دارد.
"قطعنامه" شامل چهار شعر است:
·         تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن که با نام "شعر سفید غفران" منتشر شد، مهر ۱۳۲۹
·         قصیده برای انسان ماه بهمن، بهمن ۱۳۲۹
·         سرود مردی که خودش را کشته است،  تیر ۱۳۳۰
·         سرود بزرگ (به شن‌ـ‌چو، رفیق ِ ناشناس ِ کُره‌ئی) تیر ۱۳۳۰
شاملو در این دفتر نه تنها انتخاب سبک شاعرانۀ خود را اعلام می کند که طرز تفکر و نگرش سیاسی اجتماعی خود را نیز مُهر می کند. در واقع انتخاب نام قطعنامه برای این کتاب نیز اشاره به «مانیفست» بودن این اشعار و مرزبندی‌شان هم از حیث محتوا و هم از نظر شکل با شعر قبل از آن است.
بخش آغازین شعر "تا شکوفۀ سرخ یک پیراهن" را در این جا ذکر می کنم:
سنگ می کشم بر دوش / سنگِ الفاظ / سنگِ قوافی /
و از عرقریزانِ غروب / که شب را در گودِ تاریکش / می کند بیدار
و قیراندود می شود رنگ / در نابینائیِ تابوت
و بی نفس می ماند آهنگ / از انفجار سکوت
من کار می کنم / کار می کنم / کار /  و از سنگ الفاظ / برمی افرازم استوار، دیوار
تا بام شعرم را بر آن نهم / تا در آن بنشینم / در آن زندانی شوم...
من چنینم / احمقم شاید / که می داند / که من باید / سنگ های زندانم را به دوش کِشم
بسان فرزند مریم، صلیبم را / نه بسان شما که دستۀ شلاق دژخیم تان را می تراشید
از استخوان برادرتان / و رشتۀ تازیانۀ شلاق جلادتان را / می بافید از گیسوی خواهرتان  
و نگین، بر دستۀ شلاق خودکامگان می نشانید / از دندان های شکستۀ پدرانتان
فریدون رهنما در مقدمه ای که در چاپ اول "قطعنامه" نوشته است سعی می کند تعریفی پیش رو از شعر، به لحاظ مفهومی ارائه دهد و از نظر بررسی شکلیِ اشعار نیز، به بی وزنی آنها اشاره دارد که: "ریتم و وزن، از خارج، بر شعر و شاعر، تحمیل نشده، بلکه اوامر احساساتِ صبح [بامداد] را اجرا می کند."
رهنما در ادامه می گوید: "ریتم اشعار "صبح" [شاملو / الف صبح ] را می توان با ریتم اشعار اسپانیولی و اشعار آمریکای لاتینی بعد از لورکا مقایسه کرد. دنیای پر از اشکال و تصاویر نابرابر نیما یوشیج که نتیجۀ خشکی (در بهترین آثارش) به دهانمان می بَرد، با احساسات از بند رستۀ صبح (شاملو) به راه افتاده اند و ما را به نقاط عمیق درد پاشیده شده هدایت می کنند..."
شاملو در بارۀ این پیشگفتار می گوید: "رهنما با خواهش من هم زیر بار حذفِ آن جمله نرفت. گفت نیما منطقی تر از آن است که از قضاوت کسی برنجد، وانگهی این سلیقۀ شخص من است و قرار نیست قوانین اخلاقی حاکم بر روابط تو و نیما در آن دخالت داده شود."
اما آن جمله موجب ناراحتی شدید نیما شد و او را از دست شاملو که به حق، شاگردِ خلف خود می‌خواندش بسیار ناراحت کرد. شاملو خود در این‌باره می‌گوید:«قطعنامه که با مقدمهٔ فریدون رهنما در آمد نیما را به شدت عصبانی کرد. خیال کرد ما دو تا داریم جلوش جبهه می‌گیریم»
انتشار این مجموعه که دربر گیرندۀ سروده های بی وزن شاملو بود و با معیارهای شعر نیمائی ناسازگار می نمود، باعث تیره شدن روابط نیمای زود رنج و شاملو گردید. زیرا احمد شاملو، دیگر برخلاف نیما که رعایت قافیه و وزن اختراعی خود را در شعر، لازم می دانست، به هیچ نوع وزن، چه وزن عروضی به شکل قدیمی و چه به شکل نیمایی اعتقاد نداشت و می گفت: " خط کشیدن بر عروض قدیم و جدید، عملاً حاصل درس بزرگی بود که من از کارهای خودِ نیما گرفتم، ولی او حاضر به تجدید نظر نبود که هیچ، آن را مستقیماً دهن کجی به خود تلقین کرد.  و با انتشار "قطعنامه" هم به کلی از من کنار کشید و هربار که به خدمتش می رفتم، با سردیِ بیشتری مرا پذیرفت و هرگز حاضر نشد توضیحات مرا بشنود. شاید هم حق داشت. فریدون رهنما نمی بایست در مقدمۀ آن دفتر، دلِ او را با آن قضاوت، به درد می آوَرد."
احمد شاملو پس از رها کردن خود از قید و بند قافیه و وزن، حتی وزن عروض نیمائی، کتابهای متعدد شعری منتشر ساخت. کتاب "هوای تازه" فرم ها و تجربه هایی متفاوت در قالب شعر نو است. اشعار "باغ آینه" شامل معروف ترین ترانه های عامیانه معاصر فارسی، همچون پریا و دخترای ننه دریا، و اشعار عشقی، زیباترین، نوآورترین و عاطفی ترین اشعار عاشقانۀ فارسی را می سراید.
شاملو در کنار اشعار ناب عاشقانه، اشعار سیاسی خود را در کتابی با نام "کاشفان فروتن شوکران"، منتشر می کند. در این کتاب شعر "مرگ نازلی"، که یکی از زیباترین اشعار سیاسیِ عصر ماست، برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان مبارز مسیحی ایرانی، سروده شده است.
نوآوری شاملو در حذف کامل وزن، و کنار گذاشتن صناعات ادبی از شعر، و رجوع به نثر آهنگین، ساده و همساز با محتوای شعر، موجب شد که مخاطبین گوناگونی در همۀ سنین و تحصیلات و سلیقه های مختلف، داشته باشد. شاملو در برابر "فضلائی" که از هر جور نوآوری وحشت داشتند و میان شعرِ آزاد از وزن و قافیه، با نثر، تفاوتی نمی گذاشتند، می گفت: " در نظر آنان هر رطبی و یابسی که وزن و قافیه داشت، شعر بود و هر سخن عاری از وزن و قافیه، نثر. اما تلاش شاعران معاصر در این نیم قرن اخیر، سرانجام توانست این برداشت نادرست را تغییر بدهد و امروز دست کم بخش عمده ای از مردم، شعر و ادبیات را از هم تمیز می دهند و اگر جه تعریف دقیقی از شعر، در دست ندارند، به تجربه دریافته اند که تعریف شمس قیس رازی از شعر، تعریف پرتی است؛ به رغم او، کلام ممکن است موزون و متساوی نباشد و حروف آخرین آن هم به یکدیگر نمانند، با این همه شعر باشد. امروز خواننده شعر می داند که وجه امتیاز شعر از ادبیات، تنها و تنها منطق شاعرانه است، نه وزن و قافیه و صنعت های کلامی." "من مطلقاً به وزن به مثابه یک چیز ذاتی و لازم یا یک وجه امتیاز شعر اعتقاد ندارم، بلکه به عکس معتقدم التزام وزن، ذهن شاعر را مـنحرف مـی‌کند؛ چـون ناچار وزن فقط مقادیر معدودی از کلمات را در خود راه می‌دهد و بسیاری کلمات دیگر را پشت در می‌گذارد، در صورتی‌که ممکن است درست همین کلماتی که در این وزن راه نیافته، در شمار تداعی‌ها درست در مسیر خـلاقیت ذهـن شـاعر بـوده بـاشند."
شعر سپید یا شعر شاملوئی بزرگترین تأثیر را بر روی شاعران هم عصر و بعد از خود گذاشت. دیگر شعر گفتن در قالب از پیش تعیین شدۀ وزن عروضی، یا حتی وزن نیمائی، مورد پسند نبود.
تا قبل از روابط حسنه ایران با کشورهای انگلیسی زبان، (1332) به این خاطر که زبان دوم در کشور ما زبان فرانسوی بود، شاعران و هنرمندان ما یا با زبان فرانسه ارتباط مستقیم داشتند، یا از طریق فرانسه دانان با شعر و ادب فرانسه آشنا بودند. نیما خود می گوید آشنائی با زبان و ادب فرانسه راه تازه ای پیش پای من گذاشت. تأثیر سمبولیسم بر شعر نیما و پیروانش و تأثیر رمانتی سیسم بر شاعران مکتب سخن، انکار ناپذیر بود.
اما از 32 ببعد، تأثیر شاعران و ادیبان انگلیسی زبان بویژه الیوت، بر شعر نوی فارسی فراوان بود.
دکتر اسماعیل نوری علا در بارۀ شعرِ بعد از شاملو می گوید: "شعر نیمائی، شعر نو، شعر مکتب سخن، تا پیدایش شعر ناب یا سپید، همگی ریشه در شعر کهن فارسی داشتند که علاوه بر شعر، وظایف غیرشعری را نیز به عهده داشت. هنوز می شد با آن داستان منظوم گفت مثل منظومه های نیما و کسرائی، می شد در آن نقالی کرد، مثل شعرهای بلند اخوان، می شد در آن به اندیشه های فلسفی نشست مثل شعرهای سپهری، می شد در آن به وصف های شاعرانه و منظره پردازی نشست چون شعرهای نادر پور و آتشی، می شد آن را بلندگوی سازمان های سیاسی کرد مثل شعر ابتهاج و کسرائی و تا حدودی شعر شاملوی دهۀ 30.
نسل دهه چهل به دنبال رها کردن شعر از همه اوصاف بالا بود. شاعران این دوره کوشیدند تا بدون اتکاء به اصول شعر کهن یا شعر مکتب سخن یا شعر نوی نیمائی، به گوهر شعر دست یابند. گروهی که به موج نو معروف شدند."


ادامه دارد

در تهيه اين سلسله نوشتارها، از مطالعه کتاب‌های زير سود برده‌ام:
۱_ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسه ساسانيان، حسن پيرنيا (مشيرالدوله) و عباس اقبال آشتيانی، نشر خيام، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۴
۲_ تاريخ ادبيات در ايران، دکتر ذبيح الله صفا، انتشارات فردوس، چاپ دهم، تهران، ۱۳۷۳
۳_ از صبا تا نيما (تاريخ ۱۵۰ سال ادب فارسی)، يحيی آريانپور، کپيه‌برداری از جلد پنجم، انتشارات نويد، آلمان غربی، ۱۳۶۷
۴_ نگاهی گذرا بر ويژگی‌ها و دگرگونی‌های شعر فارسی، پروين شکيبا، شرکت کتاب جهان با همکاری انتشارات ايرانزمين، چاپ اول، کاليفرنيا، ۱۹۸۷
۵_ شعر نو از آغاز تا امروز، محمد حقوقی، نشر يوشيج، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۶۴ 
۶_ سبک هندی و کليم کاشی، شمس لنگرودی، انتشارات 
۷_ نيما (نگاهی به شعر نيما)، محمود فلکی، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳
۸_ تئوری شعر، از موج نو تا شعر عشق، اسماعیل نوری علا، انتشارات غزال، چاپ اول، لندن، ۱۳۷۳

چگونگیِ تغییر و تحول شعر کلاسیک ایران به شعر نو / بخش پنجم / پرتو نوری علا

هیچ نظری موجود نیست: