سجّاده ی خون
تسبیحِ جمجمه
و ُمهری گرم
که نبضی جوان،
هنوز در آن
تقلا می کند.
حیرت
سجّاده ی خون
تسبیحِ جمجمه
و ُمهری گرم
که نبضی جوان،
هنوز در آن
تقلا می کند.
***
الفاظی ُگنگ و غریب
که از اینسوی ِدیوار
فرا تر نمی روند ؛
باغچه های ُمکدّر
ماهیان ِ دلتنگ،
پرندگان ِلال
و خدائی متحیّر
که از پشتِ صورت ِماه
اسطوره ی کینه و جنون را،
بیمناک،
به تماشا نشسته است ...
Click on this link to visit us on Facebook: http://www.facebook.com/Hazlcom
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر